خلیـل‌زاد و فـاز جـدیدِ برنامۀ صـلح افغـانستان

- ۲۸ جوزا ۱۳۹۸

درحالی‌که افکار عمومی افغانستان و سیر حوادثِ سیاسی در کشور خبر از پایان یافتن داستانِ صلح امریکا ـ طالبان می‌داد؛ آقای خلیل‌زاد در صحبت‌های اخیرِ خود پیرامون صلح، مژدۀ پیشرفت‌هایِ تازه‌ در مذاکرات با طالبان و ادامۀ تلاش‌ها تا رسیدن به نتیجۀ نهایی را می‌دهد. در ایالات متحده نیز سیاست‌مداران و سناتورانی به تأسی از گزارش‌های تازۀ وزارت خارجۀ این کشور، نسبت برنامۀ صلح اظهار امیـدواری می‌کنند. آقای خلیل‌زاد که نمایندۀ ویژۀ وزارت خارجۀ امریکا در امور صلح افغانستان است، می‌گوید که در ارتباط با صلحِ افغانستان «اجماع بین‌المللی» به میان آمده و باید با لحاظ کردنِ سهم کشورهای منطقه، «اجماع منطقه‌یی» نیز در این راستا حاصل شود.
این‌همه اما درحالی‌ست که اولاً طالبان در گفت‌وگوهای قطر ثابت کردند که اهلِ سازش و تحققِ صلح با قاعدۀ بُرد ـ بُرد نیستند و روی میز مذاکره همان چیزهایی را می‌طلبند که در میـدان جنگ آن‌ها را می‌طلبند. طالبان در گفت‌وگوهای قطر گفته بودند که آن‌ها فقط نسبت به ابعاد خارجی و بین‌المللیِ صلح گفت‌وگو می‌کنند و ابعاد داخلیِ جنگ و به عبارتی شمایلِ اداره و حکومتِ پس از صلح را شامل مذاکره نمی‌دانند و تصمیم‌گیری دربارۀ آن را حقِ محفوظِ خود می‌شمارند. ثانیاً امریکایی‌ها در گفتار و عمل نشان دادند که نمی‌خواهند و نمی‌توانند افغانستان را دربست به طالبان بسپارند تا آن‌ها امارت اسلامیِ مطلوب‌شان را در آن بنیاد بگذارند. امریکا به عنوان یک قدرتِ هژمون می‌داند صلحی که اعتبارِ هژمونیکِ آن را در تمامِ عرصه‌ها به ویژه فرهنگ لطمه بزند، برای این کشور از جنگ هم هزینه‌بردارتر است. ثالثاً آقای اشرف‌غنی با لجاجت و خیره‌سری به همۀ طرف‌های ذی‌دخلِ داخلی و خارجی در صلح فهماند که او به برنامه‌یی که در آن بقایِ وی تضمین نشود، مجالِ تطبیق نخواهد داد، ولو این‌که در قطر یا مسکو همه‌چیز نهایی گردد. این‌که او به جرگۀ مشورتی صلح فراخوان داد و قطعنامۀ آن را دستاویزی قابلِ استناد برای خود ساخت، در این رهگذر قابل درک و بررسی است.
از آن‌جا که این سه خط در نهایت یکدیگر را قطع می‌کردند، ما شاهد این بودیم که مذاکراتِ قطر شش دور بدون دستاوردِ ملموس ادامه یافت و پس از این اطناب و اطاله، ایالات متحده بر گزینۀ برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری افغانستان تمرکز کرد و از نگرانی‌هایِ آقای غنی نسبت به برنامۀ صلح کاست. پیش از آن، این گمانه تثبیت شده بود که انتخابات در اولویتِ امریکا قرار ندارد و حتا این کشور به نفعِ صلح حاضر است انتخابات را دو تا سه سال به تعویق بیندازد.
اکنون که آقای خلیل‌زاد ظاهراً در تدارکِ برگزاری دور هفتمِ مذاکراتِ قطر به‌سر می‌برد و سفرهای مقدماتی‌اش را بدین منظور آغاز کرده و ارگ ریاست‌جمهوری را نیز با خوش‌رویی در جریانِ امر قرار داده، به نظر می‌رسد که برنامۀ صلح با عطف به تجاربِ چندین‌ماهه وارد فازِ جدیدی شده است. اما این‌که شاخصۀ این فازِ جـدید چیست، با قاطعیت چیزی نمی‌توان گفت. اما مسلماً آن چیزهایی که آقای خلیل‌زاد زیر عنوان به میان آمدنِ «اجماع بین‌المللی» و اهمیتِ به میان آمدنِ «اجماع منطقه‌یی» می‌گوید، شاخصۀ اساسیِ فاز جدیدِ برنامۀ صلح نخواهد بود. چرا که اگر منظور از اجماع بین‌المللی توافقِ قدرت‌های جهانی باشد، تا هنوز به‌قوت دیده می‌شود که در بحث صلحِ افغانستان، میان امریکا و روسیه و چین رقابتِ جدی وجود دارد و این رقابت نظر به پویش‌های جدید در منطقه، روز به روز راهبردی‌تر می‌شود و در میان کشورهای منطقه هم ما شاهد تمایلاتِ متعارضِ بازیگرانی چون هند و پاکستان و ایران هستیم؛ تمایلاتی که هرکدام عقبه‌یی در تمایلات و منافعِ بازیگرانِ فرامنطقه‌یی و جهانی دارند. با این اوصاف، به نظر می‌رسد که دست یافتن به اجماع جهانی و منطقه‌یی در ارتباط به صلحِ افغانستان به صورتِ قطعی امری محال و شعارآلود است. دور هفتمِ مذاکرات قطر را باید دورِ نخستِ مذاکراتِ صلح در فاز جدید عنوان کرد؛ فازی که دیگر برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری را منتفی نمی‌شمارد و به آقای غنی و حکومتِ تحتِ امرِ او در پیشبردِ آن اولویت یا اهمیت قایل است. ‌

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.