گزارشگر:پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری - ۲۶ اسد ۱۳۹۸
تحریک طالبان گروه سیاسی نبوده، رهبران آنان عناصر مذهبی تندرو و دیدشان به مسایل سیاسی، خیلیها سطحی بود. در برخورد با مسایل، پیشامد تعصبآمیز و تنگنظرانهیی داشتند. همین عوامل داخلی و خارجی، طالبان را در سیاست ظاهر کرد. اهدافشان محدود و مهم جلوه مینمود. در مورد تطبیق و انفاذ شریعت، طرح جامعی نداشتند.
رهبران طالبان تصور نمیکردند که زمانی متصدی امور دولتی شوند بنابرآن، ملامحمد عمر مجاهد به دلیل سختگیری بیش از حد و استبداد رأی، به زعامت این گروه رسید. رهبران طالب با درنظرداشت دلیل بالا متوجه گردیدند که تحریک به بیراهه میرود علناً صدای اعتراضشان را بلند نتوانستند و مسوولان ادارۀ امر به معروف نیز معلومات دینی ناکافی داشتند.
در مدت پنجسال تسلطشان موفق به تدوین یک قانون همهجانبه نشدند. داوطلبان خارجی در زمان جهاد که با امکانات فراوان مالی از کشورهای عربی در صفوف شورشیان پیوسته بودند در صفوف طالبان نیز نفوذ داشتند و از نقش بالاتر از یک مهمان موقعیتشان را تثبیت کردند.
آنان بخشی از هزینه جنگ را میپرداختند. داوطلبان خارجی در مورد کاربُرد اسلحه و مواد منفجره، صفوف طالبان را تمرین لازم میدادند. مربیون خارجی، افرادی متخصص در رشتههای نظامی بودند و افرادی را آموزش نظامی میدادند که تربیت آنها تابع فصول و اراضی بود که در آن اقامت داشتند.
طالبان در آغاز به جامعه بینالمللی در مورد حفظ مواریث فرهنگی در بامیان اطمینان داده بودند. سرانجام، تخریب مجسمههای بامیان نفرت شدیدی را علیه طالبان در سطح جهانی در قبال داشت. به باور آقای وحید مژده: شکستن بُتهای بامیان، دیوانهگی محض ملامحمد عمر و پیامد منفی را به جهان موجب شد.
در عقب صحنۀ تخریب بُتها، مداخلات داوطلبان خارجی و یک رشته ممالک منجمله: پاکستان دخیل بود. در راستای تأخیر در تخریب بُتها، ملا عمر، یکصد رأس گاو را ذبح کرد که مصارف آن به وسیلۀ یک نهاد خیریه پاکستانی مساعدت شده بود که به فقرا توزیع گردید؛ در حالی که با این عمل عاقبت نااندیشانۀ سیاسی، پیروان مذهب بودا را در جهان تحریک نمود.
در قندهار، همۀ اقوام پشتون از برنامههای طالبان حمایت نکردند. در جنوب نیز از نظر قومی سوءتفاهمات موجود بود. در ساختار دولتی، پُستهای کلیدی بیشتر به مردم قندهار و ارزگان اختصاص یافته بود. این افراد با نمایندهگان اقوام دیگر برخورد اربابمآبانه داشتند.
فرماندهان نظامی امکانات مالی را که دریافت میکردند. در برابر هیچ مرجعی حسابده نبودند. طبیعی است که اینگونه افراد هرگز تمایل به استقرار صلح نداشتند و هر حرکت در جهت صلح در قدم نخست با مخالفت نظامیان طالب رو بهرو میشد. طالبان، مخالفان سیاسیشان را در جبهه متحد شمال، یاغی خوانده و جنگ علیه آنان را وظیفه شرعی نظام طالبانی میپنداشتند.
باید گفت قدرت نظامی نامنظم طالبان به حدی بود که ممالک همسایه از آن هراسان بودند. اگر حادثۀ ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی به وقوع نمیپیوست نه در داخل و نه در خارج هیچ یک یارای مقاومت در برابر آنان را نداشتند. تحریک طالبان خطر جدی به کشورهای آسیایمیانه محسوب میگردید.
طالبان مغرور بودند و لجوج. در محاسباتشان بعد از ۱۱ سپتامبر دچار اشتباه شده و تصور کردند که در جنگ با ایالات متحدۀ امریکا قادر اند تا به شیوه کلاسیک ادامه دهند. مخالفان را در محاسبه نیاوردند تا جایی که طالبان تا حد زیاد به مساعدتهای نظامی بیرون مرزی حساب میکردند؛ آنهم موثر نیفتاد و مقاومتشان نیز نتیجهیی در پی نداشت.
خیلی کارهای سیاسی طالبان در روابط بینالمللی تعجبآور بود. دستوری به وزارت خارجه صادر گردیده بود به این ماهیت: «بعد از این به هیچ زمامدار کشور غیرمسلمان به هیچ مناسبت پیام تبریکی صادر نگردد. به هیچ کشور مسلمان و غیرمسلمان بهخاطر حوادث طبیعی پیامی حاکی از تأسف ارسال نگردد. در هیچ پیامی صحت سلامتی و طول عمر برای شخصیتهای غیرمسلمان تمنا نگردد. به هیچکس القابی چون: عالی جناب، اعلیحضرت و والاحضرت داده نشود. به زمامدارن کشورهای غیراسلامی از نوشتن سلام خودداری گردد. در آغاز به جای سلام به تحریر تمنیات نیک، خود را خدمتتان تقدیم میداریم، اکتفا شود.»
Comments are closed.