the_time('j F Y');?>
بخش یکصــدونهم
تضاد رهبران در اواخر به حدی رسید که بنا بر گفته محمد انور جگدلک، اگر قوماندان با شورا تماس میگرفتند، در داخل تنظیم مشکلات فراوانی برای آنها ایجاد میشد و بر اساس همین مسأله بود که قوماندانان حزب اسلامی تا آخر جرأت نکردند به شورا بیایند.
شورا تا آخر نتوانست از حمایت مالی سازمان یا کشور خارجی برخوردار شود و منابع عایداتی بهدست آورد؛ طوری که این کمبود بودجه، دستوپای آنها را بست. حتا آنها وسایل مخابراتی کافی نداشتند و تا آخر نتوانستند برنامههایشان را در وقت و زمان کم در معرض اجرا قرار دهند. آنها با ابرقدرت شوروی میجنگیدند و در دنیایی زندهگی می کردند که شبکههای جهانی کمپیوتر، اقمار مصنوعی، کانالهای مختلف تلویزیونی و وسایل ارتباط جمعی در هر خانه و در هر مکتب و مدرسه در دسترس کودکان و بزرگسالان قرار داشت، ولی آنهایی که با سرنوشت یک ملت چندینمیلیونی سروکار داشتند، از سادهترین وسایل ارتباطی بیبهره بودند.
شورا نتوانست یا نخواست خط مشی سیاسی را تعقیب کند. اگرچه هدف از تشکیل شورای سرتاسری صرف مسایل نظامی بود، ولی نداشتن برنامۀ سیاسی آنها سبب شد تا دوستان جهاد افغانستان و نهادهای سیاسی منطقه و جهان توجه چندانی بدان نداشته باشند. شورا نه تنها خط مشی سیاسی طرح نتوانست، حتا رهبران شورا به تحولات سیاسی و مذاکرات و نشستها، در سفرها و در جلسات، کوچکترین توجه نداشتند. آنها تنها در آخرین اجلاسشان، روی طرح سازمان ملل متحد صحبت کردند و آن در حالی بود که تقریباً کار از کار گذشته بود و تحولات بدون در نظرداشت نقش شورای قوماندانان، سر برآورده بودند.
شورای قوماندانان در رابطه با مسایل سیاسی، یک نوع نارسایی تشکیلاتی داشت؛ طوری که در سطح رهبری شورا، دو تن از قوماندانان برجسته هر یک مولوی جلالالدین حقانی و احمدشاه مسعود قرار داشتند. حقانی عالم دینی است. نزد او مسایل سیاسی هیچگونه اهمیتی ندارد. او جهاد را فریضه دینی خویش میدانست و تمام مساعی و توجهاش را به جنبه عقیدتی جهاد معطوف میداشت. او هیچگاه خویشتن را به درک و مطالعه مسایل بغرنج سیاسی تکلیف نمیداد. یگانه علاقه او به مسایل سیاسی، همانا گوش دادن به سرخط اخبارِ رادیو بود و به گفته خودش، رادیو میشنید تا بداند که در جهان اسلام چه میگذرد و کفار چه میکنند و بس.
مسعود رهبر دیگر شورا، از نگاه سلیقه و خواص، بیشتر به سیاست فکر میکرد. او اهل سیاست بود، ولی هیچگاه جاهطلبی سیاسی نداشت و نتوانست و یا نخواست از تحولات سیاسی استفاده کند. از طرف دیگر، با وجود اینکه او یکی از موسسین شورا به شمار میرفت، ولی بالای اکثر اعضای شورا بیاعتماد بود و هراس داشت که مبادا شورای قوماندانان به دامن یکی از کشورهای خارجی سقوط کند و این حس بیاعتمادی تا آخر در او دیده میشد و او نخواست یا علاقه نگرفت که برای شورا خط مشی معینِ سیاسی تعیین شود و هیچگونه رهنمود سیاسی را برای فرماندهان عضو این شورا دستور نداد و شورا را در شرایط حساس سیاسی، در خلای تصمیمگیری قرار میداد.
یکی از اشتباهات دیگر شورا، همانا دعوت احمدشاه مسعود به پاکستان بود. با وجود اینکه اعضای شورا به خواص مسعود آشنایی کامل داشتند و میدانستند که او هیچگاه زیر بار بیگانهگان نمیرود و هیچ کشور و سازمانی نمیتواند نظریاتش را بر او تحمیل کند، با آنهم از مسعود خواستند که به پاکستان سفر و با مقامات آن کشور که در تار و پودِ جهادِ ما ریشه دوانیده بودند، ملاقات کند. آن ملاقاتها در آن شرایطی که شورا تازه تشکیل شده و به پشتیبانی مادی و معنوی ضرورت بسیار داشت، اشتباهی بزرگ بود. ملاقاتهای مسعود با پاکستانیها و حرفهای نیشدارِ او به شورای جدیدالتشکیل، صدمه وارد کرد و زنگ خطر را در گوش مقامات پاکستانی به طنین انداخت و آنها متوجه شدند که باید در رابطه با شورا بسیار محتاطانه قدم بردارند؛ زیرا قوماندانان را به آسانی نمیتوانند ابزار دست خویش ساخته و برنامههایشان را از طریق آنان اجرا کنند.
اگر اعضای شورا از درایت و ژرفنگری کار میگرفتند، باید جلسه شاهسلیم را محرمانه دایر کرده و از مسعود میخواستند که یکراست به جبهات داخل کشور برود. اگر مسعود خودش به پاکستان رفتن اصرار میکرد نیز، باید شورا مانع میشد و از مسعود میخواست که تنها نظرات شخصیاش را با مقامات پاکستانی مطرح کند، نه از آدرس شورا با آنها سخن گوید. اکثریت قوماندانان عضو شورا، مقامات نظامی پاکستان را میشناختند و به خوبی میدانستند که ملاقات و مذاکرات این دو قطب مخالف، یعنی مسعود و اداره استخبارات نظامی پاکستان، چه نتایج منفییی بهبار خواهد آورد.
در کنار نکات ضعیف ذکر شده، شورا تا آخر نتوانست سخنگوی سیاسیِ مجرب و پُرکار داشته باشد و نتوانست اخبار واصله از جبهات خود را بهطور موثر انعکاس دهد. اخبار پیروزیهای نظامی شورا به وسیله آژانسهای خبری و سایرین انتقال مییافت و چند خبرنگار افغان که با شورای همبستهگی فکری و حسن نظر داشتند، بهطور کمکی وظیفه پخش اخبار آنها را به عهده گرفته بودند.
برخورد دانشمندان و سیاستمدارانی که مخالف حکومات کابل بعد از کودتای ثور بودند و به نحوی با جهاد و نهضتِ مقاومت همکاری داشتند، در برابر شورا نقطه تاریک یاس و ناامیدییی است که زیان فراوانی را برای کشور به بار آورد. اعضای نهضت مقاومت نیز که متشکل از سیاستمداران و دانشمندان افغان بودند، چه آنهایی که در پاکستان بهسر میبردند و چه در دیگر نقاط دنیا پراکنده بودند، جفای بزرگی را در مقابل شورای سرتاسری مرتکب گردیدند.
شورای سرتاسری بدون در نظرداشت مسایل و اختلافات قومی، قبیلهیی، تنظیمی، مذهبی و سمتی تشکیل شد تا جلسهها دایر کرد و موفقیتها بهدست آورد؛ ولی اعضای نهضت مقاومت که همواره برای سهم گرفتن در جهاد بهانهتراشی میکردند، کوچکترین توجهی به شورای قوماندانان نکردند. اعضای نهضت مقاومت که گاهی مسایل گروهی و گاهی هم رهبران تنظیمها را مانع حضور فعالشان در صحنه سیاسی و نظامی قلمداد میکردند، هرگز خویشتن را تکلیف نداده حداقل بار نوشتن یک نامه تشویقآمیز را به دوش نکشیدند؛ در حالی که دهها خبر، مقاله و تبصره راجع به جلسات شورا از طرف آژانسهای خبری افغانستانی و بینالمللی به نشر میرسید.
اعضای نهضت مقاومت نه تنها حتا یک نامه و مطلب تشویقآمیز ننوشتند، بلکه شاید اکثریت آنان از تشکیل شورا نیز خویشتن را آگاه نساختند و اگر از طریقی این خبر را شنیدند، شاید جملاتی نظیر “تمامشان یک رقم مردم استند” و یا “ما و شما با این مردم جور آمده نمیتوانیم” و یا “اینها مردم را به کار نمیگذارند” را تکرار میکردند.
محمد بلال نیرم، یکی از فرماندهان ارشد مجاهدین و عضو شورای سرتاسری، با آه و حسرت زیاد میگفت: «با اکثریت دانشمندان و صاحبنظران که در پاکستان بهسر میبردند، راجع به شورا صحبت میکردم و میخواستم که شورا را از حمایت آنان برخوردار سازم. اگرچه آنان هیچگونه انتقادی بالای شورا نمیتوانستند؛ ولی به مجرد خروج ما از در منزل یا دفترشان، حرفهای ما را باد میبرد و تشویقهای ما از گوشهای دیگرشان خارج میشد».
محمد امین وردک، قوماندان دیگر مجاهدین، به شوخی میگفت: “بر اثر کوششهای فراوان، تنها توانستم نظر مثبت یکی دو خبرنگار، یک جنرال و یک یا دو نفر تحصیلیافته را به خود جلب کنیم و اگر این عملیه دوام کند، شاید صدسال طول بکشد تا یکهیکه از دانشمندان و سیاستمداران افغان، متوجه واقعیتها شده در کنار ما بایستند”.
بلی؛ اعضای نهضت مقاومت که داد وطندوستی میزدند و به گفته خودشان، حاضر اند برای ملت قربانی بدهند، حتا نخواستند قدم رنجه فرمایند و با مشورهها و کمکهای اندک مادی، شورا را تقویت کنند.
چه خوب میشد اگر اعضای نهضت مقاومت با ژرفنگری، مسوولیتپذیری و شجاعت، در پهلوی شورای قوماندانان میایستادند و از این نهاد مستحکم نظامی، در راه تحکیم وحدت ملی کار میگرفتند، خط مشی سیاسیِ معقول برای آنان طرح میکردند و دوشادوش قوماندانان، هسته جدید نظامی ـ سیاسی برای کشور میساختند و این قوت عظیم نظامی را در راه استقلال، آزادی، تمامیت ارضی و تاسیس یک حکومت مرکزی قوی سوق میدادند.
اما افسوس و صدافسوس که آن فرصت طلایی از دست رفت. قوماندانان گردهم آمدند، شورا را تشکیل دادند و قدرت بزرگ نظامی را ایجاد کردند؛ ولی دریغا که عدهیی نابخردانه با این نهاد که از همه تعلقات و وابستهگیها منزه بود، دشمنی ورزیدند و سایرین با بیاعتنایی کمترین توجهی به آنها نکردند و در نهایت، از این نیروی بزرگ نظامی، کوچکترین استفاده برای بهبود و شکوفایی افغانستان صورت نگرفت.
شورا تشکیل شد، نمو کرد، درخشید، مکدر شد و ازهم پاشید و اعضای آن پس از تاسیس حکومت اسلامی، یکایک در کشاکش زدوبندهای داخلی خُردوخمیر گشتند و ناپدید شدند.
Comments are closed.