احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:جیریت بلانک /برگردان: جمیل ضیایی - ۲۲ سرطان ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
اوضاع بهخاطر کشمکشهای سیاسی در میان بازیگران غیر طالب نیز میتواند به ناکامی بینجامد. دورۀ ادارۀ محمداشرف غنی در ماه می پوره خواهد شد. پیش از آن وقت، هیچ انتخاباتی نخواهد بود. در نتیجه، مشروعیت حکومت کاهش یافته و سیاست بازیهای داغ ریاستجمهوری به درازا خواهد کشید که گفتوگوهای بینالافغانی با طالبان را هنوز دشوارتر خواهد ساخت. طالبان با درک تاریخچۀ وحشتناک و تفرقه انداز انتخابات دچار وسوسه خواهند شد که شاید با فقط صبر خدا کردن بتوانند دولت افغانستان و نظم قانونی را بیشتر از پیش تضعیف کنند.
تا کنون، بیشتر از اینکه فراروی فرایند بینالافغانی جاده باشد، برآمدهگیها بوده است. تلاش برای برگزاری یک نشست غیررسمی بین افغانها در دوحه- که هر کدام بتوانند در حد ظرفیت شخصی خود در یک تکاپوی مناسب زمانی به منظور غالب شدن به چالش به رسمیت شناختن همدیگر در یک فرایند صلح وارد صحبت شوند- در اواسط ماه اپریل در میان اتهامات متقابل به شکست انجامید که به صورت کُلی دارای مزایایی بود. در اواخر ماه اپریل غنی لویه جرگه مشورتی را برای توافق روی یک برنامۀ گفتوگو با طالبان تشکیل داد، اما تلاش برای بسیج یک مجتمع تصمیم گیرنده عنعنهیی افغانی از همان آغاز به نتیجه نرسید. یکی از سازمان دهندهگان کلیدی جرگه چهرۀ تقلبات نهادی انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۴ بود، بناءً اکثر شخصیتهای کلیدی در اپوزیسیون به شمول حامد کرزی تمام نامزدان ریاستجمهوری فعلی و حتا داکتر عبدالله عبدالله رییس اجرایی حکومت غنی از اشتراک در آن امتناع کردند (گرچه تصویر بزرگ عبدالله، بهصورت تعجب آوری، در فراز سکو در کنار عکس غنی آویزان بود).
اما ایالات متحده قطعه وسایل فشاری در اختیار دارد که میتوانند در راه پیروزی به کار روند. مهمتر از همه، فشار که از طریق حضور تداوم یافته نیروهای ایالات متحده وارد میشود تا آخرین دم پایان بیرون سازی بهصورت چشمگیری کاهش نخواهد کرد. تعداد بزرگ نیروهای چهارده هزاری ایالات متحده در حال حاضر به یک مأموریت با معنای سیاسی ناچیز اختصاص داده شده اند، همانند تلاش بهصورت عمده ناموفق و پُرهزینه برای به وجود آوردن نیروهای امنیتی ملی مدرن در افغانستان. با یک بخش خیلی کوچک تعهد فعلی- شاید تنها چند صدتن از نیروها- ایالات متحده میتواند تهدید قابل ملاحظه خود را بالای طالبان، از طریق موفقانه هدف قرار دادن رهبری طالبان توسط نیروهای ضد تروریسم، نگه دارد.
برعلاوه، اکثریت رهبران در افغانستان به شمول بسیاری در رهبری طالبان میدانند که آنها به جامعه تمویلکنندۀ بینالمللی به رهبری ایالات متحده وابسته باقی خواهند ماند. هیچ دولتی در افغانستان تاکنون قادر نبوده است که منابع داخلی کافی را برای نگهداری صلح بسیج نماید. زمانی که آنها (در نگهداری صلح) موفق میشوند، این کار از طریق توزیع کمکهای مالی بینالمللی- بریتانیا، شوروی و یا امریکا- به منطقه میسر میشود. تعهد حمایت پایدار بینالمللی و تهدید خروج نیروها وسایل فشاری برای ترغیب و شکل دادن یک حلوفصل بینالافغانی میباشند.
نیاز به حمایت مالی بینالمللی همچون یک مسألۀ پیچیده درازمدت و دشوار برای ایالات متحده باقی خواهد ماند. دولت افغانستان از قبل عمیقاً دچار فساد و مقصر تجاوزهای خطرناک حقوق بشری است. حضور ایالات متحده و نیروهای ناتو تمویل کنندهگان را با اکراه، مجبور ساخته است که چنین تقصیراتی را زیر نظر گیرند. هر دولتی با اشتراک قوی طالبان و نفوذ کمتر روز افزون ایالات متحده فقط میتواند بدتر باشد، اما اگر پاسخ جامعه بینالمللی کاهش کمکهای مالی باشد، هرگونه توافقات امنیتی و سیاسی که شهروندان افغانستان در میان خود به آن دست یابند از هم خواهد پاشید.
ایالات متحده نخستتر و مقدمتر از همه، به دور از پولیانیایی بودن (خوشبینی بیسبب)، باید از نفوذ خود برای تأمین نمایندهگی گستردۀ مردم افغانستان با تمرکز روی (حضور) زنان، اقلیتها و دیگر گروههای در معرض خطر جدی در جریان توافق صلح در گفتوگوهای بینالافغانی کار گیرد.
کارگیری از نیروی فشار ایالات متحده برای ایجاد یک حلوفصل افغانی ناشنوایی و بیتوجهی زیادی را هم در واشنگتن و هم در کابل اقتضا میکند. قطعاً، بیشتر از آنچه که تا کنون هر دو اداره نشان داده است.
مشخصاً، حملۀ آشکار حمدالله محب، مشاور امنیت ملی افغانستان، بالای سفیر خلیلزاد و پالیسی ایالات متحده بهصورت کُلیتر برای پالیسیسازان افغانستان یک فاجعه است. حتا اگر کابل احساس میکند که با آن بهصورت غیرکافی در رابطه با گفتوگوهای ایالات متحده و طالبان مشورت صورت گرفته است، بدترین واکنش آنها تبلیغ فاصله بین آنها و پشتیبان آنهاست. غنی باید به جای آن بهصورت نمایشی از تلاشهای صلح به رهبری ایالات متحده، با توصیف کردن سفیر خلیلزاد همچون نماینده خودش در آن، استقبال نماید. اگر غنی به دیگر رهبران افغانستان، طالبان و بازیگران منطقهیی تبلیغ کند که او و حکومتاش برای ایالات متحده مهم نیستند، او و حکومتاش بهزودی برای تمام آنها بی اهمیت خواهد شد.
گفتوگوهای منطقهیی
هر جنگ داخلی یک جنگ نیابتی منطقهیی است و افغانستان از آن مستثنا نیست. آنچنانکه بسیار مشهور است، طالبان به کمکهای گسترده از پاکستان وابسته اند، اما ایران، روسیه، هند و دولتهای آسیای مرکزی نیز موکلین خود را دارند.
شرح مختصر تصور هر یک از این قدرتها از منافغشان در افغانستان، البته بدون کدام پشتیبانی چنین است:
پاکستان- پُرنفوذترین و خطرناکترین بازیگر منطقهیی تا کنون- خواهان نفوذ کافی روی نواحی مرزی و پالیسی امنیت ملی افغانستان میباشد تا باورمند شود که راجع به عدم نفوذ استخباراتی هند و یا هر گونه نقش آن کشور در درون نیروهای امنیتی افغانستان دارای اطمینان خاطر و «عمق استراتژیک» است. پاکستان همچنان نگرانیهای در مورد بعضی ادعاهای مرزی و وفاداری شماری از گروههای قومی پاکستانی دارد و دست کم آنها هر گونه توافق صلح را بر مبنای اینکه آیا ترتیبات سیاسی حاصله آن در افغانستان میتواند ذاتاً با چنین منافع پاکستان ناسازگار باشد یا نه، ارزیابی میکنند.
ایران میخواهد که مطمین شود که ایالات متحده نمیتواند از پایگاههای خود در افغانستان علیه ایران استفاده کند. ایران و افغانستان همچنان به شیوههای باهم آمیخته اند که ایران آن را تهدید کننده مییابد. تعداد عظیم جمعیت مهاجر افغانستان در ایران از نگاه اقتصادی دارای اهمیت است ولی همچنان قاچاق مواد مخدر را آسان ساخته است- ایران شاید بدترین مشکل اعتیاد را در جهان دارد. افزون بر آن، ایران در رابطه به آجندای منطقهیی گرفتن گروههای افراطی ضد شیعه مثل طالبان نگران است.
روسیه همچنان راجع به نفوذ ایالات متحده و راجع به توانایی بالقوه انتشار دهشتافگنی و ایدیولوژی افراطی در آسیای مرکزی و احتمالاً در میان جوامع مسلمان روسی مضطرب است.
هندوستان میخواهد موقعیت خود را همچون یک قدرت منطقهیی با سلطۀ قویتر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نسبت به رقیب پاکستانیاش تثبیت کند و میخواهد که گسترش پناهگاه امن ملیشههای زیر حمایت پاکستان در افغانستان را محدود سازد.
چین خواهان حمایت دوست همیشگیاش، پاکستان است اما راجع به اینکه آیا آن به معنای کمک کردن پاکستان در راستای تحقق اهداف پالیسیاش و یا محافظت پاکستان از تمایل غریزی خطرناکاش برای حمایت پراکسیهای ملیشوی سوءمدیریت شده باشد میتواند متردد باشد.
هر پنج کشور آسیای مرکزی در حدی به نحوی از انحا راجع به تروریسم و ایدیولوژی افراطی و همچنان مواد مخدر و دیگر انواع قاچاقها نگران اند.
شایان یادآوری است که فراراه تمام قدرتهای که نگران افراطیت، جنگطلبی، دهشتافگنی، قاچاق و دیگر زیانهای نابسامانی در افغانستان هستند میتواند یک دایرۀ خدایی در شناخت ارزش یک استقرار سیاسی و فراهم کردن حمایت باشد. از نگاه تاریخی، چنانکه قدرتهای منطقهیی از پراکسیهای خود بهخاطر به دست آوردن اهداف امنیتی کوتاه مدت به هزینۀ تداوم ناامنی و مناطق بدون حاکمیت حمایت میکنند، دایرههای شیطانی بیشتر معمول بوده است.
برای سالهای زیادی، منطق متعارف این بوده است که هر کشور منطقهیی باید اولویتهای زیر را داشته باشد:
گزینۀ نخست، طرف من در میدان نبرد و یا در میز گفتوگو پیروز میشود.
گزینۀ دوم، جنگ ادامه مییابد.
گزینۀ سوم، نفر طرف دیگر دارای امتیاز و برتری است.
تحت چنین شرایطی، رسیدن به یک استقرار با ثبات دشوار است. هر طرف ناخشنود قادر خواهد بود که برای حمایت جاهطلبیهایش، حتا به هزینۀ تداوم جنگ، یک حامی خارجی که مایل به کمک باشد را دریابد. اخیراً نشانههای بروز کرده است که بازیگران منطقهیی بیشتر در مورد هزینههای هرجومرج در افغانستان نگران شده اند – خصوصاً چنانکه متقاعد شده اند که ایالات متحده در حقیقت باید واقعاً بیرون شود.
با آن هم، ایشان هر گونه توافق صلح را در صورتی که حس کنند منافع اهم استراتژیکشان را به خطر میاندازد، ممکن است مختل سازند. بهخاطر پیشگیری از آن، به مشورتهای گسترده میان کشورهای منطقه و رهبران افغانستان به منظور ایجاد شفافیت و اعتماد در فرایند صلح و شناسایی و مباحثه خطوط قرمز احتمالی نیاز است. جامعه بینالمللی و بهویژه ایالات متحده، دارای نقشهای در گفتوگوی منطقهیی هستند که میتوانند همچون گزینهیی، اطمینان خاطر فراهم کنند و یا بالای همسایههای افغانستان فشار وارد کنند که در کنارشان باشند، یا دست کم در فرایند گفتوگوها به حاشیه بروند.
متاسفانه، با توجه به روابط سمیاش با ایران، روسیه و پاکستان و تنشهای تجاریاش با چین و پاکستان، ایالات متحده توانایی خود را به عنوان یک دلال دیپلوماتیک تخریب کرده است. همچون بسیاری مشکلات، هیچ یک از بازیگران دیگر نمیتوانند این خلاء را پُر سازند- اما شمار زیادی برای این نقش رقابت میکنند.
حتا یک گفتوگوی منطقهیی با مهارت مدیریت شده با یک مانع شوم روبهرو خواهد شد. ایران، پاکستان و روسیه هر یک ضرورتاً تصمیم خواهند گرفت که آیا پالیسی آنها در مقابل افغانستان توسط منافغ متقابل آنها با افغانستان هدایت شود و یا توسط یک پلان عمیقتر که واشنگتن را عاجز سازند. خروج از افغانستان به هر یک آنها این فرصت را خواهد داد که چنین اقدامی را در پیش گیرند.
اینجاست که تناقضات اول امریکا بصورت بسیار دردآوری آشکار میشود- این توهم قدرت ایالات متحده است که از نیاز اخذ تصامیم دشوار راجع به اولویتها انکار میکند. دشوار است که بار فشار را تقسیم کنید زمانی که در نبردهای با سهم احتمالی از بارها وارد جنگ میشوید.
دم را غنیمت شمار
اصطلاح فوق با ترغیب پالیسیسازان به این که فکر کنند که کنون وقت یک فرایند واقعی صلح نیست، شاید به گونه چاره ناپذیری پیچیده به نظر رسد.
این یک اشتباه فجیع در یک سلسله طولانی از اشتباهات فجیع خواهد بود. گفتوگوهای جاری کنونی با شرایط بهتر در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ میسر بود. ایالات متحده وسیله فشاری بیشتر در آن زمان داشت و اداره اوباما باید آن را سازماندهی و استفاده میکرد. در عین حال، چه تعدادی از مردم زندهگی خود را از دست داده اند؟ بیشتر از ۵۰۰ تن از عساکر ایالات متحده و نیروهای ایتلاف و دهها هزار مردم ملکی در افغانستان. به گفته غنی، ۴۵۰۰۰ سرباز و افسران پولیس از ۲۰۱۴ تا کنون کشته شده اند.
چرا؟
به صورت کلی، ایالات متحده با خطرات وضعیت موجود جنگ ابدی خوشحالتر بود تا با خطرات فرایند صلح، و بناءً گفتوگوی مستقیم ایالات متحده و طالبان روی مسایل مرکزی جنگ هیچگاهی در زمان اداره اوباما بلند نشد.
در گفتوگوهای صلح مشکلات زیادی پدیدار میگردد و بهترین نتایج آن از آیدیال ما فاصله زیادی خواهد داشت، اما راهی وجود دارد که این طولانیترین جنگ را پایان دهیم به گونهیی که مصالح امنیتی ایالات متحده تأمین گردد و افغانستان بتواند-بدون شک، آرام آرام و بهصورت وقفۀ اما با خشونت کمتر- پیشرفت کند.
سفیر بل برنز در مورد بی انضباطی در استفاده از قدرت امریکا و در مورد یک تمایل دیرینه و خطرناک برای برخورد با دیپلوماسی همچون یک «پس اندیشه/فکر کاهل» نوشته است. افغانستان یک نمونه به خون کشیده شده آن است.
Comments are closed.