احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالکبیر ستوده - ۲۹ سرطان ۱۳۹۸
بخش سوم/
(۵)
گفته بودیم که ظاهرکاران و محافظهکاران فرض دیگری هم دارند و آن این است که: «رسالت تمام مومنان و متدینان این است که از ایمان عامیانهیی مردم عادی و عامی حفاظت نمایند و حراست کنند و به کسی اجازه و مجال ندهند تا با بحثها و شبهههای شیطانی خود این ایمان را متزلزل نماید». به همین اساس، این ظاهرگرایان و محافظهکاران، خود را محافظ و پاسدار ایمان مردم عادی و عامی جا زده اند و یک سره بر روشنفکران دینی میتازند و آنها را بهگونهیی معرفی میکنند که گویا روشنفکران دینی کمر بسته و عزم را جزم کردهاند و با تشکیکها و تردیدهای خود دارند تیشه به ریشۀ ایمان عوام الناس میزنند و ایمان آنان را نابود میکنند.
آیا به درستی رسالت عموم مسلمانان این است که از ایمان عامیانه مردم عادی دفاع نمایند؟ آیا ظاهرگرایان و محافظهکاران، رسالت خود را به درستی شناخته اند؟ آیا حفظ ایمان عامیانۀ مردم عادی، آنهم به شیوۀ مخصوص ظاهرگاران و محافظهکاران، به بهای نقض حقوق و پامال کردن حقوق دینی دینداران دیگر تمام نمیشود؟ چرا این ظاهرگرایان و محافظهکاران، به جای حفظ ایمان مردم، در راستای مستحکم ساختن و قوت بخشیدن و خالص ساختن ایمان آنان نمیکوشند؟ آیا حق با ظاهرگرایان و محافظهکاران است که میگویند: روشنفکران دینی، کمر بسته اند و دامن برزده و آستین بالا نموده و عزم را جزم کردهاند تا ایمان عامیانۀ مردم عادی را نابود کنند؟
واقعیت این است که اکثر مسلمانان، خیلی تنبل و بیمسوولیت هستد. من در جای دیگری گفته بودم: « … کسانی که خود را مالک دین و ایمان مردم میدانند و تصور میکنند که حافظ ایمان مردم اند، به جای اینکه خود در نشر و پخش پیامهای معنوی و اخلاقی دین مقدس اسلام، در جامعه و در بین مردم بکوشند و آگاهانه و مسوولانه و با استدلالورزی استوار و گفتوگوی نیک و انسانی، رسالت دینی خود را ادا نمایند و برای مردم مجال تفکر و تدبر و داوری و انتخاب بدهند، از دیگران میخواهند که به جای آنها این رسالت را به پیش ببرند و یا از دیگران میخواهند که مخالف خواستهایشان چیزی نگویند و کاری نکنند. اینها مدام از دیگران شکایت میکنند و فریاد میزنند و میگویند: ۱- حکومت باید کارهای دینی ما را بکند و رسالت ما را به پیش ببرد و دین مردم را از گزند روزگان در امان دارد، ۲- روشنفکران دینی، نباید چیزی بگویند و چیزی بنویسند، تا ایمان مردم را خراب نکنند، ۳- رسانهها نباید هیچ برنامۀ داشته باشند، الا اینکه از زیر نظر ما گذشته باشد، ورنه فحشا و فساد در جامعه پخش میشود، ۴- جامعۀ مدنی نباید کارهای مدنی بکند، تا مبادا یک کسی در این میان بیحیایی کند، ۵-سکولرهای نباید دهن خود را باز کنند، تا گند کفرشان جهان را گنده نسازد، ۶- فلان اشخاص یا گروهها یا نهادها، باید این کارها را بکنند، و ، ۷- فلان اشخاص یا گروهها یا نهادها، باید این کارها را نکنند». و در همانجا خاطر نشان نموده بودم که: «مسوولیت ما این نیست که دست و پا و چشم و دهن کسی/ کسانی را ببندیم و قلم و قدم کسی/ کسانی را بشکنیم و و با صد زبان دیگران را بد و رد بگوییم و طعن بزنیم و توهین نماییم و از دیگران بخواهیم که مسوولیت ما را به پیش ببرند و از موقف ما و از اندیشههای ما دفاع نمایند. مسئولیت ما به عنوان کسانی که دل در گرو پیام پیامبران بستهایم، این است که خودمان برای خودمان رسالتمان را تعریف نماییم و این پیامهای معنوی و اخلاقی دین اسلام را، به گونۀ درست بفهمیم و بعداً با شیوهها و روشهای سالم و انسانی، این پیامها را به مردم بگوییم و به عقل مردم و به ارادۀ آنان و به انتخاب آنان، ارزش قایل شویم. مسوولیت تمام مردم را ما نداریم، بلکه مسوولیت تمام مردم را تمام مردم دارند و مسوولیت هر کس هم به دوش خودش است. ما خود باید حق را بدانیم و حق را بگوییم و پا روی حقهای دیگر نگذاریم و بگذاریم که دیگران هم خودشان باشند و خودشان مسوولیت خود را به دوش بکشند». (کوتاه نگاشتهیی تحت عنوان «مسوولیتهای خودمان را خودمان به پیش ببریم».
حقیقت امر این است که این ظاهرگرایان و محافظهکاران، مسوولیتهای خود را به درستی نشناخته و رسالت خود را به خوبی درک نکردهاند. دین و ایمان دینی عامیانه و عالمانه و عارفانه و…، بدون تردید، ارزشمند هستند، اما دین و ایمان عامیانه، ارزش حفظ کردن را ندارد. بهخصوص این حفظ کردن و حراست نمودن، توأم با زورگوییها و بداخلاقیها و خشونتورزیها و خونریزیها باشد. دین و ایمان دینی عامیانهیی مردم، باید تقویت گردد و پالایش داده شود و شستوشو گردد و خالصتر گردد، تا بتواند در رزمگاههای نظری و آوردگاههای عملی، مقاومت کند و نلرزد و از کوره خارج نشود. این ظاهرگرایان و محافظهکاران، نباید عوام زده شوند و دین و ایمان عامیانهیی مردم را معیار دینداری راستین قرار دهند و تمام توش و توان خود را در پای آن بریزند و برای حفظ آن نابود نمایند، بلکه باید مردم عوام را بالاتر ببرند و ایمان و دین آنان را تعالی و خلوص ببخشند. به همین اساس، میتوان گفت که رسالت واقعی تمام مسلمانان این است که مردم عوام را پرواز کردن بیاموزند نه اینکه بال و پر دیگران را بسته نمایند و دیگران را از بلند رفتن و تعالی یافتن باز بدارند.
نکاتی که گفته آمدیم، صداقت و دلسوزی این ظاهرگرایان و محافظهکاران را نیز زیر سوال میبرد. این چه صداقتی است که عوامالناس را در همان سطح ابتدایی و نازلۀ دینداری نگاه میکنند و این چگونه دلسوزی است که عوامالناس را از عروج نمودن و بلند رفتن و پرواز کردن، باز میدارند و محروم مینمایند و علاوه برآن، از دیگران نیز با رعونت و خشونت و عربده میخواهند که خودشان نباشند و تعقل نکنند و تفکر ننمایند و چیزی نگویند و کاری نکنند، تا مبادا این ایمان عامیانهیی مردم، لکهدار شود و تیره و تار گردد. آیا این همه عوامپسندی و عوامگرایی و عوامزدهگی، نشانۀ تنبلی و بیمسوولیتی و مسوولیت ناشناسی این ظاهرگرایان و محافظهکاران است یا گویای تودهیی ساختن مردم و سوار شدن بر گردههایشان و استفاده از احساسات پاک دینی و جلب توجه و احترامشان و دزیدن کیف پول شان؟
شاید بشود قبول کرد که خیلی از دینداران، نمیتوانند و در حدی نیستند که موضوعات و مسایل پیچیدۀ دینی را درک کنند و مواجهه شدنشان با این مسایل، به احتمال قوی، همان ایمان عامیانۀ شان را هم از بین خواهد برد. اما سوال این است که این مردم تا چه وقت اینگونه نگه داشته میشوند؟ آیا همین رعایتها و پاسداشتهای ایمان عامیانه، مردم عامی و نسلهای بعدی را بیشتر ناتوانتر و ضعیفتر و شکنندهتر نمیکند؟ اگر گذشتهگان میتوانستند و جرأت میکردند که موضوعات و مسایل پیچیدۀ دینی و عرفانی و فلسفی را به میان عام مردم میآوردند و مردم را از پرداختن به این مسایل دور نمیکردند و محروم نمیساختند، آیا مسلمانان امروزه ما اینگونه ضعیف و آسیبپذیر و خشک و خشن و کم تحمل میبودند؟ سوال دیگر این است که آیا این نکته ما را حق میدهد که جلو دیگرانی را بگیریم که از توانایی و استعداد خوبتر و بهتری برخوردار هستند و میتوانند در این وادی پروردهتر و مجربتر شوند؟ امروزه اکثر جوانانی که با مسایل مهم و مبتلابه دینی آشنا میشوند و افقهای تازه فراروی شان باز میشود و به کشفیات دینی و معنوی بهتری دست پیدا میکنند، نفرین میفرستند به تمام کسانی که این دریچهها را به رویشان بسته بود و در حالت صغارت نگهداریشان میکرد.
این نکته را باز هم باید خاطر نشان نماییم که دینداری یگانه حق مسلم دینی مومنان و متدینان نیست، بلکه فهم و نقد آموزههای دینی و تحقیق و پژوهش روی موضوعات دینی، نیز حق مسلم عموم دینداران است. علاوه براین، عموم دینداران حق دارند که از نتایج و تحقیقات عموم دینشناسان و دینپژوهان، مطلع گردند و استفاده ببرند. اگر عدهیی از مومنان و متدینان، نمیتوانند و حاضر نمیشوند که از این حقوق دینداری و دینپژوهی خود بهره ببرند، به هیچ وجه حق این را ندارند که مسلمانان و متدینان دیگر را از این حقوق مسلمشان محروم نمایند و زور بگویند و بداخلاقی کنند، آنهم به این دلیل که دینفهمی و دینپژوهی تو ممکن ایمان من را خراب کند!.
(۶)
به فرض پنجمی ظاهرگاران و محافظهکاران میرسیم. تصور عموم ظاهرگرایان و محافظهکاران بر این است که: «کار روشنفکران دینی چیزی نیست جز تضعیف و تخریب ایمان و دین عامیانۀ مردم». در واقع، ظاهرگرایان و محافظهکاران، عنوان میکنند که روشنفکران دینی با دین و ایمان دینی مردم چه کار دارند و چه کسی و کدام مرجعی، برای آنها این حق را داده است که در بنیان ایمان و دین مردم عامی و بیسواد مسلمان، شک و تردید ایجاد کنند و ذهنیت آنان و هویتشان را مشوش و مغشوش نمایند. مردمی که صادقانه به خداوند ایمان آوردهاند و از سر باور و یقین کامل، عبادتهای دینی خود را انجام میدهند و با این ایمان خود خوش اند و شاد و آرام. چرا روشنفکران دینی کمر بسته اند تا این ایمان و این یقین و این آرامش را از مردم بگیرند و آنان را در وادی شک و دو دلی رها کنند و بیمایه و بیپایه بگذارند. در این خصوص چه میتوان گفت؟ آیا به درستی روشنفکران دینی بر ضد دین و ایمان دینی مردم عمل میکنند؟ رسالت اصلی روشنفکران دینی چیست و آنها چه میخواهند؟ چرا روشنفکران دینی با دین مردم بازی میکنند و ایمان آنان را نشانه رفتهاند؟
بدون تردید، یکی از بیاساسترین سخنان این ظاهرگرایان و محافظهکاران این است که روشنفکران دینی مسلمان، دین و ایمان ندارند و به اسلام باورمند نیستند. این سخن آنقدر بیمایه و بیاساس است که هیچ نیازی برای نقد آن نمیبینم. زمانی که یک روشنفکر دینی، خودش خود را مومن و متدین و مسلمان میداند، دیگر سخنان هیچکسی به خلاف آن نمیتواند قابل قبول باشد. این ظاهرگرایان و محافظهکاران نه خدا هستند و نه پیامبر و نه با خداوند رابطه دارند و نه علم غیب میدانند و… و از آنجایی که ایمان و اسلام کار قلب است، شهادت احدی هم در خصوص بیایمان بودن کس دیگری پذیرفته نیست. تنها سخنان صریح خود فرد است که نشان میدهد آیا او مومن است یا نه؟ فهم دیگر اندیشانهیی روشنفکران دینی هم نمیتواند دلیل مناسبی برای بیدین و بددین خواندن آنها باشد.
Comments are closed.