گزارشگر:حامد علمی - ۱۲ اسد ۱۳۹۸
بخش سیوششـم/
خبرنگار: پس از این همه سال، آیا درکِ امریکاییها از کشورتان بهتر شده است؟
رییسجمهور: بعضی از آنها بلی، اما اکثریت نه.
خبرنـگار: پس به امـریکاییهـایی که احسـاس میکنند که بعد از این سالها، افغانستان پیشرفتِ خوبی نکرده است و هیچ دلیلی برای ادامۀ حضور در افغانستان نمیبینند، چه میگویید؟
رییسجمهور: پس از ســپری شــدن ســالها، من به امریکاییها نخواهم گفت که دسـتآورد نداشـتهایم، بلـکه برای آنان یعنی به مردم امریکا خواهم گفت که ما از کمکهایشان سپاسگزاریم؛ زیرا کمکِ آنان چیـزهای زیادی به مردم افغانسـتان بخشیده است: مثـل خـدمات صحی بهتر، معارف بهتر، سرکهای بهتر، معیشت بهتر به زنان و اطفال در سراسر کشور. برایشان میگویم که حمایتشان از افغانستان بینهایت باارزش است و ما خـواهان تـداومِ آن میباشـیم. به حکومت امریکا خــواهم گفت که تفـکرشـان را در رابطه با افغانسـتان با تفـکرِ مـا همخـوان سازند و به حـرفهای ما گوش کنند. (کرزی، ۱۴ سنبله ۱۳۹۱)
مصاحبههای شخصیتی یا کارنامهیی
مخاطبان دوست دارند که دربــارۀ قــهرمانانِ ورزشی، هنرمندان، نویسندهگان، استادانِ چیرهدست و اشخاصِ نامدار بیشتر بدانند و دربارۀ زنــدگــی و کارِ آنها پــرسش نمایند که چنین مصاحبهها را «مصاحبههای شخصیتی» یا «کارنامهیی» میخوانند که در آن دربارۀ کارها و کارنامههایِ یک شخص صحبت صورت میگیرد و فلم یا برنامه از زندهگــی آنها تهیه میشود. شاید آنها اشخاصِ مشهوری نباشند، اما حتماً کارِ مهمی را انجام دادهاند.
جنبۀ خبریِ چنین مصاحبهها کمتر است، وقت و زمانِ معین ندارد و معمولاً بعد از یک حــالتِ ویژه انجام میشود که بسا از این مصاحبهها بیشتر جنبۀ تشویقی دارند و در آن به ابعاد کارها و فعالیتهای مختلفِ مصاحبهشونده پرداخته میشود.
برای انجام چنین مصاحبهها، مصاحبهکننده باید آگاهی نسبی از کارها و فعالیتهای مصاحبهشونده داشته باشد و سوالات را به شکلِ صمیمانه مطرح نماید. اگر مصاحبهشونده دارای ذوق ادبی باشد، شوخیهایِ کوتاه نیز در ایننوع مصاحبهها معمول است. اگر مصاحبه برای رسانۀ چاپی یا بنگاه خبررسانی باشد، باید اشتباهاتِ لفظی را اصلاح نمود؛ زیرا زبان گفتاری تا نوشتاری تفاوت میداشته باشد، اما عدهیی به این باورند که تکیهکلامها نباید ایدیت یا ویراستاری شوند؛ چون بسیاری از اشخاص با تکیهکلامشان مشهور شدهاند و ثانیاً تکیهکلامها مفهوم خودشان را دارند و یکی از کنشهـای زبانـی که کنش عاطفی گفته میشود، با تکیهکلام برجسته میشود.
مصاحبههای شخصیتی را میتوان حضوری یا غیرحضوری انجام داد، اما مصاحبۀ تلیفونی و کتبی آن مانند مصاحبۀ تلویزیونی دلچسپ نمیباشد.
به مصاحبۀ زیر که با هنرمند و آوازخوانِ مشهور کشورِ ما مرحوم ظاهر هویدا صورت گــرفته تـوجه کنید؛ زیرا این مصاحبه از نوع مصاحبههایِ شخصیتی بوده و دارای مقدمۀ خوب میباشد:
(مقدمه) آنچه که احساساتِ فوقِ معمول خوانده میشود و در وجود انسانی باعث ایجادگری میگردد، هنر است. همه به دنیــا میآیند، ولی تعداد اندکی هنرمند میباشند که آفرینشی در ادبیات و شعر و پیکرهتراشی و نقاشی و سینما و موسیقی و… پدید میآورند. همه میتوانند بهطور اکادمیک هنر را بیاموزند، مثلاً موسیقی را ولی اگر استعداد ذاتی نداشته باشند، به هیچ صورت یک موزیسینِ خوب نمیتوانند شد. آنهایــی که اســتعداد ذاتــی ندارند، شاید بـنوازند و بخوانند، ولی در نواختن و آوازشان زیبایی و خلاقیت و ابتکار دیده نمیشود. همان است که آهنگهایشان کیفیت نداشته و مورد پسند واقع نمیشوند. شاید بتوان آنها را آوازخوان خواند، ولی به هیچوجه هنرمند نمیتوان گفت. هنرآفرینی و زیبایی خلق کردن، از توان استعدادها خارج میباشد. مثلاً در کشـور هندوستان هزاراننفر آواز میخوانند، ولی هنرمندانِ واقعی کماند؛ زیرا هــنر آن است که تأثیرگذار باشد و احساسی را برانگیزد. یکی از هنرمندان تأثیرگذار که با آهنگها و آوازش تأثیر بزرگی را در جامعۀ ما از خود به جا گذاشته، هنرمند توانا و نامدار ظاهر هویدا میباشد که در طول سالیانِ متمادی چهرۀ تابناکِ هنر را در میان ما به نمایش گذاشته است.
ایشان را از طـریــق تلــیفون در شـهر هامبورگ آلمان دریافتم و پرسشهای علاقهمندانشان را با آنها در مــیان گذاشتم. آقای هویدا با پیشانی باز بدان پرسشها پاسخ ارایه نمودند که اینک از نظرِ شما عزیزان میگذرد:
چطـور دریـافتیـد که آوازخوان هستیـد؟ در آغـاز چگونه خود را به مردم معرفی نمودید؟ بعد چه تصامیمی پیرامون هنرتان در پیش گرفتـید؟ خلاصـه اینکه چه وقـت چون ماهِ شبِ چهارده هویدا
شدید؟
پاسخ: نام خدا این سوال تمام زندهگیِ مرا در بر میگیرد که ظاهراً مختصر، ولی پاسخ بدان باید خیلی مفصل باشد. البته سوالِ شما خیلی ژورنالیستیکی و ماهرانه طرح شده، ولی جوابِ من اینچنین ماهرانه نخواهد بود. به هرحال میپردازم به پاسخ سوالتان. کودکی بودم که خود را در شهر مزارشریف یافتم. پدر بزرگوارم در آنجا وظیفۀ دولتی و رسمی داشت و به صفت مدیر اتاقهای تجارت آن ولایت ایفای وظیفه میکرد. او مردی روشنفکر و اهل مطالعه و قلم و موسیقی بود و موسیقی را نهایت دوست داشت. در آنزمان کتابخانۀ بسیار باارزش و کتابهای معتبری را در اختیار داشت. در ضمن طبع شعری داشت و سرودههایی را سروده بود. در آنجا دو پایه هارمونیه، یکی برای کبیر هویدایِ سهساله و دیگری برای ظاهر هویدای پنجساله خریداری نمود. در آنزمان در شهر مزارشریف جوانی به اسم رمضان یگانه آوازخوانی بود که به موسیقی دسترسی و فعالیت داشت. در محافل عروسیها و شادیهایِ مردم اشتراک میکرد. این جوان تا آنوقت ازدواج نکرده بود و به خاطر دارم که پدر عزیزم او را استخدام نمود تا هارمونیه را برای ما بیاموزاند.
در طول چند سالی که ما نزد او هارمونیه میآموختیم، در همین فاصله او ازدواج نمود و برای بار اول در زندهگی در محفل عروسی استاد هارمونیه هنرنمایی نمودیم. هفتساله بودم که پدر بزرگوارم وفات یافت. بعد از مرگ پدر آموزش موسیقی متوقف، زندهگی ما ابتر، آواره و خانهبهدوش و درکشور خود متواری گردیدیم. زمانی که به کابل آمدیم، برادرانم کبیر پنجساله و منیر یکساله بودند. آنچه اندوخته داشتیم همه در کابل به باد فنا رفت و زندهگی برای ما نهایت مشکل شده بود. خانهبهدوش و کرایهنشین شده و حتا در سال چندین بار کوچکشی و نقل مکان مینمودیم. مادر بزرگوارم در کابل ما را شامل مکتب نمود و موسیقی را ترک گفتیم، زیرا امکانات میسر نبود ولی گاهگاهی نظر به علاقهیی که به موسیقی داشتیم، در اوقات فراغت بین هم مشق و تمرین موسیقی داشتیم. به هر حال به تحصیل ادامه داده تا اینکه در مکاتب، روزی را به عنوان روز معلم تعیین و از آن تجلیل به عمل میآوردند. من و کبیر در صنـفهای ششم و هفتم مکتب استقلال درس میخواندیم. در جشنهای معلم عادت بر آن بود که هر صنف، کمپ داشت و در آنجا همان صنف اگر هنرمندی میداشت، برای معلمین و شاگردان سایر صنوف که در آن خیمه میآمدند، نمایشهایی را انجام داده و از آنها پذیرایی میکردند. همه را چای و بیسکویت و شیرینی میدادند. یکی از دوستان خانوادۀ ما که قبلاً به شوروی رفته بود، در بازگشت آلۀ موسیقی به نام ماندولین با خود آورده بود. روزی به منزل ما آمد و مشاهده نمود که ما با یک تولۀ کوچکِ پلاستیکی که از جایــی یــافته بودیم، تمرین موسیقی مینمودیم. دوست ما که انجنیر عزیز نام داشت، گفت من ماندولین را از شوروی با خود آورده و از آن استفاده نتوانسته، به شما میآورم.
Comments are closed.