گزارشگر:عبدالکبیر ستوده - ۳۰ سرطان ۱۳۹۸
بخش چهارم و پایانی/
یکی از بیاساسترین سخنان این ظاهرگرایان و محافظهکاران این است که روشنفکران دینی مسلمان، دین و ایمان ندارند و به اسلام باورمند نیستند. این سخن آنقدر بیمایه و بیاساس است که هیچ نیازی برای نقد آن نمیبینم. زمانی که یک روشنفکر دینی، خودش خود را مومن و متدین و مسلمان میداند، دیگر سخنان هیچکسی به خلاف آن نمیتواند قابل قبول باشد. این ظاهرگرایان و محافظهکاران نه خدا هستند و نه پیامبر و نه با خداوند رابطه دارند و نه علم غیب میدانند و… و از آنجایی که ایمان و اسلام کار قلب است، شهادت احدی هم در خصوص بیایمان بودن کس دیگری پذیرفته نیست. تنها سخنان صریح خود فرد است که نشان میدهد آیا او مومن است یا نه؟ فهم دیگر اندیشانهیی روشنفکران دینی هم نمیتواند دلیل مناسبی برای بیدین و بددین خواندن آنها باشد.
علاوه براین، دین و ایمان و اسلام، مال روشنفکران دینی نه که سرمایه وجودی آنان نیز است. روشنفکران دینی متدین و مسلمان اند و ایمان به خداوند را یکی از ارزشمندترین فعالیتها میدانند و به همین دلیل کمر بسته اند تا دین و ایمان دینی را از انگارههای خرافی بپیرایند و از چنگ انحصارطلبان و مستبدان دینی نجات بدهند. کسی نمیتواند و حق ندارد که دین اسلام را از روشنفکران دینی بگیرد و روشنفکران دینی را از بدنۀ امت اسلامی جدا بداند و از جامعۀ اسلامی بیرون طرد کند. فهمهای دیگراندیشانه از ایمان و اسلام، به معنای بیدین بودن یا بددین بودن یا دینگریز بودن یا دینستیز بودن نبوده و نیست. فهم هیچکسی از دین و ایمان دینی، برای دیگران الزامآور نیست و مخالفت با هر فهم دینی به مفهوم بیدین بودن یا بد دین بود نیز بوده نمیتواند.
با توجه به نکاتی که هم اکنون خاطر نشان کردیم، میتوان گفت که روشنفکران دینی اولاً و بالذات با دین و ایمان خود کار دارند و در صدد فهم و نقد دین و ایمان خود هستند. دین و ایمان دینی ملک زرخرید این ظاهرگرایان و محافظهکارن و عوام مردم نیست که روشنفکران دینی در انبان دین و ایمانشان، دستبرد زده باشند و آنان را اینقدر خشمگین نموده باشند. روشنفکران دینی مومن و مسلمان اند و این حق را هیچکسی نمیتواند از آنان بگیرد. علاوه براین، روشنفکران دینی حق دارند که فهم و برداشت خود از دین و ایمان دینی خود را داشته باشند. همچنان روشنفکران دینی حق دارند تا فهمها و برداشتهای خود را آزادانه مطرح کنند و نقدهای خود را بگویند. بناءً نمیتوان گفت که روشنفکران دینی، با دین مردم چه کار دارند؟ در واقع، روشنفکران دینی با دین هیچکسی کار ندارند، بلکه سروکار روشنفکری دینی با دین خودشان است؛ دینی که آگاهانه و آزادانه انتخاب کرده اند و در قبال آن احساس مسوولیت میکنند و بابت بازسازی و بازآرایی آن مبارزه میکنند.
نکتۀ دیگر این است که روشنفکران دینی، به سراغ دین مردم نرفته اند، بلکه این دین است که به سراغ روشنفکران دینی آمده است. به عبارت دقیقتر، این تنها آدمیان نیستند که به سراغ دین میروند، بلکه دین هم به سراغ آدمیان میآید و از آدمیان میخواهد که از خود و از خواستههای خود بیرون بیایند و بر محور خداوند بچرخند و به موجوداتی ایمان بیاورند و گزارههای را باور کنند و آموزههای را عملی نمایند و به یک زندهگی دیگری تن بدهند. پس عموم مردم و روشنفکران دینی، حق دارند این ایمان و این دین را بدانند و بفهمند و ماهیت آن را بشاسند و قلمروش را درک کنند و به دهها و صدها سوالی که از این ناحیه به ذهنشان خطور میکند، پاسخ بدهند و نسبتاش را با دهها نهاد انسانی دیگر بررسی نمایند و ربطاش را به زندهگی دگرگون شوندۀ انسانها نقد نمایند. یک موجود فربهی بهنام دین و ایمان دینی میآید و از همه میخواهد که: «آنگونه که هستند نباشند و آنگونه باشند که نیستند»، پس آیا این انسان حق ندارد که بداند با چه موجودی مواجه است و چه نسبتی میتواند با آن برقرار کند و چه انتظاری میتواند از آن داشته باشد؟ و از آنجایی که انسان و ذهن او و زندهگی او و تمام داشتههای مادی و معنوی او، تاریخی و تکاملی اند، غیرممکن مینماید که این نسبت یکبار و برای همیشه تعریف شود و دیگر مجالی برای تفکر دوباره برای کسان دیگری باقی نماند.
فرض کنیم که روشنفکران دینی، مردمان مومن و متدینی نباشند و به خداوند ایمان نداشته باشند و به خداناباوری گراییده باشند، آیا نباید دین و ایمان دینی و نحوۀ دینداری مومنان و متدینان را نقد و بررسی نمایند، آنهم به این دلیل که ایمان عامیانه مردم عوام از بین میرود و نابود میشود؟. به نظرم خیلی احمقانه مینماید که بگویم به هیچ وجه این حق را ندارند. چون هم دین و ایمان دینی و مقتضیات دینداری، زندهگی کافران را متأثر میسازد و هم زندهگی دیندارانهیی مومنان و متدینان، زندهگی آنان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. به همین دلیل، آنها میتوانند و حق دارند و حتا تکلیف دارند که در خصوص دین و ایمان دینی و زندهگی دیندارانهیی دینداران، داوری خود را داشته باشند و نظر خود را بیان کنند. اگر برای آنها گفته شود که ایمان عامیانه مردم از بین میرود، در جواب خواهند گفت: «میخواهم در این خصوص تکلیف خودم را روشن کنم، من را با دین و ایمان عامیانه مردم عامی چه کار؟».
میدانم که کسان زیادی بوده اند و هستند که برای کافران و خداناباوران، اجازه نمیدهند که در خصوص دین و ایمان دینی و نحوۀ دینداری دینداران، داوری کنند و چیزی بگویند و پرسشگری نمایند و چون و چرا کنند و تشکیک و تردید نمایند؛ اما این ها باید به دو سوال فوقالعاده حساس و سرنوشتساز پاسخ روشن و مقنع بدهند. یکی این که اگر کافران نمیتوانند در بارۀ دین و دینداری نظر دهند و داوری کنند، چه تکلیف دارند که ایمان بیاورند و متدین گردند؟ اگر من نتوانم در بارۀ چیزی فکر و داوری کنم، پس چگونه من خوبی و خرابی و درستی و نادرستی آن چیز را درک نماییم و در نتیجه خود را مکلف بدانم که آن خوب و درست را برگزینم یا آن بد و نادرست را وازنم؟ سوال دیگر این است که اگر کافران و خداناباوران حق نداشته باشند که در بارۀ دین و دینداری، ابراز نظر نمایند و نقد کنند و داوری نمایند، چرا و به چه دلیل مومنان و متدینان، در بارۀ بیدینی و خداناباوری نظر میدهند و داوری و نقد میکنند؟ آیا یک کافر نمیتواند بگوید که: «ای مومنان و متدینان مکرم و معظم! من با این کفر خود خوش هستم و به همین وضع خود دلشادم و در همین فضا احساس آرامش میکنم، لطفاً با بحثهای دینی و دعوتگریهای معنوی خود، حال بنده را برهم نزنید و آرامشم را نگیرید و یقین کافرانهیی من را نابود نگردانید و…» ؟ (همان استدلالی که این ظاهرگرایان و محافظهکاران، در خصوص حفظ ایمان و آرامش ایمان عامیانهیی مردم مینمایند). بنابراین، اگر ما مومنان و مسلمانان حق داریم که کفر و شرک را زیر سوال ببریم، کافران و مشرکان هم حق دارند که دین و ایمان دینی ما را زیر سوال ببرند. به همین اساس، روشنفکران دینی هم اگر بیدین و کافر باشند، باز هم حق دارند که پرسشهای دینی خود را بکنند و تشکیکها و تردیدهای خود را مطرح نمایند و مومنان و متدینان را به چالش بکشند، کما اینکه مومنان و متدینان در حق کفر و شرک این کار را میکنند. اما خوشبختانه که روشنفکران دینی مسلمان، مومن و متدین، اما آگاه و آزاد.
(۷)
ما از دیدگاه اصلی ظاهرگرایان و محافظهکاران مبنی بر اینکه «روشنفکران دینی حق ندارند که در باورهای دینی مومنان و متدینان مردم، تردید ایجاد نمایند و تشکیک کنند»، تقریری به دست دادیم و فرضها و پیشفرضهای ایده اصلی آنان را بازشناختیم و به نقد گذاشتیم و روشن ساختیم که دین و ایمان دینی، چند لایهیی بوده و ذومراتب است و دین ملک طلق عوامالناس و مدافعین سخت جان شان نبوده و نیست و روشنفکران دینی، چه به عنوان دیندار و چه به صفت دینشناس، حق دارند که متدین باشند و دین خود را پژوهش نمایند و نتایج تحقیقات خود را آزادانه بگویند و بنویسند و هیچکسی هم حق ندارند که مانع روشنفکران دینی شود و حق مسلم دینداری و دینشناسی را از آنان بگیرد و دینداران و دنیاداران دیگر هم حق دارند که در معرض این تحقیقات دینشناختی قرار گیرند و از دستآوردهای دینپژوهان مسلمان و غیرمسلمان، مطلع شوند و استفاده ببرند.
بنابراین، پایگاه اصلی ما، در بحثهایی که گذشت، بیشتر بر پایۀ اخلاقیات حقوق بشری استوار بود، اما حالا و در پایانۀ بحث، روی این موضوع تأکید خواهیم نمود که روشنفکران دینی، نه تنها محق اند، بلکه مکلف اند، دین و معرفت دینی مومنان و متدینان را به بحث بگذارند و نقد کنند و دست به بازسازی اندیشۀ دینی بزنند. آری، روشنفکران دینی مکلف اند که اندیشه دینی را بازسازی نمایند و معرفت دینی را نو بسازند. امر دین و ایمانی دینی و معرفت دینی، عظیمتر از آن است که به دست عوام گذاشته شود و یا به انحصار یک قشر محافظهکار و ظاهرگرا در آید و آنها هر طوری که دلشان خواست با آن بازی کنند و از آن استفاده نمایند و از آن پایگاه بر دیگران امر و نهی نمایند. دین و ایمانی دینی، بدون تردید، از جمله ارزشهایی اند که انحصاری شدنشان، به مرگشان میانجامد. همچنان عام مردم و این ظاهرگرایان و محافظهکاران، چه به لحاظ علم و چه به لحاظ تقوا و چه به لحاظ شایستگی، در حدی نیستند که از چنین موجود ارزشمندی به درستی نمایندهگی کنند.
از طرف دیگر، ما شاهد قرائتهای دینییی هستیم که ظالمانه و ذلیلانه و غیرانسانی اند و این قرائتها هم از سوی کسانی مطرح شده است که خود را مدافع دو آتشه و سینه چاک ایمان و اسلام میدانند. همچنان ما شاهد این هستیم که دین و معرفت دینی، مورد سوءاستفادههای ارباب قدرت و معرفت و ثروت قرار گرفته است و این ظاهرگرایان و محافظهکاران، به تنهایی نتوانسته اند از این امر جلوگیری نمایند و در پارهیی مواقع خودشان در این بدفهمیها و بدبهرهبرداریها دخیل بوده و دست داشتهاند.
به همین دلایل، روشنفکران دینی، باید وارد عرصه شوند و از انحصاری شدن و از استبدادی شدن دین و معرفت دینی و از خشکاندیشی و خشونتورزی دینی، جلوگیری نمایند و سهم خود را در راستای «دینی ساختن انسان» و «انسانی ساختن دین»، به نیکی انجام دهند و رسالت انسانی خود را ادا کنند و پروای نکوهش و سرزنش هیچکسی را نیز نداشته باشند. روشنفکران دینی، هیچ چیزی از هیچکسی کم ندارند و اهلیت و شایستهگی این روشنگری دینی را هم دارند و میتوانند به خوبی از عهدۀ این امر برایند.
Comments are closed.