گزارشگر:احمـد عمـران - ۲۹ سرطان ۱۳۹۸
«طالبان صلح نمیخواهند!» این را همه میدانند. همه میدانند که صلحِ طالبان فقط با امریکاییهاست، آنهم بر سرِ خروج نیروهای این کشور از افغانستان. اما طالبان میخواهند که در جنگ با حکومت افغانستان پیروز شوند، همانطور که حالا خود را پیروز میدان معرفی میکنند. طالبان آغازِ گفتوگوهای فعلی را نهایتِ درماندهگیِ امریکا در جنگ با این گروه میدانند و باور دارند که اگر حضور امریکا و ناتو در افغانستان به پایان برسد، حکومتِ فعلی تابِ مقاومتِ یکروزه را هم در برابرشان ندارد. این موضوع را به شکلهای مختلف، طالبان به مردم القا کردهاند. نوعی هراس و ترس ایجاد کردهاند که با خروج نیروهای امریکایی، دولت فعلی سقوط میکند. تشدید جنگها و حملات انتحاریشان هم به همین دلیل است. طالبان میخواهند با تشدید جنگ و کشتار، از مردم زهرِ چشم بگیرند. هنوز هراس از طالبان در دلهای مردم زنده است؛ همانگونه که دو دهه پیش با دستارهای سیاه و چشمهای سیاهتر از آن به برخی شهرها ریختند، مردم را شلاق زدند، به دار آویختند، زنان را خانهنشین کردند، جامعه را بیتصویر و عکس کردند و کار و زندهگی را از مردم گرفتند. هراس تکرارِ این وضعیت در میان مردم بهشدت وجود دارد؛ به ویژه اینکه حکومت در عرصۀ تأمین امنیت، برآورده کردن مطالبات مردم، خدماترسانی و کم کردن فاصله با مردم، ناکام بوده است. مردم هراس دارند، نه برای اینکه طالبان برخواهند گشت، بل برای اینکه حکومتی ندارند که از آنها در برابر تهاجمِ طالبان دفاع کند. سرانِ حکومت به محضِ اینکه توافقی میان امریکا و طالبان امضا شود، اکثریت دیگر در افغانستان نخواهند ماند. ترسِ آنها از طالبان چندینبرابرِ مردم عادی است. آنها سالها در رفاه و آسایش زیستهاند، طعم جنگ و آوارهگی را نچشیدهاند و هیچ تصوری از جنگ و ویرانی ندارند. آنها جنگ را در خانههای لوکسشان در امریکا و فرانسه وآلمان و کانادا از پشت شیشههایِ تلویزیون تماشا کردهاند؛ همانطور که ما گاهی با دیدن صحنههای جنگ جهانی دوم، آن را میبینیم و حتا لذت میبریم.
دیدن جنگ در پردۀ تلویزیون لذتبخش است. خودت و فرزندانت کشته نمیشوی، ولی شاهد کشته شدنِ دیگران هستی. خودت مصونی و این امتیاز برزگی است. بیشتر سرانِ حکومتِ فعلی به شمول اشرفغنی، جنگ را اینگونه دیدهاند. آنها هیچ تصوری از طالبان و حکومتِ طالبانی ندارند. آنها در مورد طالبان خواندهاند و بعضاً هم باور نکردهاند. اما حالا که خود را در دوقدمیِ طالبان میبینند، میترسند. به یاد سرنوشت داکتر نجیبالله آخرین رییسجمهوری حکومت کمونیستی میافتند. خود را آویزان از پایههای برق در چهارراهی آریانا میبینند. اینها دلِ ماندن در افغانستان را ندارند. شهامتِ آن را ندارند. داکتر نجیبالله و همقطارانش ولی اینقدر همت داشتند که از وضعیت نهراسند و خود را برای جنگ آماده کنند.
داکتر نجیبالله پس از خروج نیروهای شوروی سابق اکثریتِ اعضای حزبِ خود را مسلح کرد. آنها را به جبهههای جنگ فرستاد. وزیران و معینان لباس رزم به تن داشتند. بسیاریها کشته شدند، اما حکومتگرانِ فعلی چنین نیستند. اکثر آنها به حمایتِ غربیها وارد افغانستان شدند و هدف اصلیشان هم در این کشور رسیدن به چوکی و پول بوده است. هیچکدام از وزیران فعلی، مگر مجاهدین آن، حاضر نیستند که وارد نبرد شوند و حداقل از خود دفاع کنند. در جنگ دومِ جهانی وقتی سپاه نازی به دروازه های مسکو رسید، همه از استالین تقاضا کردند که شهر را ترک کند. اما استالین قبول نکرد و گفت من در کنار مردمم میجنگم. او و فرزندانش در جنگ بودند. آیا یکی از سرانِ حکومت و فرزندانش تا نزدیکی جنگ هم رفتهاند؟
وطندوستی و عشق به وطن آنهم از نوع دیوانهگیاش، در چهاردیواری ارگ ثابت نمیشود. در چهاردیواری ارگ هر آدمِ بزدل و ترسویی به شیر تبدیل میشود. وطندوست هستید، موترهای زرهیِ خود را رها کنید، خانههای سنگرمانندِ خود را رها کنید و میان مردم و سربازان بروید تا نیرو و انرژی بگیرند و با دیدنِ شما خوب بجنگند. جای سرقوماندان اعلی نیروهای مسلح، دیوارهای فولادیِ ارگ نیست. اینجاست که مردم میترسند، طالبان جسور میشوند و گفتوگوهای صلح به روندی خطرناک و هراسآور تبدیل میشود.
وقتی قدرت را در دست میگیریم، شهامتِ حفظ آن را هم داشته باشیم. فرق آمرصاحب شهید با سران فعلیِ حکومت در این است که او همیشه لباسِ رزم به تن داشت و با افراد خود یکجا به جنگ میرفت. او از پشت دیوارهایِ آهنین دستور صادر نمیکرد. از غار کوه جنگ را رهبری نمیکرد؛ بل در میان همرزمانِ خود بود. با آنها یک جا نان میخورد، حرف میزد و شوخی میکرد. هیچکس او را بالاتر از خود نمیدانست. آیا یک نفرِ دیگر در این سرزمین مثل او هست؟ با آنکه در سالهای نزدیک به شهادتش در منطقهیی کوچک محصور مانده بود ولی در روحیه و استقامتش کمترین خللی وارد نشده بود. او همچنان در کوهها و دشتها نماد مبارزه و استقامت در برابر تجاوز و سلطه بود. حالا چیست؟!
حالا عدهیی چشم دوختهاند که امریکا چه توافقی با طالبان انجام میدهد. توافق طالبان و امریکا موقعیتِ این عده را نیز مشخص میکند. و این بدترین وضعیت ممکن است! به همین دلیل حکومتِ فعلی گزینۀ مناسب برای تأمین صلح نیست. این حکومت نمیتواند در وضعیتِ بحرانی کشور را رهبری کند. به فرض اگر امریکا با طالبان فقط بر سرِ خروج نیروهای خود به توافق برسد و دیگر مسایل را به عنوان مسایل ذاتالبینی افغانستان وانهد، آنگاه چه پیش میآید؟ آیا ارگ خالی از سکنه نخواهد شد؟ همان اتفاقی که در ویتنام در هنگام جنگ امریکا با انقلابیونِ این کشور افتاد؛ به محض اینکه امریکاییها از ویتنام رو برگشتاندند، حکومتگرانِ ویتنامی نیز فرار کردند و زودتر از امریکاییها به امریکا رسیدند. تنها فرق همین است که در ویتنام حکومتی انقلابی و مردمی روی کار آمد ولی در افغانستان حکومتی قرونوسطایی و سلطهگر روی کار خواهد آمد.
Comments are closed.