گزارشگر:یعقوب یسـنا - ۰۸ اسد ۱۳۹۸
بخش پنجـم و پایانی/
مسلماً نمیشود نسبت به شناخت واقعیِ یک زبان، سلیقهیی و با غرضهای قومی و سیاسی برخورد کرد. با وصفِ اینکه زبان یک رویداد و امر پویا، متحول و قابل تغییر است، که بایستی تغییر و تحول در زبانها را به رسمیت بشناسیم؛ با این به رسمیتشناسی تغییر و تحول در زبانها برویم سراغ شناخت زبانها.
برای شناخت زبان، دو رویکرد وجود دارد: رویکرد درزمانی و رویکرد همزمانی. رویکرد درزمانی، تحول و تغییرِ یک زبان را در طول تداومش به بررسی میگیرد که چگونه یک زبان به چند زبان تبدیل شده است؛ کدام شاخههایش ادامه یافته و کدام شاخههایش از بین رفته است و دلیل و علت چه بوده است. رویکرد همزمانی به شناخت یک زبان در مقطعی از زمان میپردازد. بنابراین در رویکرد همزمانی، بیشتر تکیه بر ساخت و عناصر دستوری یک زبان است تا به عوامل و رویدادهای بیرونی که بر یک زبان تأثیر گذاشته است.
اینجا برای شناخت از زبان پارسی دری و اینکه زبان پارسی دری یک زبان است نه دو زبان و سه زبان از رویکرد همزمانی استفاده میشود و نشان داده میشود که بنا بر کدام شواهد علم زبانشناسی، فارسی، دری و تاجیکی یک زبان است که پارسی دری نام دارد؛ هنوز این زبان به دو زبان و سه زبان تحول نیافته است؛ اما در این شکی نیست که صد سال بعد، اینکه زبان پارسی دری چند زبان باشد؛ حتا پیشبینی نمیتوانیم چه سرنوشتی خواهد داشت. اما قضاوتی را که دربارۀ این زبان انجام میدهیم فقط در زمانِ کنونی است.
از نظر تاریخی تا اینجای نوشته بارها به خاستگاه، رواج و رسمیتِ این زبان در خراسان و منطقه، برخورد حکومتها با این زبان، و سرانجام عمومیت و رسمیتِ این زبان در افغانستان معاصر و در دورۀ حکومت ابدالیها، سدوزاییها و احمدزاییها پرداخته شد که مبین این بود؛ یعنی زبان پارسی دری یکی از زبانهای ایرانی است که خاستگاه آن ایران شرقی یا شرق ایران بوده، پس از اسلام که زبان پهلوی اشکانی و ساسانی از رواج و عمومیت میافتد، به جای آنها زبان پارسی دری عمومیت، رسمیت و کتابت مییابد.
در ضمنِ روایت تاریخی زبان پارسی دری، آثاری که از قرن چهارم به این سو به این زبان نوشته شده اند، دارای کتابت، نوشتار و الفبای واحد اند؛ تفاوت نمیکند که این اثر در شیراز نوشته شده، یا در سمرقند و بخارا، یا در غزنه یا در هند و ترکیه؛ رودکی در ماوراءالنهر شعر میسرود، سنایی در غزنه، حافظ در شیراز، مولانا در قونیه، غالب و بیدل در هند، اقبال در پاکستان و… اما همۀ اینها نویسندهگان و شاعران یک زبان استند که زبان و کتابتِ واحد دارند.
نگاه زبانشناسانه با دریافت زبانشناسی همزمانی نیز نشان دهندۀ این است که تا هنوز زبان پارسی دری در افغانستان، ایران، سمرقند و بخارا و تاجیکستان، یک زبان است. به چند دلیل: یک، به دلیل آواشناسی و واجشناسی مشترک؛ دو، به دلیل داشتن واژگان مشترک؛ و سه، به دلیل دستور زبان مشترک. قاعدۀ دستور زبان پارسی دری است: فاعل + مفعول/ مسند/ متمم + فعل. یعنی نخست گروه اسمی و بعد گروه فعلی میآید. اگر گفتار و نوشتار مردمانی را که در هر کشوری به زبان پارسی دری سخن میگویند و مینویسند، در نظر بگیریم، از قاعدۀ واحد جملهسازی و نظام نسبتاً واحد واژگانی استفاده میکنند.
بنابراین، هنگامی میتوانیم از زبانِ واحد سخن بگوییم که حداقل دو عنصر مشترک وجود داشته باشد: یک، ذخیرۀ واژگان مشترک؛ و دو، قاعدۀ جملهسازی مشترک. در بسا موارد، بین زبان پارسی دری و پشتو، و بین پارسی دری و عربی واژگان مشترک داریم اما قاعدۀ دستوری مشترک نداریم. اگر بخواهیم نمونه بدهیم: «د افغانستان ملی بانک» (پشتو)؛ «بانک ملی افغانستان» (پارسی دری). واژههای به کار رفته در این دو عبارت، مشترک استند اما قاعدهیی که این واژهها را بههم ربط میدهد مشترک نیست؛ بنابراین میگوییم که این دو عبارت، شامل دو زبان است؛ زیرا دستورشان فرق میکند. اگر به این جمله نگاه کنیم، در این جمله اکثر واژهها عربی است اما جمله عربی نیست: «انسان از نظام اخلاقی جامعهاش، تأثیر میپذیرد». در این جمله، واژههای انسان، نظام، اخلاق، جامعه و تأثیر، عربی استند اما در شیوۀ جملهسازی از قاعدۀ جملهسازی پارسی دری استفاده شده است؛ بنابراین معنای این جمله را نه یک عربزبان میداند و نه قبول دارد که زبان این جمله عربی است. اما هنگامی که ما در افغانستان مینویسیم یا میگوییم: «رییسجمهور افغانستان دیروز با سرمنشی سازمان ملل در مقر سازمان ملل دیدار و گفتوگو کرد». این جمله را در ایران، تاجیکستان، سمرقند و بخارا نیز همینگونه میگویند و مینویسند؛ وَ از هر گویشور زبان پارسی در هر منطقهیی که بپرسند، این جمله را میداند، پاسخ بله است و میگویند این جمله پارسی است.
بنابراین از نظر واقعیتهای تاریخی و فرهنگییی که ارایه شد، زبان پارسی دری یکی از زبانهای ایرانی است که در حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی زبان مشترک این حوزۀ تمدنی بوده و است؛ اصولاً وحدت هویت فرهنگی حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی را پس از تقسیم حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی به جغرافیای سیاسی ایران، افغانستان، تاجیکستان و… زبان پارسی دری حفظ کرده و از عناصر مهمی وحدت فرهنگی ما به عنوان یک خلق فرهنگی فراتر از جغرافیاهای سیاسی میباشد.
زبان پارسی دری زبانی نیست که در افغانستان بعدها رواج یافته باشد، زبان پارسی از آغاز دورۀ اسلام و حتا به استناد «سرود آتشکدۀ کرکویه» پیش از اسلام در افغانستان رواج داشته و زبان مردم بوده است. آنچه که در منطقه و در ایران این تصور را برمیانگیزد که مردم افغانستان چگونه پارسیزبان شدند یا زبان پارسی چگونه در افغانستان رواج پیدا کرد، از نام افغانستان ناشی میشود؛ زیرا نامگذاری افغانستان بر بخشی از قلمرو ایران بزرگ که به نام خراسان یاد میشد، این تصور را ایجاد کرده که گویا افغانستان به حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی تعلق نداشته و متعلق به جغرافیای ایران باستان نبوده است. برای اینکه این نام از نظر فرهنگی و تاریخی با اساطیر و روایتهای فرهنگی ایران باستان بیارتباط است. این بیارتباطی باعث شده که پیشینه و جایگاه ما در حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی در نظر جهانیان و حتا در نظر ایرانیان امروز، دچار ابهام شود و ناشناخته بماند.
نتیـجه
وحدت زبان پارسی (فارسی) در کشورهای پارسیزبان بیشتر از هر زمان دیگر نیازمند توجه است؛ زیرا این وحدت از طرف رسانهها و سیاستگذاریهای فرهنگیِ غربی مورد تخریب و واگرایی قرار میگیرد که گویا زبان دری در افغانستان و تاجیکی در تاجیکستان، زبانهای جدا از زبان فارسی استند؛ درحالیکه زبان هر سه کشور یک زبان است که همان زبان پارسی یا پارسی دری است.
بنا به استناد تاریخی و پیشینۀ فرهنگی مشترک، کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان از کشورهای عمدۀ حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی اند که میراث فرهنگی این حوزۀ تمدنی، میراث مشترک این سه کشور است. زبان فارسی از عمدهترین میراث مشترک فرهنگیِ تاریخی و معاصر ما میباشد. زبان فارسی، زبانی نیست که بعدها در افغانستان رواج پیدا کرده باشد؛ مردم افغانستان متعلق به حوزۀ تمدنی ایران فرهنگی اند، زبان فارسی از آغاز، زبان مردم افغانستان بوده، طوری که زبان همۀ اقوام ایرانی بوده است.
در روزگار معاصر بنا به تهاجم فرهنگی و سیاسی، زبان فارسی را سه زبان عنوان میکنند و میگویند زبان ایرانیان فارسی، از افغانستانیها دری و از تاجیکستانیها تاجیکی است؛ این دیدگاه درست نیست. بنا به اسناد تاریخی و بنا به استناد زبانشناسانه، زبان مردم ایران، افغانستان و تاجیکستان یک زبان است و آن زبان فارسی است. اگر در افغانستان به این زبان دری یا فارسی دری و در تاجیکستان تاجیکی یا فارسی تاجیکی میگویند، به معنای این نیست که به مصداقهای جداگانه اشاره میشود بلکه به این معناست که الفاظ، متفاوت است اما مصداق واحد است که این مصداق واحد همان زبان فارسیست.
سیاستگذاری رسمی و فرهنگی حکومتهای افغانستان پس از سدۀ نوزده دربارۀ زبان فارسی در افغانستان تغییر کرد؛ تلاش رسمی صورت گرفت که زبان فارسی را در افغانستان از عرصۀ ملی و رسمی کنار بزنند و زبانهای دیگری از جمله زبان پشتو، جای زبان فارسی را در این دو حوزه بگیرند اما زبان فارسی بنا به پیشینۀ تاریخی و جایگاه اجتماعی و فرهنگییی که در افغانستان داشت، سیاستگذاری رسمی حکومتها از نظر جامعهشناسی اجتماعی و فرهنگی زبان فارسی در افغانستان درست نبود؛ بنابراین زبان فارسی با وصف مداخلات سیاسی و فرهنگییی که در قبال محدودیت رواج فرهنگی، اجتماعی و ادبیاش وجود داشته، همچنان جایگاه تاریخی و فرهنگی خود را در افغانستان حفظ کرده است.
منابع
ابوالقاسمی، محسن (۱۳۸۵)؛ تاریخ زبان فارسی، چاپ هفتم؛ تهران: سمت.
ارانسکی، یوسف (۱۳۷۸)؛ زبانهای ایرانی، ترجمۀ علی اشرف صادقی؛ تهران: سخن.
بدخشی، محمد طاهر (۱۳۴۸) دفاعنامۀ محمد طاهر بدخشی (به تصحیح و تدوین محبوبالله کوشانی)؛ نشر شده در سایت خراسان زمین.
تاریخ سیستان (۱۳۸۸)؛ تاریخ سیستان (تصحیح ملکالشعرا بهار)؛ تهران: زوار.
رهین، رسول (۱۳۸۵)؛ سرگذشت زبان فارسی دری؛ استوکهولم سویدن: شورای فرهنگی افغانستان.
زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۸۱)؛ روزگاران- تاریخ ایران، چاپ چهارم؛ تهران: سخن.
============= (۱۳۸۶)؛ آشنایی با تاریخ ایران؛ تهران: سخن.
خانلری، پرویز ناتل (۱۳۸۲)؛ دستور تاریخی زبان فارسی دری، چاپ پنجم؛ تهران: توس.
شهرستانی، شاه علی اکبر (۱۹۹۹)؛ پیدایش و تحول زبان فارسی دری؛ دهلی جدید: بنیاد فرهنگ و تمدن افغانستان.
صفا، ذبیح الله (۱۳۸۹)؛ حماسهسرایی در ایران، چاپ پنجم؛ تهران: امیرکبیر.
غبار، میرغلام محمد (۱۳۶۶)؛ افغانستان در مسیر تاریخ، چاپ سوم؛ کابل: نشر انقلاب با همکاری جمهوری.
فضایلی، حسن (۱۳۸۳)؛ تأثیر نظامهای سیاسی و اجتماعی افغانستان بر ادبیات دری؛ کابل: مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی افغانستان.
قبادیانی، ناصر خسرو (۱۳۳۵)؛ سفرنامه، به تصحیح دکتر محمد دبیر سیاقی؛ تهران: انتشارات انجمن آثار ملی.
قویم، عبدالقیوم (۱۳۸۵)؛ تاریخ ادبیات پارسی دری؛ کابل: انتشارات بیهقی.
یاکوبسن، رومن (۱۳۸۵)؛ روندهای بنیادین در دانش زبان، ترجمۀ کورش صفوی (چاپ دوم)؛ تهران: هرمس.
یمین، محمد حسین (۱۳۸۲)؛ تاریخچۀ زبان پارسی دری «واقعیتها»؛ کابل: انتشارات کابل.
============= (۱۳۸۴)؛ دستور زبان پارسی دری؛ کابل: انتشارات بیهقی.
Comments are closed.