احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ادیث هال، فیلیپ کانلیف، مایکل برلی و شارلوت رایلی برگردان: فرهاد نیکاندیش - ۰۱ اسد ۱۳۹۸
بدترین نوع حکومت ــ البته غیر از تمام دیگر انواع حکومتها ــ با مشکلات فزایندهای روبهرو است. چهار مورخ نامدار آیندهی این نوع حکومت را بررسی کردهاند.
دموکراسی آتنی هنوز متحقق نشده است
ادیث هال، استاد ادبیات یونان و روم باستان در کینگز کالج لندن و نویسندۀ راه و رسم ارسطو: چطور حکمت باستان میتواند زندهگی شما را تغییر دهد (انتشارات بادلی هِد، ۲۰۱۸)
دموکراسییی که میشناسیم سست و ضعیف شده است. در نظام حکومتیِ ما، نقش مردم تنها این است که هر چند سال یکبار برای انتخاب نمایندهگان خود که توسط احزاب سیاسی تعیین شدهاند، پای صندوقهای رأی میروند. بر اساس یکی از اصول دموکراسی، یک عضو پارلمان مجبور نیست که نظرات انتخابکنندهگان خود را نمایندهگی کند. اعتبار این اصل مدیون ادموند برک است که در سال ۱۷۷۴ به رأیدهندهگان بریستول گفت «شما در واقع یک نفر انتخاب کردهاید؛ اما پس از این انتخاب، او عضو بریستول نیست بلکه عضو پارلمان است.»
مردم (دموس)، در دموکراسیهای انتخابات-محور ما، از قدرت اجرایی (کراتوس) بیبهرهاند، و این مغایر با دیدگاه یونانیان باستان دربارۀ دموکراسی است. ما در «شورای اجرایی ملی» نمیتوانیم مستقیماً دربارۀ شروع جنگ رأی دهیم، اما ــ اگر کمتر از ۶۰ سال داریم ــ از ما انتظار میرود که بجنگیم. همۀ ما آنقدر آموزش ندیدهایم که یک سال عضو «شورای کشور» شویم و به گردآوری اطلاعات و رایزنی دربارهی مسایلی بپردازیم که به این شورا ارجاع میشود. ما هر سال قضات خود را برنمیگزینیم و آنها را مجبور به پاسخگویی نمیکنیم. از طرف دیگر، زنان و بردگان را از رأی دادن منع نمیکنیم.
دموکراسیهای ابداعیِ ما با بحرانهای گوناگونی مواجه هستند. پروپاگانداهای شرارتبار در رسانههای اجتماعی، به اندازۀ نامعلومی در نتایج انتخابات مداخله میکنند و رأیدهندهگان به شکلی بیسابقه نسبت به سیاستمداران احساس بیگانگی میکنند.
برخی از رأیدهندهگان رهبرانی را انتخاب میکنند که به طور نظاممندی حقوق محدود شهروندان را بیش از پیش کاهش میدهند. بریتانیا در وضعیت آشفتهیی به سر میبرد زیرا یک نخستوزیر وضع موجود دموکراسیِ نمایندهگیمحور را به هم زد تا برگزاری یک همهپرسی را اعلام کند چون نمیتوانست حزب خودش را کنترل کند؛ جانشین او نمیتواند کابینهاش را کنترل کند.
اینها بدین معنا است که دموکراسیِ کنونی محتاج اصلاح و تقویت است. اما آرمان دموکراسی آن طور که آبراهام لینکلن در نطق خود در گتیسبورگ گفت، «خودگردانی مستقیم همۀ مردم توسط همۀ مردم برای همهی مردم است». بیتردید، دوران این آرمان به سر نرسیده است. دموکراسی آتنیِ باستان ایدهیی است که هرگز در طول تاریخ متحقق نشده است.
دموکراسی زیر فشار است اما دلایل محکمی برای امیدواری وجود دارد
فیلیپ کانلیف، مدرس ارشد سیاست و روابط بینالملل در دانشگاه کنت.
هنوز دوران دموکراسی به سر نرسیده اما بیتردید در سراسر جهان تحت فشارهای شدیدی قرار گرفته است. اقتدارگرایی در کشورهای قدرتمند، مثل روسیه و چین، دوام آورده اما شاید مسألۀ مهمتر این باشد که چطور سیاست تودهیی دموکراتیک در دیرپاترین دموکراسیهای لیبرال جهان به تقلا افتاده است. در امریکا، نظام مشروطۀ قرن هجدهمی به امپریالیسم جهانییی تبدیل شده که تحت فشار سیاستهای قرن بیستویکم قرار گرفته است. دولت ترامپ و حزب جمهوریخواه هم به طور فزایندهیی به مأمن و ملجأهای غیرانتخابیِ نظام امریکا متکی است: مجمع گزینندهگان، سنا، دیوان عالی. از سوی دیگر، اپوزیسیون دموکرات هم به قوای غیرانتخابی دل بسته و امیدوار است که نهادهای امنیتیِ دولت پنهان، نهادهای قضایی و تحقیق و تفحصها رییسجمهور را از قدرت سرنگون کند.
در فرانسه، امانوئل مکرون شش ماه پلیس ضدشورش را در خیابانهای پاریس به صف کرد تا تظاهرات را در هم بشکند، تظاهراتی ناشی از وضع محدودیتهای فراملی بر هزینههای عمومیِ دولت. آخرین مسأله، که به اندازۀ دیگر مسایل اهمیت دارد، این است که دموکراسی در بریتانیا با مشکلات شدیدی مواجه شده، از جمله به دلیل ناتوانی وستمینستر در اجرای خواستۀ اکثریت مردم در همهپرسیِ خروج از اتحادیۀ اروپا در سال ۲۰۱۶ و همچنین دشمنی آشکارا فزایندۀ طبقات حرفهای لیبرال بریتانیا با خودِ دموکراسی.
بهرغم همۀ این موارد، دلایل محکمی برای امیدواری وجود دارد. چشمگیرترین نمونۀ این دلایل تظاهرات فزایندۀ مردم در الجزایر و سودان است. تظاهرکنندهگان نه تنها نیروهای امنیتیِ حکومتهای نظامی را مجبور کردهاند تا به خواستۀ مردم تن در دهند بلکه مواظباند که مبادا حکومت خواستههای مردم را نقش بر آب کنند. در هر دو کشور، معترضان شعارنوشتههایی را حمل میکنند که نسبت به تکرار «سناریوی مصری» هشدار میدهد، کشوری که حاکم مستبد آن، حسنی مبارک، جای خود را به رییسجمهور فعلی مصر، عبدالفتاح سیسی، داد. با وجود این، این واقعیت که دموکراسی تودهای تحت فشار است نشان میدهد که هنوز از بین نرفته و حتا ممکن است پس از غلبه بر این چالشها نیرومندتر از پیش به صحنه بازگردد.
ما ناگهان از کابوس بیدار نمیشویم
مایکل برلی، استاد روابط بینالملل در مدرسهی علوم اقتصادی لندن
برخی از افراد نامطلوب دوباره در حال فعالیت هستند، نه فقط در آلمان، لهستان، ایتالیا و اسپانیا بلکه به شیوهیی سازمانیافته در فراسوی مرزهای بینالمللی. منظورم فقط تلاشهای صورتگرفته از طریق جنبش استیو بنن نیست ــ که یک آکادمی آموزشی دست راستی را در یکی از صومعههای قدیمی ایتالیایی راهاندازی کرد ــ یا تلاشهای رهبر حزب لیگا، ماتئو سالوینی، برای ایجاد یک فراکسیون پوپولیستی ملیگرای نئوفاشیستی در پارلمان اروپا. وبسایتهایی که معلوم نیست بودجۀ خود را چطور تأمین میکنند، منبع تغذیۀ نظریههای توطئه و دروغهای پوتینیِ خبرگزاریهای آنلاین ملی هستند که میان رأیدهندهگان تفرقه میآفریند. تصاویر تظاهراتکنندهگان علیه رژیم بوتفلیقه در الجزایر در اپریل گذشته به شورش در محلههای مسلماننشین فرانسه انجامید. این تصاویر سپس مجدداً در پروپاگاندای حزب «نظر» در انتخابات اسپانیا ظاهر شد. از همه بدتر، در امریکا، بودجههای غیرشفاف خارجی میتوانند با حمایت از تبلیغات «ارزشمحور» به انتخابات ملی راه پیدا کنند. این که این «ارزشها» شامل حمله به فمینیستها، ازدواج همجنسگرایان و از این دست میشود به این معناست که به طور ضمنی به احزاب حامیِ چنین رویکردهایی کمک میکنند.
بسیاری از دموکراسیها شاهد طغیان پوپولیستهای ناسیونالیست علیه فساد و نابرابرییی هستند که لیبرالیسم فنسالارانۀ جهانی موجب آن شده است. بسیاری از پوپولیستها اشرافسالار هستند (مثل رهبر «آلترناتیو برای آلمان»، دوشس اولدنبورگ) یا توانگرسالار شورشی (مشخصاً ترامپ). اما در استفاده از گفتمان خشمآلود و اخلاقزدۀ تودۀ مردم (کم سواد) مهارت دارند، مردمی که احساس حقارت و عقبماندهگی میکنند، در دنیایی که ۴۳ درصد از کمدرآمدترین افراد، هر قدر هم که سخت کار کنند، تا پایان عمر در همان پایینترین دهک درآمدی باقی خواهند مانند.
ما ناگهان از کابوس بیدار نمیشویم. وقتی پوپولیستها نتوانند به وعدههای خود عمل کنند احتمالاً رأیدهندهگان به نمونههای افراطیتری مثل کمدینها یا سلبریتیهایی نظیر گریلو، زلنسکی و ترامپ روی میآورند. پیرس مورگان برای نخستوزیری چطور است؟ در عین حال، منتقدانِ فرهیختهتر نهادهای متصلب دموکراتیک، با رسانههای شبانهروزیِ کوتهبین خود، توهم دیگری را به مردم قالب خواهند کرد. برای مثال، خواهند گفت که ببینید چطور چین (سرمایهدار) اقتدارگرا نقشههای موفقیتآمیز پنج تا ده ساله را دنبال میکند. اینها مشکلاتی است که مطمئن نیستم دموکراسی بتواند بر آنها غلبه کند.
دموکراسی در بریتانیا تازه شروع شده است
شارلوت رایلی، مدرس تاریخ قرن بیستم بریتانیا در دانشگاه ساوتهمپتون
تاریخ بریتانیا و امپراتوری آن تاریخ انکار دموکراسی است. یکی از افسانههای بزرگ بریتانیایی این است که این کشور ــ نه تنها وستمینستر، بلکه کل کشور ــ مادر همهی پارلمانها است. امپراتوری بریتانیا مبتنی بر این افسانه بود که ارزشهای بریتانیایی، شاید مهمتر از همه دموکراسی، را برای مردم سراسر جهان به ارمغان میآورد، مردمی که آنقدر بخت و اقبال مساعدی داشتند که تحت سلطهی بریتانیا قرار گرفته بودند. بریتانیاییها دوست دارند خود را روادار، نوعدوست، لیبرال و اساساً دموکرات بپندارند.
جرج اورول در شیر و تکشاخ میگوید که بریتانیاییها ذاتاً در برابر افسون فاشیسم مقاوم بودند؛ بریتانیاییها از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون تصور میکردهاند که دموکراسی جزئی ناگسستنی از روحیۀ ملی آنهاست و در نتیجه میتوانند تمامیتخواهی، انقلاب و خشونتهای خیابانی را از خود برانند.
در سال ۲۰۱۸، بریتانیا یکصدسالگی اعطای حق رأی به زنان را جشن گرفت و نخستوزیر این کشور، ترزا می، در سخنرانی خود از توانایی زنان در سیاست برای گوش دادن و آموختن از دیگران تقدیر کرد. اما همهی اینها حقیقتاً افسانهای ملی است. اورول در همان جستار، عمیقاً بر این باور است که در بریتانیا دموکراسی حکمفرما نبوده و انگلستان «طبقاتیترین کشور روی زمین» بوده است. امپراتوری بریتانیا مبتنی بر این اصل بود که دموکراسی را باید تا حد ممکن محدود کرد: اتباع مستعمرات از دموکراسی محروم میشدند، و تنها وقتی اندکی به آنها دموکراسی میدادند که سر به شورش برمیداشتند و احتمال میرفت که از سلطهی بریتانیا خارج شوند. گرامیداشت حق رأی زنان معمولاً این حقیقت را نادیده میگیرد که حق رأی تنها به برخی از زنان اعطا شده بود، زنانی از طبقات بالادست جامعه یا آنقدر مسن که «زن قرتی» به شمار نمیرفتند. و البته، سال ۲۰۱۸ صدمین سال اعطای حق رأی به مردان طبقۀ کارگر هم بود؛ عمر حق رأی عمومی در بریتانیا تنها به ۹۱ سال میرسد.
حکومتهای بریتانیا به ندرت به شکلی خودخواسته دموکراسی را گسترش دادهاند: دموکراسی کمتر بدون مبارزه به دست آمده، و معمولاً با سختی و تلخی همراه بوده است. حتا امروز بسیاری از جوامع احساس میکنند که از وستمینستر دور افتادهاند و بر این باورند که نمایندگان ظاهری وستمینستر هم آنها را نادیده میگیرند یا تحقیر میکنند. آیا دموکراسی بریتانیایی به پایان رسیده است؟ این دموکراسی تازه شروع شده است.
Comments are closed.