گزارشگر:عبدالکبیر ستوده - ۲۴ سرطان ۱۳۹۸
بخش نخست/
(۱)
خوشبختانه بحثهای روشنفکری دینی، آهسته آهسته، در میان عموم مسلمانان جا باز کرده و خیلی از مسلمانان را مسألهدار ساخته است. کافی است که شما با جوانان دیندار بنشینید و به حرفهای دلشان گوش دهید و از شکها و تردیدهایشان و از سوالها و مسألههایشان بپرسید و دغدغههایشان را پیجویی کنید، به این نکته تفطن پیدا خواهید کرد. صنعت چاپ و رسانههای دیداری و شنیداری و پایگاههای انترنتی و …، انفجاز اطلاعات را سبب شده است و هر ایده و نظریه و اندیشۀ جدید و بدیعی را با سرعت سرسام آوری، در میان آدمیان این کرۀ خاکی، دهن به دهن و گوش به گوش مینماید و محافظهکاران دینی و غیردینی را که خود را محافظ دین و دنیای مردم بیسواد و درس نخوانده میدانند، شکنجه میکند و عذاب میدهد. به همین دلیل است که این ظاهرگرایان و محافظهکاران دینی، بیمهابا بر روشنفکران دینی میتازند و از هیچ نوع تهمتی و توهینی و تهدیدی و تروری علیه آنها دریغ نمیکنند و در وادی این فحاشیها و بد زبانیها و جانستانیها، آنقدر پیش میروند که آموزههای گهربار اخلاقی – دینی را هم نادیده میگیرند و پردۀ آبروی خود را میدرند و شخصیت خود را برزمین میزنند.
این ظاهرگرایان و محافظهکاران، دیریست که مغالطۀ دیگری را باب کرده اند و دارند آن را تکرار میکنند. در این مغالطه گفته میشود: «ایمان عامیانهیی مردم با ارزشترین ایمان است. مردم با این ایمان خود، ایمن اند و آرام. اما عدهیی از روشنفکران دینی که معلوم نیست از کجا آب و نان میخورند و از کی فرمان میبرند، آمده اند و با مطرح ساختن بحثهای جدید دینی، بنیان این ایمان عامیانۀ مردم را متزلزل میسازند و ذهنیتهای مومنان را مشوش مینمایند و هویتشان را مخدوش میکنند». این گروه از آدمیان عنوان میکنند: «ما حافظ ایمان عامیانهیی مردم عام هستیم و حق داریم از این ایمان عامیانه دفاع نماییم، اما برای این روشنفکران دینی چه کسی حق داده است که به دین و ایمان مردم کار داشته باشند و با پرسشها و پاسخهای شیطانی خود، تیشه به ریشۀ دین و ایمان دینی این مردم بیسواد و بیچاره بزنند؟». این گروه باری با روشنفکران دینی از در لطف هم داخل میشوند و برای روشنفکران دینی اجازه میدهند که «بحثهای خود را در میان خود مطرح نمایند و با تردیدها و تشکیکهای خود، خود پاسخ دست و پا نمایند و بحثها و بررسیهای خود را به میان عام مردم نکشانند و آرامش دینی مردم را بر هم نزنند و…».
در این مغالطه، ایمان عامیانهیی مردم تلقی به قبول نهایی میشود و حفظ این ایمان عامیانه هدف متعالی عنوان میگردد و با کمک این دو ایده، روشنفکران دینی، به عنوان مخرب این دین و ایمان عامیانه معرفی میگردند و خودشان هم به صفت دلسوز مردم و پاسدار ایمان مردم شناخته میشوند. با این مغالطه است که این ظاهرگرایان و محافظهکاران، نه تنها مقام و منزلت و تقوا و دلسوزی خود را به کرسی مینشانند، بلکه از یک طرف روشنفکران دینی را پیشاپیش در اذهان مسلمانان میکوبند و از طرف دیگر، حمایت و تأیید عموم این مردم عادی و عامی را که از این دست مغالطهها را نمیدانند و نمیشناسند، جلب میکنند.
(۲)
گفتیم که ظاهرگرایان و محافظهکاران، در یکی از مغالطههای خود، تمام هموغم خود را محافظت و پاسداری از ایمان عامیانه مردم عادی دانسته اند و این ایمان و دین عامیانه را آخرین گام دینداری تلقی کرده اند و به همین دلیل، هیچگونه بحثهای روشنگرانه و ورشنفکرانه را تحمل کرده نمیتوانند، چون میاندیشند که این بحثهای روشنگرانه و روشنفکرانه، دین و ایمان این مردم عادی و عامی را متزلزل میسازد و آنها را به وادی شک و تردید پرت میکند و آرامششان را میستاند و ذهنیتشان را مشوش میکند و هویتشان را مخدوش مینماید. بگذارید این مغالطه را «مغالطۀ عوامپسندانه» بنامیم.
عوامپسندانه بودن این مغالطه، چند دلیل دارد. نخست اینکه دین و ایمان دینی مال مردم عامی و عادی تلقی میگردد. دوم اینکه ایمان و دین عامیانه، ارزشمندترین ایمان و دین پذیرفته میشود. سوم اینکه تصور میشود، دین و ایمان دینی تک لایهیی و تک مرتبهیی است و نمیتوان این دین و ایمان را سرزندهگی داد و تکامل بخشید و نشاطآفرین ساخت. چهارم اینکه گفته میشود رسالت این ظاهرگرایان و محافظهکاران و سایر مومنان و عالمان و اندیشمندان این است که از این ایمان حراست و پاسداری کنند و کاری نکنند و چیزی نگویند که این ایمان را سست و متزلزل سازد. پنجم اینکه کار روشنفکران دینی چیزی نیست جز تضعیف و تخریب این ایمان و دین عامیانه. به همین دلایل بود که این مغالطه را «مغالطۀ عوامپسندانه» عنوان کردم. چون کلیت اندیشۀ شان مبنی بر اینکه «روشنفکران دینی حق ندارند که دین و ایمان دینی مردم را تضعیف نمایند و تخریب کنند و… »، بر محور دین و ایمان دینی عوام میچرخد و انسجام پیدا میکند.
استدلال بالا مبنی بر «مغالطۀ عوامپسندانه» خواندن مغالطهیی مورد بحث، ما را به فرضها و پیشفرضهای این ظاهرگرایان و محافظهکاران نیز راه میبرد. سوال این است که چرا فعالیتهای روشنفکری دینی، در راستای تخریب ایمان عوام تعریف میگردد و به همین دلیل کوبیده میشود و رد میگردد؟ بدون تردید، این اندیشه بر فرضها و پیشفرضهای تکیه کرده است که ما در پاراگراف بالا به آنها شاره نمودیم. نخست اینکه دین و ایمان دینی مال مردم عامی و عادی تلقی میگردد (به همین دلیل است که کارهای روشنفکری دینی را دستبرد این ایمان تلقی میکنند). دوم اینکه ایمان و دین عامیانه، ارزشمندترین ایمان و دین پذیرفته میشود (به همین دلیل کارهای روشنفکری دینی را نکوهش میکنند و خیانت عنوان مینمایند). سوم اینکه تصور میشود، دین و ایمان دینی تک لایهیی و تک مرتبهیی است و نمیتوان این دین و ایمان را سرزندهگی داد و تکامل بخشید و نشاطآفرین ساخت (به همین دلیل است که فعالیتهای روشنفکری دینی را اصلاح و بازسازی اندیشه دینی تعریف نمیکنند). چهارم اینکه گفته میشود، رسالت این ظاهرگرایان و محافظهکاران و سایر مومنان و عالمان و اندیشمندان این است که از این ایمان حراست و پاسداری نمایند و کاری نکنند و چیزی نگویند که این ایمان را سست و متزلزل سازد (به همین دلیل است که خود را محافظ و پاسدار ایمان مردم جا زده اند و یک سره بر روشنفکران دینی میتازند و شخصیت آنها را میدرند). پنجم اینکه کار روشنفکران دینی چیزی نیست جز تضعیف و تخریب این ایمان و دین عامیانه (به همین دلیل است که در حق روشنفکران دینی از هیچ نوع تهمتی و توهینی و تهدیدی و تروری دریغ نمیکنند).
(۳)
آیا این فرضها و پیشفرضها و این استدلالها، از چنان قوت و قدرتی برخوردار اند که قناعت خوانندهگان را فراهم نمایند؟ چه خللی/ خللهای را میتوان در این استدلالها سراغ گرفت؟ از این فرض آغاز مینماییم که: «دین و ایمان دینی مال مردم عامی و عادی تلقی میگردد و کار روشنفکری دینی، دخالت بیجا و نوعی دستبرد در این ایمان و دین عوام پنداشته میشود». دو مسأله را در این خصوص باید از هم تفکیک کرد. یکی دین و ایمانی دینی به عنوان یک مسألۀ وجودی و زیستی، دیگری دین و ایمانی دینی به عنوان یک موضوع تحقیقی و علمی. دین و ایمان دینی به عنوان یک مسألۀ وجودی و زیستی، عبارت از این است که شخصی دین و ایمان دینی را انتخاب میکند و زندهگی خود را بر اساس الزامات و مقتضیات آن ترسیم میدارد و زیستی مومنانه و متدینانه را بر میگزیند؛ اما دین و ایمان دینی به عنوان یک موضوع تحقیقی و علمی، عبارت از این است که محققی و دانشمندی، دین و ایمان دینی را بر میگزیند برای تحقیق کردن و پژوهیدن. توجه به این تفاوت به این معنا نیست که کسی که دین و ایمان دینی را انتخاب میکند برای زندهگی کردن، نمیتواند کسی باشد که دین و ایمان دینی را بر میگزیند برای پژوهیدن، کما اینکه کسی که دین و ایمان دینی را بر میگزیند برای پژوهیدن، نمیتواند کسی باشد که دین و ایمان دینی را انتخاب کرده باشد برای زندهگی کردن. به همین اساس، میتوان فرض کرد که یک شخص میتواند هم دیندار باشد و زیستی مومنانه را انتخاب کند و هم روی دین و ایمان دینی خود تحقیق کند و روی این مسایل پژوهش نماید.
حالا سوال این است که: «آیا دین و ایمان دینی، به هر دو معنای که گفته آمدیم، فقط مال مردم عادی و عامی است یا نه؟». بنده به این باور هستم که هیچ دلیل/دلایل مقنع و مکفی وجود ندارد که دین و ایمان دینی را به هر دو معنای که گفتیم، مال مردم عادی و عامی بداند. همه میتوانند دیندار باشند و همه میتوانند روی دین و ایمان دینی خود و دیگران، پژوهش نمایند و تحقیق کنند، خواه عامی باشند و خواه عالم. فیلسوفان ما و عارفان ما و متکلمان ما و فقیهان ما و… هم دیندار بودند و هم روی موضوعات و مسایل دینی تحقیق میکردند و بحث مینمودند و جرح و تعدیل میکردند و نقد و انتقاد مینمودند. هیچکسی هم حق نداشت که کس دیگری را بگوید: «شما حق ندارید که روی دین و ایمانی دینی بحث نمایید، تا مبادا دین و ایمان دینی مردم عادی متزلزل شود و از بین برود».
فرض نماییم که یک دانشمند و روشنفکر، خودش مومن و متدین نباشد، اما موضوع تحقیق و پژوهش خود را دین و موضوعات دینی انتخاب نماید، آیا این دانشمند و روشنفکر، حق ندارد که تحقیقات خود را آزادانه انجام دهد و در این تحقیقات پروای ضعف و قوت ایمان دینی مومنان را نداشته باشد و نتایج تحقیقات و انتقادات خود را آزادانه بگوید و بنویسد؟. چهکسی این حق را دارد که یک محقق را از تحقیقات آزادانه و بیطرفانهاش باز دارد، آنهم به این دلیل که مبادا ایمان و دین مردم ضعیف گردد و تباه شود؟ برای یک محقق، مهم این است که تحقیقات خود را آگاهانه و مسوولانه و بیطرفانه انجام بدهد و نتایج و دستآوردهای تحقیقی و پژوهشی خود را بگوید و بنویسد، نه اینکه به اساس این تحقیقات، ایمان چهکسی قوی میگردد و ایمان چهکسی از بین میرود. این نوع مصحلتاندیشیها نمیتواند جلو تحقیقات عالمان دینی و غیردینی را بگیرد و دانشمندان را از پژوهش باز دارد و جلو رشد دانش و دانایی را بگیرد.
فراموش نکنیم که تمام آدمیان از حقوق دینی و مذهبی یکسانی برخوردار هستند. این حقوق شامل حق داشتن عقیده و مذهب، حق انتخاب عقیده و مذهب، حق ابراز و بیان عقیده و مذهب، حق تغییر عقیده و مذهب، حق اجرای مراسم و شعایر دینی، حق تبلیغ و دفاع از عقیده و مذهب، حق تعلیم و تعلم احکام و معتقدات دینی، حق نقد آموزههای دینی میشود. هم عوام این حق را دارند و هم ظاهرگرایان و محافظهکاران و هم روشنفکران دینی و… هیچکسی حق ندارد و نمیتواند هیچکسی دیگری را از استفاده از این حقوقش باز دارد و منع کند. به همین دلیل، دینداری تنها حق مردمان عوام نیست، بلکه حق همه است، کما اینکه نقد آموزههای دینی نیز حق همه میباشد. تمام این حقهای دینی از قوت یکسانی برخوردار هستند و هیچ یکی دیگری را محدود نمیکند و از میان بر نمیدارد. به همین اساس، اگر مردمان عادی و عامی حق دینداری یکنواخت دارند، روشنفکران دینی، هم حق دینداری دارند و هم حق فهم و نقد و بازسازی آموزهها و باورهای دینی را.
علاوه براین، همه حق تحقیق و پژوهش را روی موضوعات دینی دارند، خواه خود مومن و متدین باشند خواه نباشند. همچنان همه حق دارند که از آخرین نتایج و دستآورهای تحقیقات عالمان دینی و غیردینی در خصوص موضوعات مورد علاقه و مطالعه و تخصصشان، آگاهی حاصل کنند. این حق را هیچکسی از هیچکسی نمیتواند بگیرد، آنهم به دلایل واهی و نگرانیهای بی اساس و موهوم. درست است که عدهیی از مومنان و متدینان، نمیخواهند که به سوالات و جوابهای جدید و بکر، گوش فرا دهند تا ایمان شان محفوظ ماند، اما صدها جوان مومن و متدین دیگر، به هیچ وجه این را نمیخواهند و علاقه دارند دل به دریا بزنند و حرف و حدیثهای جدید دینی را بشنوند و ایمان خود را تازه کنند و طراوت بخشند و از یکنواختی و سنگوارهگی برهانند. چه دلیلی وجود دارد که این جوانان شجاع و جستجوگر و سختکوش را به فراموشی بسپریم و حقوقشان را پامال نماییم و تمام هموغم خود را متوجه حفظ ایمان موروثی و تقلیدی عوام مردم نماییم؟
با توجه با نکاتی که گفته آمدیم، میتوان، دین و ایمان دینی را مال همه دانست و باورمند بود که همه حق دارند دیندار باشند و همه حق دارند که آموزههای دینی را بپژوهند و بفهمند و به نقد بکشند و همه حق دارند که از نتایج این تحقیقات و مطالعات، آگاهی حاصل نمایند و استفاده کنند و هیچکسی هم حق ندارد کسانی را که از این حقوق حقۀ خود استفاده میکنند، باز دارند و محروم کنند.
Comments are closed.