احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حامد علمی - ۱۴ اسد ۱۳۹۸
بخش سیوهشتم/
پرسش: ما در چشمانِ شما حالتِ بهخصوصی را مشـاهــده کــردهایم، گویا چشمانِ سحرآمیز دارید. این نکته را تصدیق میکنید؟
به این مسأله زیاد متوجه نشدهام، ولی این مطلب را از چند تنِ دیگر نیز قبلاً شنیدهام و تعداد زیادی از بانوان و دوشیزهگان این موضوع را مطرح ساخته بودند. باید بگویم چشمهای من از نظر خودم فقط دو چشم است و شایــد از نظــر بعضیها چیز دیگری باشد. اما مسلماً انسانهایی در جهان بودهاند که واقعاً در چشمانشان نیرویِ اسرارآمیزی نهفته بوده. پسربچۀ هفتسالۀ امریکایی نیروی اسرارآمیزی در چشــمهایش داشــت که زمــانیکه به طرفِ قاشق و پنجه نگاه میکرد، شکل آنها تغییر مینمود و تقریباً ذوب میشد. و یا اسپوتین یا شیطان مقدس که ظاهراً شخصیتی روحانی بود و در دربار تزار زندهگی میکرد، چشمانِ سحرانگیزی داشت؛ درحالیکه خودش آدم زشت و بدقیافه و بدبویی بود، ولی تمام زنانِ دربار و حتا ملکۀ تزار تحت تأثیر او قرار داشتند. اما شما مطمین باشید چشمانِ من آن خاصیتها را ندارد!
از برادران و خواهرانِ خود بگویید، آیا چون شما شاخِشمشاد و بلندبالا میباشند و به موسیقی دسترسی دارند؟
ما پنج برادر بودیم. یک برادرم زمانی به دنیا آمد که فقط یکماه از فوتِ پدر بزرگوارم سپری شده بود. او در اثر سوءتغذی بعد از چهلروز وفات نمود. برادر دیگرم محمدعمر نام داشت، او متأسفانه در دوسالهگی در اثر سوءتغذی در روی دستانِ مادرم در شفاخانۀ مستورات کابل جان داد. دو برادر عزیزم که الحمدالله در قید حیات اند؛ موزیسین و کمپوزیتورِ شناخته شده کبیرجان هویدا که اکثر آهنگهایش را احمد ولی، حیدر سلیم و رحیم جهانی سرودهاند و برادر کوچکم منیر جان هویدا مطبوعاتیِ شایسته که دایم با کتاب و مطالعه و سینما سروکار داشته و قبلاً کارمند ادارۀ هنر و ادبیات رادیو افغانستان بود. این دو برادر عزیزم فعلاً در امریکا زندهگی میکنند.
از اولین آهنگتان یاد نمودید، لطفاً از اولین کنسرتتان خاطرهیی نقل کنید و از سفرهای هنریتان بگویید و همچنان از سایر گوشههای زندهگیتان معلومات دهید.
اولین کنسرتم را توسط ارکستر آماتور از طریق رادیو افغانستان اجرا کردم. در آن زمان مؤسسهیی به نام هنریتیاتر وجود داشت و استاد خیرمحمد خیرزاده که در رشتۀ سینما و تیاتر تحصیلاتش را تازه در امریکا تکمیل و دوباره به وطن برگشته بود، در رأسِ این موسسه تقرر حـاصل نمـود. ایشان آرزو داشـتند که تیـاتر مدرنی را همانند سایر کشورهای اروپایی در کشور ایجاد کنند. وقتی از ارکستر آماتوران آگاهی حاصل کردند، خشنود گردیده از ما دعوت نمودند تا با هنریتیاتر همکار شویم. ما این دعوت را پذیرفته و شامل موسسۀ هنریتیاتر گردیدیم. اولین کنسرتی را که در مقابل مردم اجرا نمودیم، در شب سوم عروسی محمدنادر فرزند ظاهرشاه پادشاه وقت بود. چون شهزاده نادر در لیسۀ استقلال همصنفی ما بود، از ما دعوت به عمل آورده بود تا در عروسیاش اشتراک نماییم. اولین کنسرت را در عروسی شهزاده نادر در مقابل خانوادۀ سلطنتی، مهمانان و مدعوینِ خارجی و داخلی و اعضای سفارتخانههای کشورهای خارجی اجرا نمودیم. در ختم کنسرت، پادشاه ما را به حضورشان پذیرفتند و مورد نوازش قرار دادند. بعد از آن، در اثر فعالیتهای استاد خیرزاده و سیدقاسم رشتیا رییس مستقل مطبوعاتِ وقت بعدتر وزارت اطلاعات و کلتور، موسسۀ هنریتیاتر به ریاست هنرهای زیبا تبدیل و استاد خیرزاده رییس آن مقرر گردید. عزیزآشنا سرگروپِ ارکستر چون مشغولیتهای تجارتی داشتند، در غیاب ایشان من از گروپ هنری وارسی میکردم. در جریان کارهای روزمره، مشاجرههای لفظی میان من و آقای خیرزاده و سیدقاسم رشتیا واقع شد که در نتیجه روابطم با وزارت اطلاعات و کلتور قطع گردید. نزد آقای ناشر رییس سپینزر شرکت که در پهلوی وزارت اطلاعات و کلتور قرار داشت، مراجعه و پیشنهاد نمودم که اجازه دهند در شبهای ماه مبارک رمضان در کافی حوض کنسرت اجرا کنیم. ایشان پذیرفتند و ما خلافِ میل وزارت اطلاعات و کلتور برای مدت یکماه هر شب در آن محل کنسرت اجرا کردیم. این کافی از صدوپنجاه نفر بیـشتر گنجایش نداشت، ولـی در هــمین مدت تماشاچیان علاقه گرفته و حتا در خارج محوطۀ محل کنسرت در صفها ایستاده، تماشاگر کنسرت بودند. زمانی که محترم ابراهیم عباسی به صفت رییس رادیو مقرر شدند، شرط اولِ ریاست خویش را این گذاشته بودند که ارکستر آماتور در چوکات رادیو فعالیت داشته باشدـ که مورد قبول وزارت واقع شده بود. به این ترتیب، ما داخل تشکیلات رادیو شده و در سال ۱۹۶۵ اولــین کاری را که انـجام دادیم، کنسرتی بود در تالار رادیو افغانستان.
سه بار در کشورهای سویدن و انگلستان برای افغانهای عزیزم کنسرت اجرا نمودم. در کـشور آلـمان بیش از ده بار در شهرهای مختلف و همچنان درکشورهای کاناد، سویس و فرانسه کنسرت اجرا نموده و در حــدود هـشتونــیم مــاه در شــهرهــای مختلفِ امریکا کنسرتهای باشکوهی را برای افغانهای عزیزم اجرا داشتهام. البته این کنسرتهـا پـس از مهاجـرت از افــغانستان بــوده است. در سالهای ۱۹۷۱ـ۱۹۷۲ چندین بار به ایران سفرهای هنری و کنسرتهایی داشته و در شومن های تلویزیونی آقای قریب افشار، ظاهر و هویدا شدهام. همچنان با شومنِ بزرگِ ایران آقای فریدون فرخزاد مدت یکسال همکاری کرده و این همان سالهایی است که آهنگ کمرباریک را در ایران اجرا کرده بودم و آن آهنگ شهرت بزرگ کسب نمود.
شو(نمایش)های رادیوییتان در رادیو افغانستان به نام «قوطی عطار» شنوندههای بیشمار داشت، ولی در آنزمان برنامه را ادامه ندادید، علت چه بود؟ چه زمانی کشور را ترک کرده و مهاجر شدید؟
پنج روز قبل از خروج قشون شوروی در اوایل فبروری ۱۹۸۹ از وطن خارج شدم. خود را در افغانستان بیامنیت میدیدم، چون عدهیی از اعضای حزب دموکراتیک خلق از من دلِ خوش نداشتند. من فردی غیرحزبی بوده و هرجا بهصراحت آنها را انتقاد مینمودم. سه روز بعد از رفتن من، خانمــم با دو دخــترم و ســه پــسرم که کوچکترین شان ششماه بیش نداشت، کشور را ترک گفتند. برای دو سال در هند اقامت داشتم، ولی هیچگونه فعالیت هنرییی نداشتم. در سال ۱۹۹۱ وارد شهر هامبورگ کشور آلمان شده و از آن تاریخ تا کنون در همین شهر با فامیلم زندهگی میکنم.
از گوشههای دیگر زندهگیام بگویم، از آوان سیزدهسالهگی که به تیاتر رو آوردم و با استادانِ با نام و نشانی چون استاد بیسد، حمید جلیا، استاد رفیق صادق، سید مقدس نگاه، یوسف کهزاد، عظیم رعد، اکرم نقاش و دیگران آشنا شده و همکاری را آغاز کردم. از همان زمان به گویندهگی و برنامهسازی علاقهمند بودم. در سال ۱۹۶۶ با برادرم کبیر هویدا غرض تحصیلات موسیقی در دانشگاه چایکوفسکی به اتحاد شوروی رفتیم. برای بار اول در آنجا با تلــویزیون و برنامـههای تلویزیونی آشنا گردیده و یکی از آرزوهایم این بود که در پهلوی آوازخوانی، یک شومنِ خوبِ تلویزیون و گویندۀ رادیو شوم. اما متأسفانه در سالهای اخیرِ تحصیل، از شوروی ما را اخراج کردند. وقتی دوباره به وطن برگشتیم، بعد از یک سال راهی کشور ایران شده و در آنجا چیزهای خوب و آموزندهیی را از فریدون فرخزاد آموختم و در بازگشت به وطن، نمایش رادیویی را ایجاد نمودم. این برنامه یک تیاتر رادیویی بود که با همکاری استاد اکبر روشن، حاجی کامران، عزیزالله هدف و سردار محمد ایمن اجرا میشد. بعد از آنکه نشرات تلویزیون آغاز یافت، در آن برنامۀ «قوطی عطار» را به شو گذاشتم. این برنامه در سال ۱۳۵۷ خورشیدی آغاز و به صورتِ زنده اجرا و پخش میگردید که گرداننده و شومنِ آن من بودم. اما در اثر جنگهای خانمانسوزی که در کشور از طریق دشمنانِ وطن راهاندازی گردید، تمام عرصههای وطن دگرگون و هر چیز درهموبرهم شد که برنامۀ قوطی عطار هم صدمه دید و پاشان شد.
Comments are closed.