- ۱۴ سرطان ۱۳۹۸
درحالیکه دور هفتمِ مذاکرات صلح نمایندهگان امریکا و طالبان در قطر ادامه دارد، قرار است یک نشستِ بینالافغانی نیز در این کشور به میزبانی مشترکِ آلمان و قطر برگزار شود. اگرچه این سومین نشستِ بینالافغانی میان چهرههای سیاسیِ افغانستان و گروه طالبان خوانده میشود، اما نظر به استقبالی که قِسماً از این نشست توسط حکومت وحدت ملی و همینطور گروه طالبان شده، میتوان آن را سرآغازِ جدیِ گفتوگوی بینالافغانی و رسیدن به توافقِ نهایی و عملی دربارۀ صـلح تلقی کرد.
دو نشستِ قبلی در مسکو برگزار شد، آنهم درحالیکه حکومت به آن با سوءظنِ شدید نگاه میکرد و نتایجِ آن را برای خود الزامآور نمیدانست. اکنون هرچند در این نشست که در هفتۀ جاری با اشتراکِ شصت تن از فعالینِ سیاسی ـ مدنی کشور برگزار خواهد شد، طالبان شماری از مقامهای دولتی را نیز پذیرفتهاند؛ اما این قید هم قویاً وجود دارد که همۀ آنها از «حیثیت شخصی» و به عبارتی «در حد اختیار و صلاحیت فردی»شان در نشستِ بینالافغانی شرکت و اظهارنظر خواهند کرد. مسلماً مقصودِ طالبان این است که آنها اجازه نمیدهند که افرادی به نمایندهگی از دولت و در واقع با اهدافِ هماهنگ و متحد با آنان سخن بگویند!
در مورد اشتراککنندهگان در این نشست به غیر از تعداد آنها، تا هنوز هیچ فهرستِ رسمی و قطعییی به نشر نرسیده، اما آنچه که عجالتاً بهصورتِ غیررسمی به نشر رسیده، نشان از این نکته دارد که هیچیک از رهبران سیاسی، نمایندهگان احزاب و نامزدان ریاستجمهوری در این فهرست جای ندارند و تصمیم بر این شده که طالبان با شماری از اعضای شورای عالی صلح، مقامهای حکومتی، اعضای جامعۀ مدنی و زنانِ فعال دیدار و گفتوگو کنند. با این مقدمه، بهترین موضوع برای پرداختن به آن، نقش نشستِ بینالافغانی در توافق صلح امریکا – طالبان و حیثیتِ آن برای شکل دادن به آیندۀ افغانستان است.
بنا بر محاسباتِ دور هفتمِ مذاکرات قطر، نشست بینالافغانی دوحه، نقطۀ اتحاد و همکاریِ حکومت افغانستان و ایالات متحده در توافقِ صلح با طالبان است؛ به نحوی که امریکا با جلب مشارکتِ آلمان، طالبان و افغانها را در یک میز گردِ هم میآورد تا آنها چهارچوبِ توافق صلح و مواردی همچون زمان خروجِ نظامیان امریکایی را نهایی سازند؛ به نحوی که مذاکراتِ صلح مشروعیتِ ملی پیدا کند و جانب امریکا سندی را امضا کند که افغانها برایشان تنظیم کرده است.
اما این یک رُخِ ماجراست و کسانی که از دانش روابط بینالملل و پیچیدهگیهایِ تصمیمگیری در عرصۀ سیاست خارجی بهرهیی دارند، میدانند که آغاز مذاکراتِ بینالافغانی برای امریکا، فرصتی برای کاستنِ فشار مذاکره از خود و احالۀ آن به جانبِ افغانستانیست تا امریکا بتواند در میانۀ آنها از قدرتِ چانهزنی و هدایتِ دیپلماسی به مسیری مطلوبتر برخوردار گردد. به عبارت دیگر، مذاکراتِ بینالافغانی فرصتی برای استراحتِ امریکاییها از خستهگیِ مذاکراتِ شش دورِ قبل است که در آن طالبان با مطالباتِ سنگینشان، آنها را به چالش و حتا بنبست روبهرو کردند.
آنچه از دور هفتمِ مذاکرات امریکا – طالبان به گوش میرسد این است که «پیشرفتهای زیادی حاصل شده اما هنوز توافقات و جزییاتِ مربوط به آن نهایی نشدهاند» و جالب اینکه تعیین زمان خروجِ امریکا ـ به عنوان پایگاه اصلیِ مذاکرات ـ همچنان محلِ بحث و اختلاف است. یعنی اگر ادبیاتِ مذاکره و آرایههای دیپلماسی را حذف کنیم، در واقع هیچ پیشرفتی حاصل نشده، اِلا اینکه امریکا و طالبان مصمماند که اینبار به توافقِ نهایی نایل شوند. اُمید امریکا، مذاکراتِ بینالافغانی و مهندسیِ آن است و طالبان هم در یک ناگزیری این امید را دارند که در این مذاکرات طرفهایِ افغانِ خویش را قانع سازند و مهندسیِ امریکا و بعدتر حکومتِ آقای غنی را معکوس سازند.
به احتمال قوی، مذاکراتِ بینالافغانی آخرین سنگر برای اعلامِ موفقیت یا شکستِ مذاکرات صلح امریکا – طالبان تلقی میشود. دانستنِ این نکته برای آنهایی که به این مذاکرات دعوت میشوند و بازیگرانی که در انتخابِ افراد نقش دارند، بسیار مهم و حیاتی است. اینکه طالبان میگویند هرکس با استفاده از «حیثیت شخصی» ِ خود در این نشستها سخن بگوید، به معنای درکِ نقش خطیرِ این گفتوگوها در تعیین سرنوشت افغانستان است. از اینرو پیشنهاد میشود که شرکتکنندهگان حتا اگر با «حیثیت شخصی» در این مذاکرات شرکت میورزند نیز برنامۀ جمعی و مشترکی را دنبال کنند تا در اتحاد مواضعِ طالبان ذوب نگردند.
Comments are closed.