گزارشگر:احمد عمران - ۱۷ دلو ۱۳۹۱
مذاکرات سهجانبه میان افغانستان، پاکستان و بریتانیا در حالی آغاز میشود که آقای کرزی پیش از رفتن به لندن، در مقالهیی دیدگاههای خود در رابطه با صلح و گفتوگو با مخالفان مسلح را بیان کرده است. آقای کرزی ضمن انتقاد شدید از نقش کشورهای بیگانه (البته کشورهای غربی) نوشته است که «جنگ را دیگران بر ما تحمیل کردند، ولی ابتکار صلح باید در دست مردم افغانستان باشد.» این دیدگاه از سوی آقای کرزی چندان تازهگی ندارد. او از چندسال به اینسو کشورهای غربی را به مداخلۀ مستقیم در امور افغانستان متهم میکند و از نقض حاکمیت ملی به وسیلۀ این کشورها نگران است. اما این نگرانی را آقای کرزی نسبت به کشورهای همسایه و به ویژه پاکستان ندارد. شاید به این دلیل ساده که آقای کرزی مثل برخی سیاستمدارانِ اطرافش به این نظر است که همسایههای افغانستان را ما تعیین نکردهایم، ولی رابطۀ خود با کشورهای دیگر را خودمان برمیگزینیم.
مثل اینکه آقای کرزی دچار آلزایمر یا بیماری فراموشی شده و این واقعیت تاریخی را از یاد میبرد که فراموشی افغانستان از سوی جامعۀ جهانی در دو دهۀ قبل سبب بزرگترین فاجعه برای کشور ما شد. اگر در سالهای حاکمیت مجاهدین، جامعۀ جهانی افغانستان را فراموش نمیکرد، بدون شک حادثۀ یازدهم سپتمبر باعث نمیشد که جهان از خواب غفلت بیدار شود.
رابطۀ افغانستان در این ده سال با جامعۀ جهانی از سرِ ناگزیریهای فراوان بوده و نه یک هوس سیاسی، آنگونه که آقای کرزی فکر میکند. ما برای اینکه از شر تجاوز و حیلههای برخی همسایههای خود رهایی بیابیم، مجبور بودیم که وارد مناسبات جدید با جامعۀ جهانی شویم. در این شکی وجود ندارد که کشورهای مختلف از دریچۀ منافعِ خود به افغانستان مینگرند، ولی آیا عکس این قضیه هم درست نیست؟ آیا ما در وجود جامعۀ جهانی به دنبال منافعِ خود نیستیم؟ اگر چنین نیست، پس بدون شک ما به بلاهت سیاسیِ رهبران حزب دموکراتیک خلق دچار شدهایم که از کمکهای انترناسیونالیستی سخن میگفتند و جهان را وطن مشترک همۀ انسانها میدانستند.
وقتی خون امریکایی و یا فرانسوی در سرزمینِ ما میریزد، این به معنای یک آرمان انترناسیونالیستی نیست، بل منافع این کشورها حکم میکند که در افغانستان با گروههای هراسافکن بجنگند. ما نیز متقابلاً در تشریک مساعی با جامعۀ جهانی میخواهیم که امنیت، صلح و رفاه را برای کشور خود بهدست آوریم. این خواست به هیچ عنوان یک خواست غیراخلاقی و نامشروع نیست؛ همانگونه که خواست جامعۀ جهانی هم میتواند نامشروع نباشد. ما به عنوان کشور مستقل باید بدانیم که منافع ما در کجاست و چهگونه تأمین میشود؛ چیزی که در بیشتر از ده سال گذشته دولتمردان کشور آن را نادیده گرفتند.
آقای کرزی با انداختن برف بامِ خود بر بام دیگران میخواهد که ندانمکاریها و فرصتسوزیهای خود را از چشم مردم افغانستان پنهان کند. اگر به مذاکرات صلح با پاکستان نگاه کنیم، آقای کرزی همواره در این مورد اشتباه سیاسی را مرتکب شده است. او در شش یا هفت سال گذشته، پیوسته با همتایان پاکستانیِ خود در مورد روند صلح گفتوگو کرده، ولی نتیجۀ این گفتوگوها برای افغانستان چه بوده است؟ مگر وخامت اوضاع امنیتی را که رابطۀ مستقیم با چنین گفتوگوهای دارد، همه نمیبینند؟
مشکل آقای کرزی این است که مشکل را درک نمیکند. او فکر میکند که مساعیِ دیگران در رابطه با صلح، نتیجهبخش نیست و میتواند تداومِ جنگ باشد. او در مقالۀ خود به وضاحت به این مساله اشاره میکند و مینویسد که آمدن ناتو به افغانستان به جای اینکه به امنیت کمک کند، به آغاز درگیریهای تازه منجر شد. ولی آقای کرزی سیاستهای یک بام و چند هوای خود را نمیبیند که سبب فاصلهگیری مردم از نظام شده است. وقتی مردم خود را شریک در قضایا نبینند و از سوی دولتمردان به عنوان ابزار مورد استفاده قرار گیرند، بدون تردید اوضاع از اینهم بدتر خواهد شد.
آقای کرزی در حالی از مذاکرات صلح به رهبریِ خود سخن میگوید که حتا توانایی برگزاری نشستهای مستقیم برای دیگران را ندارد. اگر چنین نیست، پس چرا مذاکرات میان پاکستان و افغانستان در بریتانیا و به میزبانی صدراعظمِ آن کشور برگزار میشود؟ آقای کرزی از کدام مدیریت افغانی در روند گفتوگوهای صلح سخن میگوید؟ آقای کرزی چشم این را ندارد که نقش اپوزیسیون را در روند صلح ببیند، آنگاه میآید و از کشورهای دیگر انتقاد میکند. وقتی ده سال تلاشهای بدون برنامۀ دولت در راستای صلح به نتیجه نرسد، بدون شک باید مردم افغانستان در این خصوص تصمیم بگیرند. چنانکه مردم چنین تصمیمی را هم گرفتند و در حال حاضر اپوزیسیون دولت بیشتر از هرجناح دیگری توانسته در راستای گفتوگوهای صلح، دستاورد داشته باشد.
از جانب دیگر، برنامۀ آقای کرزی برای تأمین صلح مشخص نیست. او در حالی به لندن رفته که حتا نمیداند مکانسیم صلح چهگونه باید تدوین شود و اولویتها در این برنامه کدامها اند. همانگونه که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود، با صلح گفتن هم هیچ صلحی محقق نخواهد شد. آقای کرزی اگر واقعاً خواهان تأمین صلح در کشور است، باید نخست این صلح را از ارگ ریاستجمهوری آغاز کند. او باید روند صلح را از برنامۀ سیاسی حکومت جدا کند و به یک گفتمان ملی ارتقا بخشد. جایگاه مردم در گفتمانِ او کجاست؟ آقای کرزی حتا به همین پرسش روشن و ساده هم پاسخی ندارد. پس میتوان نتیجه گرفت که گفتوگوهای سهجانبه هم بهسان گفتوگوهای گذشته بدون آنکه دستاوردی داشته باشد، پایان مییابد و آقای کرزی پس از چند روز، خود به بیهودهگی آن پی خواهد برد و آنگاه تیر انتقاد خود را به سمتوسوهای دیگر پرتاب خواهد کرد.
Comments are closed.