گزارشگر:حامد علمی - ۰۵ سنبله ۱۳۹۸
بخش چهلوهشـتم/
سوالات تحقیقی
پرسشهای تحقیقی بیشتر با کارشناسان صورت میگیرد. این سوالات که اکثراً رنگ و بویِ تخصصی دارند، مخاطبینِ خاص و در تمام انواعِ رسانهها کاربرد داشته است. این پرسشها میتوانند بر اساسِ نتایج یک بررسی یا بعد از یافتههای یک هیأتِ حقیقتیاب نیز صورت گیرد و یا هم مصاحبهگر با شخصی مصاحبه کند که گفتهها و یــا کارش مـتفاوت از دیگران اســت. مصــاحبهکنندهگانِ این نوع مصاحبهها باید آمادهگیِ کامل داشته و به موضوع خود را وارد سازند تا پرسشهایشان از عمقِ بیشتری برخودار گردد و برای این منظور تحقیقاتِ زیادی را قبل از مصاحبه باید انجام دهند.
ارویانا فلاچی روزنامهنگار مشهورِ جهان که مصاحبههایش با سیاستمدارانِ دنیا شهرت جهانی دارد و کتابی زیر عنوان «مصاحبه با تاریخسازان» به همین مصاحبهها اختصاص یافته، با پابلو پیکاسو نقاش مشهورِ دنیا گفتوگو نموده است که آن را در زیر میخوانید:
فلاچی: آقای پیکاسو! اجازه دهید چند سوالی راجع به زندهگی شخصی و پدیدههای هنری شما بکنم.
پیـکاسو: با کمـال میـل خانم فـلاچی… اما من از شمـا ایتـالیـاییهـا میترسم که بعضی اوقات سوالاتِ عجیب و غریبِ شما جوابدهنده را گیچ میسازد و نمیداند که چه بگوید.
فلاچی: بهکلی خاطرجمع باشید آقای پیکاسو، که هیچ کدام از سوالهای ما ایتالیاییها گیچکنندهتر از طرز تفکر و کمپوزیسیون تابلوهای شما نیست. معذرت میخواهم… با اجازۀ شما سوال اول را با مقدسترین کلمه آغاز میکنم.
پیکاسو: منتظر هستم…
فلاچی: آیا در زندهگی شما گاهی اوقات شده است که در خود احساس «عشق» نسبت به کسی و یا وجودی کرده باشید؟
پیکاسو: منظور شما از کاربردِ کلمۀ «چیزی» در این سوال چیست؟
فلاچی: منظور من شاید کلمۀ پول باشد، زیرا در تمام مطبوعات دنیـا از شمـا سمبـولی خـاص ساختـهاند که در زندهگی بیـشتر از هـمه چیز به پول علاقه دارید.
پیکاسو: آیا این علاقه تنها متوجه پیکاسو است؟ آیا شما به پول علاقه ندارید؟
فلاچی: شاید درجۀ علاقهها فرق میکند.
پیکاسو: شما یک روزنامهنگار بینالمللی هستید، فکر میکنم همۀ این شهـرت شمـا تحـت تأثیـر پول بـوده باشـد که اینقـدر در این راه تلاش میکنید؟
فلاچی: زشتترین تابلویی که تا امروز کشیدهاید، چه نام دارد؟
پیکاسو: تابلویی است که من از خود کشیده بودم.
فلاچی: آیا شما به نظرتان یک هنرمندِ زشت هستید؟
پیکاسو: نه تنها من، بلکه میکل آنژو هم زشتترین هنرمند دورۀ رنسانس بود.
فلاچی: اما او در پشت این زشتی، شاهکارهایِ بسیار زیبا و جاویدان از خود به یادگار گذاشت.
پیکاسو: به خاطر اینکه او یک نابغه بود.
فلاچی: شما هم یک نابغه هستید.
پیکاسو: لیکن به لطف شما روزنامهنگارها، یک نابغۀ دیوانه.
فلاچی: فکر میکنم در برابر شهرت و معرفی شما به اشتباه نرفتهاند. حتا نزدیکترین دوستِ شما بریژت باردو هم در معرفی شما این کلمه را استفاده میکند.
پیکاسو: گربههای وحشی بعضی اوقات جستوخیزهایی میزنند که آدم باید آنها را عفو کند.
فلاچی: آیا منظور شما از این دگرگونی که در نقاشی به وجود آوردهاید و مانند یک سرطان کشنده و ساری، اکثر استعدادها را فرا گرفته است، چیست؟
پیکاسو: این من تنها نیستم که این سرطان کشنده را پخش کردهام، بلکه قبل از من این میکروب ساری وجود داشت، تنها به وسیلۀ من تقویت شد و معرفی گردید.
فلاچی: آقای پیکاسو! گاهی فکر کردهاید اگر متولد نمیشــدید و پیکاسویی وجود نمیداشت، برای هنر سالم اروپا مفیدتر بود؟
پیکاسو: برعکس، قبل از من هنر سالمی وجود نداشت.
فلاچی: یعنی میخواهید بگویید که هنرمندی نبود؟
پیکاسو: هنرمندان بودند ولی مریض؛ هنر در حالت احتضار خود بود. هنرمندان رنسانس هنر را از یک انتها آغاز کردند و به دیگر انتها خاتمهاش دادند، آنها تنها به روشن ساختنِ قرن خود توجه داشتند، بدون اینکه به قرنهای آینده فکری بکنند و دری را ولو هرقدر کوچک باشد برای نسلهای آینده باز بگذارند.
فلاچی: آیا درها را بهطور مثال لئوناردو داوینچی ، میکل آنژو و رافائل باز نگذاشتند؟
پیکاسو: آیا آرزو داشتید من هم امروز یک رافائل بودم؟
فلاچی: نمیگویم که رافائل باشید، اما لااقل پیرو یک مکتب اصیل هنری میبودید.
پیکاسو: هنر اصیل در نزد شما تابلوی معروف «فامیل مقدس» است که میکل آنژو کشیده است؟
فلاچی: نه آقای پیکاسو، انتظار من از یک نابغۀ قرن بیستم این هم نبود که دست هنر را گرفته به طرف یک پرتگاه اسرارآمیز بکشاند که هر کس جرأت نزدیک شدن به آن را نداشته باشد.
پیکاسو: این جرأت را باید انسانهای قرن بیستم داشته باشند.
فلاچی: آیا میدانید در شهری که امروز شما نمایش آثار خود را دایر کردهاید، گهوارۀ مدنیت دنیاست؟ فکر نمیکنیدکه شهر روم با این آثار شما احساس بیگانهگی میکند؟
پیکاسو: خانم فلاچی! اساساً مدنیتها و انقلابات همیشه از تحولات به وجود آمده است. روم نه تنها گهوارۀ مدنیت است، بلکه مرکز و محرکِ تحولات دنیا هم بوده است. به طور مثال، رنسانس یک دگرگونی مطلق بر زمینههای هنر و ادبیات بود. روم نه تنها با پیکاسو احساس بیگانهگی نمیکند، بلکه او را بنابر غریزۀ تاریخی خود پذیرایی هم میکند.
فلاچی: شما در اکثر تابلوهایتان از چهره و اندامهای با تناسب انسانها مخلوقات عجیبالخلقه را به وجود آوردهاید. آیا حس بدبینی و یا کجنظریِ شما را در لابهلای این پدیدهها در برابر انسان نشان نمیدهد؟
پیکاسو: خانم فلاچی… خوب دقت کنید که چه میگویم. هر انسان از خود دیدگاهی خاص در برابر چیزی که در مقابلش قرار میگیرد، دارد و بر روی همین غریزه قضاوت میکند. من شما را گنهکار و مجرم نمیدانم، اگر مرا دیوانه خطاب کنید؛ زیرا برداشت شما از چهرۀ من، از حرکات من و از طرز فکر من، همین است که با همین کارکترِ خاص خود داخل اجتماع شدهایم. شاید در نزد یک روانشناس این یک نقیصۀ ذاتی باشد و یا برعکس، یکی از صفات شما محسوب شود؛ اما من وقتی که به خلق کردن یک اثر خود اقدام میکنم، محرک من حسِ بدبینی در ظواهر انسانهای امروزی نیست، بلکه در برابر طرز تفکر و عقیدۀ انسانهای امروز است، انسانهایی که به کرامت انسانی خود، حتا به موجودات و سعادتِ خود بیاطمینان و مشکوک هستند. قبلاً شما در آثار من از موجودات عجیبالخلقه یاد کردید که مــن با شــما کامــلاً همعــقیده هستم. تابلوهای من منعکسکنندۀ ظواهر انسانهای امروز نیست، بلکه نمایشگر باطنِ این مخلـوقات است که با وجـود خود و با وجـود نبوغ خود به طرفِ یک اشتباه غیرانسانی پیش میروند.
Comments are closed.