گزارشگر:فرید برزگر ۳۰ سرطان ۱۳۹۸
پس از یکی از مضحکترین نمونههای انتخابات جهان در ۲۰۱۴، افغانستان به فرمان امریکا صاحب یک نظام دو سره شد که یک در یک سر آن شاگرد بانک جهانی و سیاست مدار پوپولیست پشتون، اشرف غنی احمدزی و در سر دیگر آن سیاستمدار خوشپوش، جهادی و متعلق به جمعیت اسلامی، عبدالله عبدالله قرار گرفتند. هرچند عبدالله برندۀ این انتخابات بود و آرای گوسفندان هم نتوانستند تفاوتش بلندش را با اشرف غنی کتمان کنند، رأی امریکا برآن بود تا او که پشتون مکمل نیست و به جبهات شمال متعلق است نباید همه کارۀ نظام شود. این ارادۀ امریکا از چشمانداز دیگر آیینۀ دموکراسی افغانیست.
سالی از برپایی این نظام دوسر نگذشته بود که اشرف غنی احمدزی در قامت یک دیکتاتور تمام عیار قد بلند کرد و تفکرات خوابیدۀ پشتونیستیاش آهسته آهسته روی کاغذ آمدند و راه به خیابانها باز کردند. از نمونههای معتبرش انتقال جغرافیای جنگ به شمال و شمالشرق، برجسته شدن چهره نقش چهرههای فاشیست و شوونیست در نظام و عزل و نصبهای خلاف ارزشهای دموکراتیک. او خلاف موازین حقوق بشری و قوانین کشوری مخالفان سیاسیاش را بازداشت، ترور و محاکمه صحرایی کرد و نیروی ویژۀ برای عملی کردن خلاف کاریهایش ایجاد کرد حتا در روز روشن مامورات حکومتی را بدون هیچ حکم دادگاه گرفتار و دفترهایشان را مُهر و موم کردند.
دیری نگذشت که جنبشهای عدالتخواهی در کوچههای کابل و شهرهای دیگر به فرمان او گلوله باران شدند و کانتینرها نخستین برای بستن راه دادخواهان حثییت دیوار یافتند و آزادی بیان و حق اعتراض مدنی و انتقاد از نظام از مردم گرفته شد. دموکراسی صاحب سنگر شد و از برج و بارویش گلولهها سینۀ غیرنظامیان و دادخواهان را شکافتند. زیر فرمان او معترضان به شکل گروهی و پلان شده مورد حملات انتحاری قرار گرفتند و تانکرهای مواد منفجره در چارهای دهمزنگ و زنبق زنان، مردان و جوانان و کودکان را به خاک و خون و خاکستر نشاند.
او به رسم سلف به برادر خواندن طالبان و زیرشاخههای تروریستی شان ادامه داد و در زمان او این گروهها قوت و قوام بیشتر یافتند. بیشترین شهرستانها را تصرف کردند و امنترین مناطق کشور به ناامنترین و خونینترین زیستگاهها بدل شدند. نیروهای امنیتی هم از ارتش و پولیس و امنیت ملی در زمان او بیشترین تلفات را دادند و کمترین حمایت را دریافت کردند و خانوادههایشان زیر همین ساختار مورد تجاوز و بدرفتاری قرار گرفتند.
او با تیم کوچک و متعهدی که در اطراف خود ساخت نیروهای ملی را به حاشیه راند و مافیای قدرت را تقویت بخشید. ترورهای سیاسی و رسانۀ سازماندهی شدند و مبارزه سیاسی ناجوانمردانهترین شکلش را گرفت. معاون نخستش را متهم به تجاوز جنسی و تعبید کرد و معاون دومش را در نقش یک پندآموز نظارهگر به کرسی نشاند و عبدالله را در کاخ سپیدار به باغبانی گلها گماشت. قدرت را به شکل بیرویه در انحصار خود و گروه کوچک خود گرفت و در پایینترین سطح تقرریها دخالت کرد. در زمان او اصل تفکیک قوا در نظام به شکل بیسابقۀ زیر پرسش رفت و مردم از نظامی که با خون فرزندانشان بهدست آورده بودند دور و دورتر شدند. در تمام عمر حکومتداریاش نتوانست کابینۀ کامل تشکیل دهد و پارانویای سیاسیاش هر روز بیشتر و بیشتر شد تا کشور برود به سمت هرجومرج روزافزون.
این دیکتاتور کوچک ملیترین پروژهها را قومی ساخت و مردم حتا در اعتراض نسبت به پایمال شدند اساسیترین حق شان که برق و آب در روستاها و شهرستانها و استانهایشان دارند گلوله باران، ترور و خاموش ساخته شدند. سنگینترین پروندههای فساد مالی از خصوصیترین حریم او شکل گرفتند و همسرش به اختلاس دو صد ملیون یورویی از پروژۀ ارتقای زنان متهم شد. وزیران او نیز از ناکارامدترین ماموران حکومتی ثابت شدند و قحطرجالی در زمان او به اوج رسید تا آنجایی که یک شخص حتا معلول نزدیک به او همزمان مسوول چندین وزارت و ریاست شد.
فساد اخلاقی و باجگیری جنسی از زنان در بدل چوکی از پروندههای جدید نظام این دیکتاتور کوچک است که همهمهاش در یک جامعۀ سنتی زنان ستم دیدۀ این سرزمین را که با هزار شکل برای حق و آزادیشان میرزمند تهدید به عقبگرد میکند. او سکوت میکند و به برنامههایش آزادنه و بدون توجه به این همه اتهامات میپردازد. راهبرد او در قبال مخالفان سیاسی و معترضان مدنیاش سکوت است و نادیده گرفتن در ظاهر و انتقام و ترور در باطن است. این شیوه اکثریت قاطع دیکتاتورهای تاریخ است.
او در آستانۀ آخرین ماههای حکومت مطابق توافقنامۀ سیاسی جان کری، به عزل و نصبهای سرسام آوری پرداخت و حتا پس از پایان دوره کاریاش بیاعتنا به قانون اساسی ماموران دولت را برکنار و مهرههای خودی را جابهجا میکند. در آستانۀ انتخابات پیشرو او سربازگیریاش را از دو نیروی جدید شروع کرده و برای رأی آوردنش آنها را قربانی میکند.
در ماههای اخیر او به گماشتن شمار فراوان زنان مخصوصاً زنان جوان در پستهای کلیدی و نیمه کلیدی بدون در نظرداشت ظرفیت مسلکی آنها پرداخت و با این ترفند به دنبال جلب حمایت بینالمللی و نهادهای حقوق بشری و فعالان حقوق زنان است. او بدون توجه به پرونده چاق اتهام تجاوز و بهرهکشی جنسی در حکومتش از زنان میخواهد به امریکاییها و غربیها بگوید که به حقوق و اشتراک زنان باور دارد و در حکومتش این تمرین میکند، اما حقیقت مسأله این است که شماری بیشتر از زنان که او حمایت کرده و به کرسی رسانده در حکومت یا هم پروژه داده تا برایش کار اجتماعی کنند مهرههای بازار آزاد اند و فقط توهم دانایی از حق زن و مشارکت زنان در قدرت سیاسی دارند. شماری از این زنان حتا نمیدانند که به شکل ناخودآگاه پروژههای موفقیت او را به دور بعدی ریاستجمهوری تطبیق میکنند. این شمار از زنان آزادی و حق زن را در تیرهگی رژلب و باز بودن چاک گریبان شان جستجوکردهاند و نمایندۀ جمعیت بزرگ زنان افغانستان نیستند و نخواهند بود. واقعیت این است که زنان افغانستان در چند خانم رسانۀ خلاصه نمیشوند و صدای آنهایی را که زیر یوغ چند همسری، کشتارهای ناموسی و خشونتهای خانوادهگی قرار دارند کسی نمیشوند.
از سوی دیگر، اشتراک زنان در قدرت سیاسی به معنای سهمگیری آنها در تصمیمگیریهای مهم کشوری است تا بتوانند در قوانین، ساختارهای نظام و تصامیم حکومتی برای زنان کاری کنند؛ که صد البته آنهایی را که اشرف غنی به موقف رسانده است در واقع سخنگویان طوطیوار گروهک کوچک او هستند و نه بیشتر. در میان حتا قانون به شدت ناقص مبارزه با خشونت علیه زنان را نیز نتوانستند به کرسی بنشانند.
گروه دیگری که او سرباز میگیرد جوانان و تحصیلکردههای اند که عاشق کار و خدمت به وطن اند. این کار درستی است و باید هم در ساختن این کشور سهم بگیرند، اما تقرر آنها در سه چهار ماه آخر این نظام و مخصوصاً در آستانۀ انتخابات ریاستجمهوری در پستهای مرکزی و ولایتها به شکل طبیعی آنها در مقام کمپاین کردن به اشرف غنی قرار میدهد که البته شماری زیادی از آنها با تعهد به همین منظور به مقام میرسند.
در این میان او همچنان به اهدای موقفهای خیالی به شماری از نویسندهها و فعالان مدنی نیز پرداخته و با این کار رابطه میان طیف روشنفکر و منتقد نظام را خدشهدار کرد. این آدمها که زمانی از سرسختترین منتقدان نظام اشرف غنی بودند حالا به باسوادترین توجیهگران و متهعدترین ماموران او بدل شده اند و همه دست به دست هم داده برای پیروزی او در انتخابات آینده کار میکنند. اشرف غنی موفق شد تا صف ظاهراً روشنفکری ایجاد شده پس از ۲۰۰۱ را به نفع خودش بشکند و نسلی را سرگردان و بیاعتماد به این پدیده رها کند.
نگرانی من این است که در انتخابات ریاستجمهوری پیش رو که بدون شک پُر از تقلب و خیانت خواهد بود، نسل جوان، تحصیل کرده و روشنفکر ما توجیهگر و کمپاین کننده یک دیکتاتور فاشیست خواهند بود. اشرف غنی این گروهها را در مقابل مردم افغانستان و همه ارزشهای دموکراتیک قرار میدهد و تاریخ شاهد صحه گذاری عملکرد و پیکار این نسل برای پیروزی یکی از خون آشامترین چهرههای سیاسی افغانستان خواهد بود. بعید میدانم این گروهها که بیتردید قدرت شماری را مرغوب کرده این مهم را درک کنند و بتوانند مصلحت کشور را بر مصلحت اشرف غنی احمدزی ترجیح دهند. اگر این روند ادامه پیدا نماید دیر نخواهد بود که دیکتاتور کوچک دوباره ظهور خواهد کرد و آنهایی که او را به قدرت رسانیدهاند سرنوشت مشابه جنرال دوستم و دیگران داشته باشند.
او در لباس جوانسالاری دیکتاتوری شکوهمندیست که زنان و جوان امروز را مثل اژدهایی خوش خط و خال با تفکرات جوانپرستیاش در حلقۀ از تزویر جمع کرده است و رسانههای بازارآزاد هر روزه «تقرریهای شایسته» او را جشن میگیرند. اما این تقرریهای شایسته سرنوشت را خونینتر از پیش خواهند نوشت و چهره سیاه دیکتاتور دوباره از عبای قبیلهسالاری سر خواهد کشید. من تلاش کردم تا نیمۀ پر پیاله را ببینم ولی شوربختانه نیمۀ پر از خون بود سیاهی.
Comments are closed.