گزارشگر:حامد علمی - ۰۶ اسد ۱۳۹۸
بخش سیودوم/
به تاریخ ۲۰ حوت ۱۳۷۰ یک جلسۀ سری و پنهانی در حیرتان ترتیب دادیم که در آن جلسه جنرال عبدالرشید دوستم بهطور مخفی از راه دشت و جنرال سید حسامالدین از راه ولسوالی خلم به حیرتان آمدند. در آن جلسه روی موضوعاتِ نظامی از جمله استراتیژی حمله و دفاع به بحث پرداختیم و نتایج مذاکره را با قوماندانان جهادیِ ولایات شمال افغانستان در میان گذاشتیم. زمانیکه دیدیم قیام و مقاومتِ ما از جانب همۀ گروههای جهادی خصوصاً قوماندانهای شمال افغانستان پشتیبانی میگردد، به هماهنگ ساختنِ نظرات و قوتهای مشترک پرداختیم.
در جلسۀ دیگر، ما با نمایندهگانِ گــروههـای مخــتلفِ جــهادی به تقسیم وظایف پرداخته، پلان تعرضی و تصفیهکاری تمام ولایات شمال کشور را سنجیدیم. در همــان جــلسه همــۀ قــوماندانان جهادی و صاحبمنصبانِ اردوی افغانستان یکدیگر را به آغوش کشیده، قیام حیرتان را سرآغاز سقوط حکومت کمونیستی در افغانستان خواندند. قوماندانان، حمایت مجاهدین ولایات جوزجان، فاریاب، سمنگان و سرپل را نیز به ما اطلاع دادند. در همان جلسه تصمیم گرفته شد که مسوولیتِ سه ولایت بدخشان، تخار و کندوز را به جمعیت اسلامی واگذار کنیم. در ولایت سمنگان مشکل خاصی نداشتیم، زیرا مجاهدین در آنجا قوی و افراد جنرال دوستم حاکمیت داشتند. ولایت فاریاب را قوتهای رسول پهلوان و غفار پهلوان کنترول میتوانستند و از آن ولایت هم تشویشی نداشتیم. در ولایت سرپل و جوزجان جنرال دوستم اکثریتِ کامل داشت و از حمایت نیروهای حزب اسلامی تحت قوماندانی انجنیر نسیم مهدی و سایرین نیز برخوردار گردید. مشکلِ عمدۀ ما در دو ولایتِ بلخ و کندوز بود. از کندوز اطلاع آمد که احمدشاه مسعود فرمان حمله به نیروهایش را صادر نموده و دیدیم که ولایت به دست متحدین جمعیت اسلامی افغانستان افتاد.
پلان حمله به مزارشریف را طــوری سنــجیدیم که نیروهای مجاهدین که عبارت بودند از جمعیت اسلامی افغانستان زیر قوماندانی علمخان، استاد عطا محمد و مولوی علم؛ حرکت اسلامی، حزب وحدت اسلامی و حرکت انقلاب اسلامی همراه با افراد ما قطعات فرقۀ هشتاد کیان و قوتهای جنرال دوستم، مشترکاً حمله کنند. برنامه طوری سنجیده شد که قوتهای جنرال دوستم از طرف غرب، افراد فرقۀ هشتاد و قطعات لوای حیرتان با تنظیمهای جهادی از سمت شمال و جمعیت اسلامی افغانستان از طرف جنوب به شهر حملهور شوند.
به تاریخ ۲۲ حوت خـبر آمد که جنرال جمعه اسک همراه با بیست جنرالِ دیگر توسط طیارۀ نظامی به کابل فرار کردند و به تعقیب آن، قوتهای مشترکِ ما داخل شهر مزار گردیده و شهر را تصرف کردند.
زمانی که شهر مزارشریف سقوط کرد، قیام از حمایت اعضای کمیتۀ مرکزی حزب وطن و جنرالان مستقر در کابل برخوردار گردید و جنرال آصف دلاور لوی درستیز، جنرال نبی عظیمی قوماندن گارنیزیون کابل و جنرال سید اعظم سید قوماندان گارد ریاستجمهوری و دهها جنرالِ دیگر پیام فرستاده و همبستهگیشان را با ما به صورتِ آشکار اعلان کردند.
به تاریخ ۳۰ حوت جلسۀ مهمی را در داخل شهر مزارشریف دایر نمودیم و جنبش ملی اسلامی افغانستان را پایهگذاری کردیم و در آن جلسه رییس و معاونین را تعیین نمودیم و تصمیم گرفته شد که هیأتی بلندپایه به کاپیسا سفر نموده، با احمدشاه مسعود دیدار و گفتوگو نماید.
در جبلالسراج با احمدشاه مسعود گفتوگو نمودیم و در آنجا برای پیشبرد امور نظامی، شورای جهادی را که احزاب جهادی و جنبش ملی اسلامی افغانستان اعضای آن بودند، پایهگذاری کرده و احمدشاه مسعود را به حیث رییس و جنرال دوستم را منحیث معاون شورای جهادی تعیین کردیم.
جلسۀ ما ۴۸ ساعت دوام کرد و در آنجا روی برنامۀ فتح کابل به بحث و گفتوگو پرداختیم. در استراتژی فتح کابل اختلافات میان ما و مسعود ظهور کرد؛ طوریکه ما پیشنهاد کردیم که باید قوتهای شورای جهادی داخل شهر کابل شده زمام امور را به دست گیرند، اما مسعود اصرار میکرد که داخل شدنِ افراد نظامی باعث هرجومرج میگردد و از طرف دیگر این دخول معنای کودتا را خواهد داشت. او عقیده داشت که باید قوتهای ما در راه استحکام کمربند امنیتی اعزام شوند و از داخل شدن به شهر جلوگیری به عمل آید و به رهبران جهادی در پاکستان اطلاع داده شود که حکومت را ساخته و هرچه زودتر وارد کابل شوند.
جنرالان مستقر در کابل پلان مسعود را معقولتر میپنداشتند و پیام فرستادند که برای تقویت کمربند امنیتی افراد را هرچه زودتر به کابل ارسال کنیم. بدینترتیب جنرال عبدالمجید روزی معاون جنرال دوستم همراه با ششصد سرباز و افسر از راه هوا به میدان هوایی کابل فرود آمدند. جنرالها مشغول تقویت کمربند امنیتی و حفاظت میدان هوایی، قصر ریاستجمهوری و رادیو تلویزیون بودند که اسلم وطنجار وزیر دفاع حکومتِ داکتر نجیب همراه با رازمحمد پکتین، جنرال رفیع معاون رییسجمهور و چند تن دیگر به طور مخفیانه مجاهدین حزب اسلامی را وارد شهر کابل نمـودند و کمربندهـای امنیتی را تسلیم آنها کرده در داخـل شهـرکابل به هـرجومـرج و چـور و چـپاول پرداختند. (علمی۳، ۴۲۷ – ۴۳۸)
در مصاحبۀ بالا، سوالاتِ مطرحشده بیشتر تشریحی و تفسیری بوده و پاسخگــو بــا خاطــرِ آرام بدون اینکه مداخلهیی صورت گیرد و یا پاسخهایش قطع شود، به بیاناتش ادامه داده و یک مصاحبۀ تشریحی را برای رسانههای چاپی و یا هم برنامههای طویلِ رادیویی و تلویزیونی انجام داده است.
مصاحبههای احساسی
مصاحبههای احساسی در حالاتِ خاص انجام میشوند که در آن علاوه بر پرسش و پاسخ، حالت روحی مصاحبهشونده نیز برازنده میگردد. این نوع مصاحبهها میتوانند در پایان یک مسابقۀ ورزشی، هنری و تخنیکی صورت گیرد یا در اثنای یک حادثه، بعد از اعلان خبر تکاندهنده، پس از شنیدن خبر شگفتآور و بعد از دستآورد بزرگ اتفاق میافتد و یا هم در زمانی که مصاحبهشونده از فرط خوشی و سرور سر را از پا نمیشناسد.
امکان دارد مصاحبهشونده قربانی اختلافات و مسایل قومی، ملیتی و زبانی، جنــسیتی، شغلی، منطـقهیی و یا سیاسی شده باشـد و در مقابل مصاحبهکننده قرار گیرد.
برای انجـام ایــن نـوع مصـاحبهها دقـتِ بســیار به کار اسـت؛ زیـرا سخنانی که مصاحبهشونده در حالت غیرعادی میگوید تا سخنانِ واقعیِ او شاید تفاوت داشته باشد. مسلماً او در حالت تکانِ روحی به سر میبرد و احتمال دارد اتهام وارد کند یا حرفهایش دور از منطق باشد. در عین حال، ممکن است مصاحبه حاوی اطلاعاتی باشد که به مخاطبین انتباهِ خوب داشته باشد.
Comments are closed.