- ۲۱ سرطان ۱۳۹۸
درحالیکه حدود ۷۰ روز به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری باقی مانده، هیچ آمادهگیِ جدییی برای برگزاری این انتخابات توسط کمیسیون انتخابات صورت نگرفته است. برجستهترین دلیلِ این امر، عدم تمایلِ کشورهای کمککننده به تأمین هزینۀ انتخابات بوده است.
اگرچه وزارت مالیه از آمادهگیاش برای پرداخت شصت درصدِ بودجۀ انتخابات ریاستجمهوری (۶٫۹ میلیارد افغانی) خبر میدهد و از کمیسیونهای انتخاباتی میخواهد که برای دریافتِ این مبلغ از وزارت مالیه به صورتِ رسمی اقدام کنند، اما نهادهای ناظر بر روند انتخابات میگویند که تأخیر در تأمین هزینۀ انتخابات از سوی حکومت و کشورهای کمککننده، انتخاباتِ آینده را با خطر روبهرو خواهد ساخت.
رییس بنیاد انتخاباتِ آزاد و عادلانۀ افغانستان، این وضع را «عقبنشینی پرسشبرانگیزِ جامعۀ جهانی» و «شکستِ پیشاپیش انتخابات» تلقی میکند و سخنگوی این نهاد نیز میگوید که اگر کمکها بهموقع در دسترسِ کمیسیون انتخابات قرار نگیرد، میتوان گفت که جامعۀ جهانی نمیخواهد انتخابات در ششمِ میزان برگزار شود. اما در کنار اینها، برداشتِ دیگری هم وجود دارد و آن اینکه: صلح و انتخابات چنان یکدیگر را گروگان گرفتهاند که در نهایت ممکن است هیچکدام از این دو به انجامی خوش نرسند. چنانکه فضلاحمد معنوی، رییس پیشینِ کمیسیون مستقل انتخابات اظهار کرده: «انتخابات، یک وسیلۀ فشار در دستِ جامعۀ بینالمللی است تا طالبان را وادار بسازند پروسۀ صلح را سرعت ببخشند و از طرف دیگر، حکومت افغانستان میخواهد یک گام از پروسۀ صلح پیشتر بگذارد و انتخابات را زودتر برگزار کند و جامعۀ بینالمللی را در عملِ انجامشده قرار بدهد.»
وقتی این صحبتها را در کنار روند گفتوگوهایِ دوحه مطالعه کنیـم، میبینیم که هیچ چیز سیرِ طبیعی یا منطقیِ خود را نمیپیماید و همۀ طرفها در معادلۀ پیچیدۀ صلح ـ انتخابات زیر نوعی فشار و استرس و معمایِ سیاسی ـ روانی قرار دارند که اولاً تصمیمگیری را برای آنها دشوار میسازد و ثانیاً نتیجه و دورنمایِ تصمیمگیریها را ـ در حصۀ صلح و انتخابات ـ شکننده و لرزان مینماید. اگر طرفِ اول و برتر در این معادله را امریکا به حساب آوریم که زیاد هم نادرست نیست، نمیتوان وضعیتِ سیاسی ـ روانیِ آقای ترامپ را که از یکطرف آزمون انتخاباتِ ۲۰۲۰ و جلبِ آرایِ امریکاییان به ترفندهای گوناگون را در پیشِ رو دارد و از سوی دیگر واقعیتِ اهداف و استراتژیِ درازمدتِ امریکا در افغانستان و منطقه دستوپایِ او را در بازیِ صلح بسته و او را به احتیاط بیشتر فرا میخواند، از نظر دور نگه داشت. بزرگترین مشکلِ جانبِ امریکا در گفتوگوهای قطر، حلِ تعارض افکار عمومیِ امریکاییان با برنامههای راهبردی و محرمانۀ این کشور در افغانستان است. جامعۀ امریکا مثل سایر جوامعِ دنیا، به دنبالِ رفاه است و پایان جنگ با طالبان برای آنها، نویدِ مصرفِ پولِ مالیاتدهندهگان برای ارتقای استندردهای زندهگی در این کشور را میدهد و این خوشخبری میتواند برگِ آسِ ترامپ در بزنگاه انتخابات باشد.
طرف دومِ معادله اگر طالبان و پاکستان باشند، آنچه آنها از صلح میطلبند، اولاً فتح و نصرت و امارت و ثانیاً تحققِ ایدۀ عمق استراتژیک است؛ همان چیزی که افزون بر آنکه مورد پذیرشِ مردم افغانستان نیست، برای حکومتِ افغانستان «خودکشی» و برای امریکا شکست در یکی از پایههای اصلیِ هژمونیاش (فرهنگ و ایدیولوژی) محسوب میشود.
طرف سوم اگر حکومت باشد، میدانیم که در رأسِ آن شخصی به نامِ آقای غنی قرار گرفته با عطشِ سیریناپذیرِ قدرت برای پایان دادن به فصلهای ناتمام. چنین شخصی صلح را ذیلِ کامرواییِ خود در قدرت میپذیرد و در غیر آن، همه چیز و همه کس را دور خواهد زد.
دیده میشود که بازشدنِ کلاوۀ صلح ـ انتخابات با چنین سوداها و معماهایی ناممکن است و ادامۀ آن، هم به ناکامیِ صلح و هم به شکستِ انتخابات منجر میشود و در نتیجه در افغانستان، ما بهزودی شاهد باز شدنِ بابِ جدید و وضعیتی متفاوت خواهیم بود که سیما و مختصاتِ آن دقیقاً قابل پیشبینی نیست.
Comments are closed.