احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حسین فخری - ۰۴ سنبله ۱۳۹۸
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
ببرک ارغند سرانجام پس از بیماری طولانی قلبی رخت سفر بست. نویسندهیی که در هر زمان احساسات و مکنونات قلبی خود را در قالب داستانها و رمانها ریخت. عشق و خشونت، نابرابریها، غم و اندوه، رزم و پیکار، سرخوردهگیها، تزویر و ریا و امید و آرزو از سوژههای اصلی داستانی او را تشکیل میدهند و جملهگی در سراسر داستانهای او جاری هستند.
ارغند در سراسر زندهگی و فعالیت ادبی خود یکدم نیاسود. از زندهگی گذرا ناامید نشد. چون ناامیدی را مساوی به نابودی میشمرد. پس به حسودان، رقیبان و آزمندان و دارو دستههای ادبی خندید و ای بسا که سرچشمۀ آفرینش ادبی و پشتکار او در همین نکته نهفته باشد.
ببرک ارغند در طول فعالیت ادبی خود مراحل گوناگونی را پیموده است.
در مرحلۀ نخست فعالیت ادبی خود تحت تأثیر فضا و جو سیاسی زمانهاش است و بیشتر آثاری خلق کرده که نشانههای رئالیسم اجتماعی در آنها به وضوح آشکار است. آثاری که ملهم از مسایل اجتماعی و سیاسی روز هستند و شخصیتهای شان را لایههای پایین جامعه تشکیل میدهند. (شوراب، دفترچۀ سرخ، دشت الوان، حق خدا حق همسایه)از نمونههای مشخص آفریدههای ادبی نویسنده در این مرحله به شمار میروند. این آثار سبب شدند که مخالفان سیاسی نویسنده او را به حاشیه برانند و منکر درخشش کارهای بعدی نویسنده شوند.
در نیمۀ دوم دهه شصت و تغییرات حاصله در فضا و جو سیاسی کشور، ذهنیت و دیدگاه سیاسی نویسنده هم تغییر نسبی میکند. میتوان داستانهای نویسنده را در کتاب مرجان نشانههای آغازین این تغییر به شمار آورد.
نویسنده بهخصوص پس از مهاجرت به خارج از کشور و فراغت از یوغ سانسور و دستیابی به آزادی، کارش را ژرفا و پهنای بیشتر میبخشد و آثاری در خور اعتنا مانند پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود و کفتر بازان را خلق میکند. در این رمانها پیشرفت نویسنده چشمگیر است. بهخصوص از بابت کاربرد زبان گفتاری و تصویرگری سنتها و فرهنگ مردم. میتوان این دو رمان را فرهنگ اسپشناسی و بزکشی و کفتر بازی دانست و پذیرفت. معلوماتی که در این زمینهها در قالب رمان ارایه شده، بینظیر است و از شور و اشتیاق وافر نویسنده و آگاهی جامع و مهارت ایشان در این زمینه حکایت میکند.
در برخی از آثار، نویسنده رویدادهای تاریخی و اجتماعی کشور را دستمایه کار قرار داده است. در این آثار مسایل جنگ و خشونت و دربهدریهای ناشی از آن بازتاب یافته است. مانند لبخند شیطان و سفر پرندهگان بیبال و یا در بعضی از داستانهای میانه و کوتاهشان. نویسنده در این آثار موضعگیری اعتراضی و انتقادی دارد و بر کشمکشها و ناملایمات اجتماعی میتازد.
ببرک ارغند در سالهای پسین به تجربههای نوینی رو میآورد و تکنیکهای نوین داستاننویسی را تجربه میکند. به طور مثال در (خانوادۀ ما) که شخصیتهای داستانی نام ندارند. یا در برخی از داستانهای اخیرشان که مضامین جادویی و اسطورهیی دستمایه کار قرار گرفته است.
به طور عموم ببرک ارغند به ذهنیت و دیدگاه سیاسی خویش وفادار است و میتوان او را نویسنده شاخص ادبیات چپ در افغانستان شمرد. بیشترین شخصیتهای داستانی او را زحمتکشان و لایههای پایین جامعه تشکیل میدهند. در آثار او داستان صحنه کشمکش نیروهای ناهمگون اجتماعی است. نیروهایی که نویسنده شناخت خوبی از آنان دارد و هوشمندانه و آگاهانه آنان رابه صحنه ادبیات داستانی میکشاند.
ببرک ارغند هر چند در عالم مهاجرت با مصایبی چون غربت، تنگدستی و انزوا روبهرو شد، نامردی و نفهمی و جفای رقیبان دید. اما هیچ وقت خود را نباخت. ضعف، افتادهگی و سرافکندهگی پیشه نکرد و چرا باید چنین میکرد؟ ببرک ارغند از نویسندهگان نادری است که از دوران مهاجرت خویش استفاده بهینه کرده است و اثرهای زیاد، حجیم و با کیفیتی خلق کرده است
وفات ایشان ضربۀ سنگینی بر ادبیات داستانی و بهویژه بر ادبیات مهاجرت پنداشته میشود.
Comments are closed.