نویسندۀ نابغۀ جاپانی با خودکشی عجیب‌ودردناک

گزارشگر:محمود علی‌زاده - ۰۸ سرطان ۱۳۹۸

بخش دوم و پایانی/

mandegarمیشیما در فیلمی بر ‌اساسِ قصۀ کوتاهش به نام «میهن‌پرستی»‌، نقش ستوانی را بازی کرد که شکمِ خود را درید. در سال ۱۹۴۷، میشیما همراه جیتای (نیروی دفاع شخصی جاپان‌)، ارتشی داوطلب بالغ ‌بر ۲۵۰‌ هزار نفر را تربیت کرد‌. هدفِ این گروه حمایت از امپراتور و شرکت در عملیات‌های پارتیزانی بود‌. بعدها میشیما سعی کرد عده‌یی از دانشجویانِ دانشگاه واسلا را برای ارتش شخصی‌اش که ناتنوکو نام داشت، جمع کند اما نتوانست آن‌ها را جذب کند و توجهش را به گروهای محافظه‌کار و کو‌چکی معطوف کرد که انتشار مجلۀ بی‌اهمیتِ رانسو را برعهده داشتند. آن‌ها موافقت کردند نسبت به جاپانِ سلطنتی سوگند وفاداری یاد کنند. مراسمی که در دفتر روزنامه برگزار شد، به این ترتیب بود‌: همه انگشت‌های خود را بریدند و خون آن را در فنجانی ریختند، سوگندنامه را با خونِ خود امضا کردند‌، بعد از آن‌که همه سوگند‌نامه را امضا کردند، میشیما از آن فنجان نوشید و آن را دور گرداند. در این حال لبخند سرخی بر روی لبانش نقش بسته بود، گویی از نوشیدنِ خون لذت می‌برد‌. حتا مقداری نمک به آن افزود که این کار باعث انزجار دیگران شد.
در بهار ۱۹۶۸‌، میشیما با جیتای به توافق رسید که نیروهایش را در نیروگاه فوجی آموزش دهد‌. در بهار ۱۹۷۰‌، میشیما‌، موریتا و دو عضوِ دیگر تاتنوکو یعنی ماسایوش معروف به چیپی کونگ و ماسا هیرو را به عنوان هستۀ سری گروه انتخاب کرد‌. طی تابستان عضو دیگری به گروهش اضافه شد، هیرو یاسوگاه معروف به فورکوه. آن‌ها با میشیما پیمان بستند که تا آخر با میشیما بمانند. اما آن‌ها چه نقشه‌ای در سر داشتند‌؟ نقشه چندین بار عوض شد، اول نقشه این بود که با کمک جیتای مجلس را تسخیر کنند و بعد قرار شد که یکی از کارکنان عالی‌رتبه را بربایند‌. عاقبت تصمیم نهایی گرفته شد، قرار شد که جنرال کانتوش ماشینا را گروگان بگیرند و او را وادار کنند که سربازان را در پادگان ایچی یاگا در توکیو جمع کند.

میشیما قصد داشت در مقابل آن‌ها سخنرانی کند و آن‌ها را ترغیب کند به گروه تاتنوکو بپیوندند و در قانون اساسی تغییراتی ایجاد کنند و بعد قرار شد میشیما و موریتا‌ هاراگیری کنند‌. میشیما آخرین اقدامات را انجام داد.‌ روز آن واقعه، ۲۵ نومبر ۱۹۷۰‌، میشیما ساعت ۵/۱۰ صبح از خانه خارج شد و سوار اتومبیلی که منتظرش بود، شد و رفت. چهار نفر اعضای تاتنوکو نشسته بودند، میشیما جلو نشست و پاکت‌های نامه را به آن‌ها داد. در نامه میشیما تمام مسوولیتِ آن واقعۀ دهشتناک را بر عهده گرفته بود و همچنین برای مخارج کفن و دفنِ خود پولی را در آن نامه گذاشته بود. میشیما تمام طول را شوخی می‌کرد و بلند می‌خندید.
ساعت ۵۰/۱۰ وارد پادگان شدند و مستقیم به دفتر ماشیتا رفتند.‌ همه چیز از قبل طرح‌ریزی شده بود. چیپی- گونگ از پشت ‌سر جنرال آمد و با دستمالی دهانش را بست و جنرال را به صندلی بستند‌. چند دقیقه بعد گروه‌های چهار و پنج نفری از افسران که از موضوع باخبر شدند، به دفتر ماشیتا هجوم آوردند ولی میشیما و دوستانش در را محکم کرده بودند، ولی با تأخیر بالاخره افسران توانستند وارد شوند. میشیما چند نفر از آن‌ها را زخمی کرد و تهدید کرد که اگر همین الان بیرون نروند، ماشیتا را می‌کشد و میشیما درخواست کرد که افسران تا قبل از ساعت ۱۲ ظهر‌، جلو ساختمان تجمع کننـد.
در ابتدا افسران از این کار سر باز زدند ولی وقتی میشیما زنده‌گی ماشیتا را تهدید کرد، تسلیم شدند. در همین حین میشیما و دوستانش لباس‌های‌شان که تصویر خورشید و شعارِ «با تمام جان به امپراتور خدمت کن» روی آن دیده می‌شد، پوشیدند و منتظر تجمع افسران شدند. دقیقاً راس ساعت ۱۲ میشیما و موریتا از پنجره به بالکن رفتند و پرچم سفید بلندی را که تمام اهداف آن‌ها روی آن نوشته شده بود، نصب کردند و میشیما روی دیوار بالکن پرید و سخنرانی‌اش را که خلاصه‌یی از اهداف‌شان بود، آغاز کرد.
در این هنگام، میشیما دستکش سفیدی را که آغشته به خون بود، پوشیده بود. همین ‌که اولین جمله را بر زبان آورد، صدای بلندِ جمعیت بلندتر شد. میشیما از جمعیت خواست که ساکت باشند تا حرفش را بزند ولی جمعیت بیش از حد به خشم آمده بودند و فریاد می‌زدند «احمقِ بی‌شعور! سعی نکن قهرمان‌بازی در بیاوری! دیوانه!». میشیما پس از هفت دقیقه تسلیم شد، او قصد داشت نیم‌ساعت حرف بزند اما چون جمعیت او را نپذیرفت، خشمگین شد و با عصبانیت از روی بالکن به دفتر ماشیتا رفت و دکمۀ پیراهنش را باز کرد و شمشیرش را برداشت و با دستِ چپ شکمش را نوازش داد و چند بار نفس بلند کشید و فریادِ «زنده باد امپراتور» را سر داد و شمشیرش را تا ته در شکمش فرو کرد!
چهره‌اش به سفیدی گچ شد و خون از بدنش جاری شد و بعد شمشیرش را به طرف چپ سوق داد، دستش شروع به لرزیدن کرد، با دست چپ دستش را گرفت و شمشیر را به طرف چپ و راست سوق داد تا شکمش کاملاً دریده شد. موریتا با شمشیری آخته بالای سر او ایستاده بود. میشیما به طرز وحشتناکی ناله می‌کرد. بعد اشاره‌یی به موریتا کرد اما همین‌که موریتا برگشت تا سرِ میشیما را جدا کند، میشیما روی فرش افتاد و ضربۀ موریتا فقط توانست پشت موریتا را بشکافد. فورگو فریاد زد دوباره.
موریتا شمشیر را پایین آورد اما نتوانست به گردن میشیما بزند و در عوض بدنش را شکافت. میشیما عذاب دردناکی می‌کشید. روده‌هایش روی فرش ریخته بود. دانشجویان فریاد می‌زدند دوباره. این بار موریتا به گردن میشیما زد ولی دستش لرزان بود وضربه آن‌قدر محکم نبود که سر میشیما را جدا کند. در همین موقع فورگو شمشیر را گرفت و کار را یک‌سره کرد، سر میشیما از تن جدا شد و روی زمین می‌غلتید و خون از بدنش بیرون جهید و بدنش مثل مرغ سر کنده تکان می‌خورد. موریتا گفت برای او دعا کنیـد و دانشجویان دعا خواندند. موریتا لباسش را در آورد و شمشیر را از دست میشیما بیرون کشید و به همین شیوه دست به هاراگیری زد، سر موریتا با صدای مهیبی روی زمین افتاد و به طرف بدن میشیما غلتید. دانشجویان بدن میشیما و موریتا را پوشاندند و سر آن‎‌ها را کنار بدن‌شان گذاشتند و به طرف در رفتند و تسلیم شدند و همه چیز طبق برنامه تمام شد.
مردم دنیا از این عمل نفرت‌انگیز تکان‌ خوردند. چرا مردی چنین موفق دچار چنین عمل وحشتناکی شود؟ نویسندۀ چهل رمان، بیش از شصت اثر کوتاه، کسی که سه بار نامزد جایزۀ نوبل در ادبیات شده بود، فیلسوف، بازیگر، ورزش‌کار، پدر دو فرزند و شوهری مهربان؛ اصلاً معنی نداشت. میشیما در آخرین یادداشتِ خود نوشته بود: زنده‌گی انسان کوتاه است، اما من می‌خواهم عمری جاویدان داشته باشم.

چندی پیش نیز نگاتیوهایی از فیلم گم‌شدۀ میشیما پیدا شد. این فیلم را وی در سال ۱۹۶۶ ساخته و داستان خودکشی یک افسر امپراتوری پس از کودتای نافرجام سال ۱۹۳۶ است.
میشیما که خود از نویسنده‌گان برجستۀ جاپانی بود، روز ۲۵ نومبر ۱۹۷۰ به همین شیوه خودکشی کرد. می‌گویند او پیش از هاراگیری، به مرکز فرماندهی ارتش در توکیو هجوم برده و از سربازان خواسته بود به نام امپراتور قیام و کشور صلح‌طلبِ جاپان را دوباره تجهیز کنند.
فیلم ۳۰‌دقیقه‌یی یوکوکو به کارگردانی و بازی میشیما، بر اساس داستانی کوتاه به همین نام ساخته شده و هیچ دیالوگی ندارد. زیرنویس‌های فیلم هم با قطعاتی از موسیقی ریچارد واگنر، آهنگ‌ساز مشهور آلمانی، همراهی می‌شوند. با این‌که یوکوکو در سینماها هم روی پرده رفت، اما برخی معتقدند همسر میشیما پس از خودکشی او از نگاتیوهای فیلم بیزار شد و آن‌ها را در آتش سوزاند. هیرواکی فوجی، تهیه‌کنندۀ فیلم، بقایای آن را در انبار خانۀ میشیما در توکیو کشف و موافقت خود را برای انتشار نسخۀ دی‌وی‌دی یوکوکو در اوایل سال آیندۀ میلادی اعلام کرد.
ساتور و ایتو، ویراستار نشر اختصاصی کتاب‌های میشیما، در این‌باره می‌گوید: همسر میشیما ظاهراً فیلم را با آن مضمون خودکشی و هاراگیری، ناخوشایند می‌دانست و به همین دلیل از امضای قرارداد تجدید حق پخش سینمایی آن خودداری کرد و به گفتۀ برخی، نگاتیوها را سوزاند.

مد و مـه

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.