گزارشگر:احمد عمران ۳۱ جوزا ۱۳۹۸
زخم چرکینی که در مجلس نمایندهگان بر سرِ کرسی ریاست این مجلس باز شده، زخم بسیار دیرینیست. هرچند طی هجده سالِ گذشته به شکلهای مختلف این زخمِ چرکین گاه با نیشترهای تعصب و قومگرایی سر باز کرده بود و گاهی خود را از اینسو و آنسو نشان میداد، اما برای نخستینبار در مجلس نمایندهگان تیوری سلطه و هژمونی قومی به صورتِ رسمی آشکار شد. حالا فرض بگیرید که چنین سخنانی اگر از زبان یک نمایندۀ مربوط به دیگر اقوام گفته میشد، آنگاه واکنش در برابر آن چه میبود؟ آیا ارگ که امروز سکوتِ مرگبار اختیار کرده و گویا در دل نسبت به آنچه که در مجلس میگذرد خوشحال است، آنوقت نیز چنین مهری بر لبان میزد؟ آیا آنوقت هم خاموشی اختیار میکرد و در میان طرفینِ قضیه خود را غیرجانبدار میدانست؟
هرچند که برای ساعاتی از سوی یکی از خبرگزاریهای کشور خبری از زبان رییس حکومت وحدت ملی مبنی بر بسته کردن دروازههای پارلمان به نشر رسید که گمان نمیرود خبرِ کاملاً جعلی بوده باشد، ولی برداشتن خبر و تکذیبِ آن نشان میدهد که ارگ به شکلی در عقب حوادثِ مجلس نقشآفرینی کرده است.
گاهی واقعاً ضرورت است که این زخمهای چرکین سر باز کنند، تا مشخص شود که افغانستان تنها با مشکل طالبان، داعش و گروههای تمامیتخواه روبهرو نیست. اینجا مسایل قومی نیز از سالیانِ سال قربانی گرفته و باعث تبعیض و بیعـدالتی شده است. مهاجر خواندنِ غیرپشتونها متأسفانه از دیرزمانی است که از سوی حلقههای خاصِ قومی دامن زده میشود تا به شکلی مشروعیت سیاسیِ یک قوم در فضای جهانی شدن و مناسبات شهروندی تسجیل پیدا کند. تا دیگر کسی نگوید که چرا فقط باید یک قوم در افغانستان حکومت کنـد. این بحث اگر در میان عام مردم زیاد چشمگیر نیست اما گروههایی از آن به سود خود بهرهبرداری میکنند و با استفاده از احساسات قومی و تباری مردم تلاش دارند که جنگ امروزی را به شکلهای دیگر به آینده ببرند.
بیایید بسیار واضح سخن بگوییم، آیا جنگهای پس از سال ۱۳۷۱ جنگهای غیرقومی بودند؟… متأسفانه آن جنگها نیز که مصیبتهای کلانی را بر مردم افغانستان و به ویژه ساکنان کابل وارد کردند، آبشخورهای قومی داشتند. در آن زمان کسی به صورتِ واضح این سخن را مطرح نمیکرد که جنگ من برای این است که مثلاً یک غیرپشتون و به صورت خاص یک تاجیکتبار در رأس قدرت سیاسی قرار گرفته است هرچند که میتواند این فرد مجاهد، استاد دانشگاه، فقیه، عالم و اندیشمند اسلامی باشد. در آن زمان زیر پوششِ عناوین دیگر، در اصل جنگ قومی صورت میگرفت. برای یکی از عمدهترین جناحهایی که کابل را وارد جنگ خونین کرد، بحث اصلی همین موضوع نبودن خودش و یا یکی از سران قومش در رأس قدرت سیاسی بود.
تغییر قدرت سیاسی در افغانستان در سال ۱۳۷۱ مهمترین عامل درگیریهای خونین آن سال است. حالا نیز همین موضوع یک بار دیگر در مجلس فاجعه آفریده است. کمال ناصر اصولی همان حرفهایی را مطرح میکند که در سال ۱۳۷۱ رهبر حزب اسلامی برای آنها میجنگید و حاضر بود که یک کشور را نرونوار به آتش بکشد. میگویند نرون دیکتاتور روم برای این که تابلوی نقاشیِ خود را از یک حادثۀ واقعی ترسیم کند، در شب کُل روم را به آتش کشید و خود بر فراز کوهی آن را نقاشی کرد. حالا نیز تعصب قومی در چهرۀ کمال ناصر اصولی میخواهد افغانستان را به آتش بکشد تا تابلوی سلطۀ قومی بدون خدشه رسامی شود.
متأسفانه آنانی که بحثهای برتری قومی را دامن میزنند و دیگران را مهاجر میخوانند، عملاً در برابر تاریخ ایستاد شدهاند. در تاریخ حتا یک برگ را هم نمیتوان پیدا کرد که صحتِ ادعاهایشان را ثابت کند. ساکنان اصلی افغانستانِ امروزی همانهایی اند که امروز آقای ناصری از آنها به نام مهاجر نام میبرد. تاریخ و حافظۀ جمعیِ مردم به یاد دارند که کیها در این سرزمین میزیستهاند و تمدن میساختهاند. از شمال تا به جنوب و از غرب تا به شرق، گواه این تاریخ است. حتا نامهای محلات و مناطق مختلف در جنوبیترین مناطق کشور، نامهای فارسی بودهاند که بعداً و به عمد تغییر یافتهاند. این واقعیتِ دیروزِ کشوری به نام افغانستان بوده که از پیکر اصلیِ خود جدا شده و حالا به عنوان واقعیت سیاسی وجود دارد.
اگر کشورها بخواهند بر اساسِ گذشتۀ تاریخیِ خود عمل کنند، هیچ کشوری آرام نخواهد ماند. از نخستین روزهای پیدایش انسان در روی زمین تا به امروز، انسانها در گشتوگذار در این کرۀ خاکی بودهاند و گاهی در یک سرزمین و گاهی در سرزمینی دیگر موطن گرفتهاند. حالا اما حدود و ثغورِ سرزمینها بر اساس قوانینِ دیگری تثیبت میشود. حالا واقعیتِ سیاسی ـ اجتماعیِ ما همین جهانی است که با آن رو در روییم. واقعیتِ ما همین افغانستانیست که با آن مواجهیم. حالا در این کشور اقوام و تبارهای مختلف در کنار هم میزیند. همه بر اساس حقوق شهروندی که اصل اساسی مناسبات سیاسی ـ اجتماعی امروز جهان است، حق دارند که در سرنوشت سیاسیِ خود مشارکت داشته باشند.
ای کاش در این کشور روزی فرا برسد که یک شهروند سیک و هندو بتواند به مقام ریاستجمهوری برسد. کاش روزی برسد که یک اقلیتِ بسیار کوچک بر اساسِ لیاقت و شایستهگی بتواند بیشترین حضور را در قدرت سیاسی داشته باشد. افغانستانی که به صلح و امنیت برسد، چنین افغانستانی است و نه افغانستانی که بر اساس نفرت و کینۀ قومی و تباری شکل بگیرد.
کمال ناصر اصولی و همفکرانِ او که متأسفانه در حکومت افغانستان کم هم نیستند، سُرنا را از سر بزرگِ آن پف میکنند. با این مترهایی که آنها در دست گرفتهاند و میخواهند اندازهگیری کنند، به هیچ قوم، تبار و زبانی در کشور صدمه وارد کرده نمیتوانند، این حربه عملاً در برابر خودشان و متأسفانه قوم نجیبِ پشتون عمل میکند.
حربۀ قومی نه هیتلر را در آلمان به جایی رساند و نه موسولینی را در ایتالیا. امروز کشورها بر اساس مشارکتِ تمام انسانها توانستهاند که بر مشکلات چیره شوند. اکثر فعالیتهای بازرگانی و خدماتی شرکتهای امریکایی و اروپایی در بیرون از این کشورها و در کشورهایی نظیر هند و چین انجام میشود. چیناییها و هندیها در امریکا عملاً به نام قافلهسالارانِ کمپیوتر شناخته میشوند. اما در افغانستان چه اتفاقهایی میافتد؟
واقعاً شرمآور و ننگیـن است؛ مغز متفکر جهان که ادعای رهبری این کشور را دارد، در بریتانیا در یک کتابخانه عکس میگیرد تا در فضای مجازی برایش تبلیغ کنند، اما کمال ناصر اصولی را تشویق میکند که با ۵۰ رای، پارلمانی را که با پول یک کشور دیگر ساخته شده ویران کنـد!
Comments are closed.