احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





چرا از مسـعود تجلیل می‌کنیم؟

گزارشگر:عبدالحفیظ منصور - ۲۶ سنبله ۱۳۹۸

mandegarدانشجویی از من پرسید: «چرا از مسعود تجلیل می‌کنیم، آیا به‌راستی مسعود چیزی برای گفتن دارد و می‌سزد کارنامه‌های او را مرور کرد و از او آموخت؟»
خدمتِ آن جوانِ عزیز عرایضی داشتم و وعده سپردم که این مسأله را روزی عنوان قرار می‌دهم و چیزکی می‌نویسم. اینک ادای همان وعده:

از دید نویسنده، مسعود رحمه‌الله علیه از پنج رهگذر، در خورِ تجلیل و تکریم است و سزاوارِ آن می‌باشد که پیرامونِ او حرف زد، به کنکاش پرداخت و نسل‌های امروز و فردای کشور را از آن آگاهی بخشید.
۱‌. جهاد و مقاومت، دو حماسه ملی مردمِ ماست و بدون گزاف، افغانستان در تاریخ دوصدوپنجاه‌ساله خویش افتخاری به این قد و قامت ندارد. مسعود، عمر خویش را در جهاد و مقاومت سپری کرد و سرانجام سر در این راه داد. نقش احمدشاه مسعود در جهاد و مقاومتِ افغانستان چنان است که به گفتۀ چنگیز پهلوان، افغانستان‌شناس ایرانی، «گاهی جهاد و مقاومت در نامِ مسعود خلاصه‌ می‌شود».
در جهاد و مقاومتْ میلیون‌ها انسانِ این سرزمین سهم گرفتند. صدها هزار شهید، هزاران معلول و معیوب در این راه تقدیم شدند. صدها فرمانده نامور و فداکار در جهاد و مقاومت اشتراک جستند و از خود کارنامه‌های درخشان به‌جا گذاشتند. اما بازهم چرا در این میان، نام مسعود برجسته است و هفته شهید حول محورِ او می‌چرخد و ۱۸ سنبله روز شهادت مسعود، در تقویمِ افغانستان به مراسم گل‌گذاری در بنای یادبودِ او و تجلیل از شهادتِ ایشان، اختصاص یافته است؟
آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی در نهاد هر انسانی موج می‌زند، هیچ انسانی به برده‌گی رضایت نشان نمی‌دهد جز این‌که به ناسلامتی روح و روان مبتلا باشد؛ اما در تاریخ افغانستان این تنها مسعود است که ۲۶ سال با تمامِ توان برای آزادی و نجات افغانستان رزمید. در این مدت، استقامتی از خویش به نمایش گذاشت که در آن خسته‌گی و یأس را ره نبود. از پهلوی دیگر، چنان زیبا فرماندهی کرد که دوستان چه، که دشمنان بر این فرماندهی رشک می‌برند. همین زیبایی خیره‌کننده کارنامه اوست که هر کسی می‌خواهد خاطره یا تصویری یادگاری از او داشته باشد. چه بسا افسران و جنرالانی که با او جنگیده‌اند، در میان هم‌قطاران‌شان احساس غرور می‌کنند، دوستانْ او را «آمرصاحب» و مخالفانْ «دشمنِ محبوب» می‌خوانند. ارنینکوف فرمانده عملیاتی ارتش سرخ، پس از شهادت مسعود (رح) در رثای او شعر می‌سراید و اندوه خود را در فقدان مسعود تبارز می‌دهد.
وقتی محمدحسین جعفریان فلم‌بردار و شاعر ایرانی می‌گوید: «افغانستان بدون مسعود بغضی می‌شود در گلویم»، مگر مسعود بر مردم افغانستان این حق را ندارد که در نبودِ او نوحه سر دهند و اشک بریزند؟!
کریستوف دوپانفلی فلم‌بردار معروف فرانسوی که از کارنامه‌های مسعود پنج فلم مستند تهیه دیده است، چند ماه پس از شهادت مسعود، دست به خودکشی زد. دوپانفلی پیش از انتحار، در نامه‌یی نوشته است: «دنیای بدون مسعود، برای من زیبایی ندارد». هیرمی عکاس جاپانی، پس از شهادت مسعود گلیمِ ماتم پهن کرد و به سوگواری نشست. تونی دیوس خبرنگار ایشیاویک، در نامه‌یی عنوانی پیام مجاهد، تأثرِ خویش را چنین نوشت: «سال‌ها در کار است تا تعادل روحی خود را دوباره دریابم».
این‌همه، زادۀ «استقامتِ توأم با لطافت»ِ مسعود بود که با هر که سخن می‌گفت، او را مجذوب می‌نمود و هر که را نگاه می‌کرد، تخم محبت در نهادِ او می‌کاشت. او فرماندهی بود با روح یک صوفی، و کوهی با ویژه‌گی‌های یک دریا.
خشونت و سنگدلی در میدانِ جنگ هنر نیست؛ هنر آن است که فرمانده خشمِ خویش را مهار زند و با اسیران و مجروحان با عفو و گذشت برخورد نماید. مسعود در این باب، پله‌های بالاتر از عفو و گذشت را درنوردید و به مرحلۀ جوان‌مردی گام گذاشت؛ «اسلام‌الدین» اسیر روسی را مورد اعتماد قرار داد و در جمع محافظانِ خویش گماشت و سال‌ها بدین‌گونه سپری کرد و نامِ خویش را بر تارکِ جوان‌مردانِ تاریخ حک نمود.
کم‌ترین حقِ مسعود به گردنِ ما، آن است که به بهانۀ مسعود، از آزادی سخن بگوییم و از استقلال تمجید نماییم و بدین گونه، نسل‌های امروز و فردای خویش را با مفاهیم والای آزادی و استقلال آشنا گردانیم.

۲‌. در حیات خویش، غلبه فرآورده‌های عصرِ جدید را در برابر سنت‌های دینی مشاهده می‌کنیم. کسان زیادی دین و مدرنیته را در تقابل می‌دانند و یک‌جا ساختن و آشتی این دو را محال. اما مسعود در زنده‌گی پُربرکتِ خویش نشان داد که می‌توان هم دین‌دار ماند و هم در زمانه زیست. او این مسأله را از پوشیدن لباس، خوردن غذا و معاشرت با دوستان تا تأمین روابط با کشورها و شهروندان خارجی، به اثبات رسانید.
نخستین دسته از «پزشکان بدون مرز» (فرانسوی)، در سال ۱۳۶۰ در پنجشیر به فعالیت پرداختند و میزبانِ آن‌ها مسعود بود. رفتار مسعود با روزنامه‌نگاران خارجی نسبت به سایر جبهات، متفاوت بود. عفو و گذشت او با اسرای جنگی، نشستن با دشمن روی میز مذاکره و عقد پیمان آتش‌بس در ۱۳۶۲، استفاده از وسایل مدرن نظامی، توجه به کار سیاسی و خدماتی در میان مردم، از کارنامه‌های اوست. مسعود با این اقدامات خود، قابلیت دین را در عصرِ ما از قوه به فعل درآورد.
به یاد داشته باشیم که در آن‌زمان کشتن اسیر جنگی، فتوایی عام بود و توجه به مکتب و تعلیمِ اطفال در آغازِ جهاد، کار دل‌پسندی انگاشته نمی‌شد؛ زیرا شماری از مردم و شماری از علمای دینی، مکتب را کمونیست‌ساز می‌دانستند و آن را کانون فتنه و فساد تلقی می‌کردند. ایجاد نظم و دسپلین در ادارات و ملبس شدنِ مأمورین ملکی و نظامی به لباس رسمی در ابتدای جهاد کریه انگاشته می‌شد. گردآوری اطلاعات و رخنه به درون دستگاه دشمن، مهارت و جسارتِ یک‌جا را می‌طلبید، قانع ساختن ماموران دولتی، زبان و منطق ویژه‌یی می‌خواست و راضی ساختن مردم به این کار نیز دشواری خود را داشت؛ زیرا به نظر مردم، هر کارمند دولت می‌توانست یک دشمن باشد که مستحق زندان و مجازات است.
شکستنِ این‌همه حصارِ دست‌وپاگیر، مدیریت و استقامتِ مسعود را نیاز داشت تا فضای مساعدی ایجاد گردد.
مسعود (رح) برخلاف سایر فرماندهان جهادی، تهداب یک جنگ چریکی را با معیارهای عصری گذاشت و صفحۀ جدیدی در مبارزات برحقِ مردم افغانستان گشود.
بهره‌گیری از تجاربِ دیگران در جنگ‌های آزادی‌بخش جهان، هوش و جسارتِ خارق‌العاده‌یی می‌طلبید که مسعود هر دو را دارا بود. همین استعداد و توانایی ‌بود که سرنوشتِ افغانستان را به گونه دیگر رقم زد و سرانجام جهاد را به پیروزی رساند.

۳‌. از عوامل بنیادی بحرانِ جاری افغانستان، یکی هم نبودِ راه‌حل‌هاست. معمولاً راه‌حل‌ها نخست در ذهن شکل می‌گیرند، سپس به میدانِ عمل وارد می‌شوند. وقتی به رهبران و نخبه‌های کشورمان نظری می‌افکنیم، جایگاه مسعود رحمه‌الله‌علیه را نسبت به همه رفیع‌تر می‌یابیم. مسعود از کلمات و لغات عادی استفاده می‌بُرد و عام‌فهم صحبت می‌کرد؛ ولی معنایی را که در درون الفاظِ خویش می‌پروراند، مسالۀ مورد نظر را در فشرده‌ترین جملات و به بهترین نحو بیان می‌کرد. به گونه مثال: مسعود در مورد آیندۀ افغانستان می‌گوید: «تصویری که برای آیندۀ افغانستان در ذهن دارم؛ افغانستان باید آزاد، مستقل و متحد باقی بماند و مردم خود نوع نظامِ دل‌خواهِ خویش را در یک انتخابات آزاد و سراسری تعیین نمایند».
وحدت ملی گم‌شده مردم افغانستان است و برای نیل به این هدف، راه‌ها و وسایل گونه‌گونی پیشکش شده؛ اما در این میان، راه پیشنهادی مسعود چیست؟
او می‌گفت: «من تحقق وحدت ملی را در تأمین عدالت اجتماعی می‌دانم».
زمانی که طالبان در افغانستان سر برآوردند و شهرتی به‌هم رسانیدند، موضوع «اسلام افراطی» و «اسلام معتدل» بابِ روز شد و هر کس در این مورد نظریه‌یی ابراز داشت. احمدشاه مسعود اسلامِ معتدل را چنین تعریف کرد: «اسلام معتدل همان است که هم به‌وسیلۀ آن، زنده‌گی خود را سامان بخشیم و هم با دنیا زنده‌گی کرده بتوانیم».
درباره حقانیت مبارزه می‌گفت: «تمام کسانی که در راه دفاع از وطنِ خویش مبارزه می‌کنند، حق‌به‌جانب اند».
وقتی من (نویسنده) از مسعود رحمه‌الله‌علیه پرسیدم که چه‌گونه می‌توان به شکست طالبان و پیروزی جبهه مقاومت امیدوار بود، مسعود در پاسخ گفت: «طالبان، دشمنِ خود را در درونِ خویش دارند و آن، همانا تندروی و افراطی‌گری آن‌هاست؛ مدتی در کار است تا مردم افغانستان و مردم دنیا به این مسأله پی ‌ببرند».
از مسعود از این‌دست گفته‌ها فراوان وجود دارد، که نسل حاضر به آن محتاج می‌باشد.

۴‌. مسعود در حیاتِ خویش عقل و ایمان را آشتی داد و میانِ آن دو طرح سازگاری و دوستی افکند.
در جامعۀ ما روح جبری‌گرایی تاهنوز تسلط دارد؛ بر اساس این باور، سرنوشت هر کسی همان است که از قبل تعیین شده و کسی را یارای تغییرِ آن نیست. پیامد این اندیشه، تنبلی، بی‌کاری و بی‌تدبیری بوده است تا جایی که بسیاری اوقات مسلمانِ خوب به کسی گفته ‌می‌شود که با فقر و بیداد بسازد و هر رنجی را زیر نام توکل و صبر، پذیرا گردد. اما احمدشاه مسعود به حیث یک سردار مسلمان، با کار و تلاش خویش، از اختیار و توانایی انسان سخن راند، از توکل و قناعت تفسیری جدید ارایه داد و تن دادن به ظلم و بیداد را نه صبر و استقامت؛ بل جُبن و ذلت ‌ثابت کرد. او با چاره‌هایی که در جهاد و مقاومت اندیشید، نامِ خود را در صفِ بهترین رهبرانِ جنگ چریکی جهان ثبت کرد و جهاد افغانستان را به حیث یک تجربۀ موفق معرفی نمود.
هم‌قطارانِ او را در پشاور همه می‌دیدیم که از «مسایل ریش» بیرون نجسته بودند، در کمال رخوت و بی‌کاره‌گی از خداوند طلب نصرت می‌کردند و انتظار «امداد غیبی» را ‌داشتند. در این میان مسعود، نمونۀ بارزی است که نماز شب را با زحمت و کوشش درآمیخت، ابزار و وسایل مادی را نیز از عطایای حضرتِ حق پنداشت و در امر به‌کارگیری درستِ آن سعی بلیغ به خرج داد، دعا را با کار همنوا گردانید و صاحبانِ پاچه‌های کشال و ریش‌های پریشان را با چُستی و چابکی آشنا ساخت. به قول دوستی، کثیری از سران مجاهدین در انتظار لشکر ابابیل بودند، در حالی که مسعود با کار خالصانۀ خود بر سرِ دشمن ابابیل شد.
مسعود با کار ۲۰ساعت در یک شبانه‌روز، به سستی و خسته‌گی چنان «نه» گفت که کوه‌های هندوکش زیر گام‌هایش خسته شدند، اما او از حرکت باز نایستاد.
دکارت می‌گوید: «بشر از تنها چیزی که راضی‌ست، سهم عقل است؛ هیچ‌کس از کمی عقلِ خویش شکایت ندارد.»
همۀ انسان‌ها خویشتن را واقع‌بین می‌انگارند و غیر واقع‌بینی را برنمی‌تابند. ولی واقع‌بینی کار دشواری است و اندک‌کسانی از این استعداد بهره‌مند اند. مسعود در این باب دارای استعداد بالایی بود، طُرفه این‌که واقع‌بینی را با آرمان‌گرایی سخت زیبا درآمیخته بود، چنان‌که در اهداف، آرمان‌گرا و در برنامه‌ریزی، واقع‌گرا بود.

۵‌. در مبارزه چریکی، یک‌سو مشکلِ رویارویی با دشمن است و در دیگرسو، مشکلِ حفظِ استقلالیتِ چریک‌ها. در میان رهبران مجاهدین، مسعود این امتیاز را نیز از آنِ خود کرد که به هر دو مشکل هم‌زمان پرداخت و موفق نیز از آن بیرون شد.
مسعود پول و تجهیزات جنگی را از بیرون به‌دست می‌آورد، اما طرح و برنامه‌ریزی جنگ را در اختیارِ خویش نگه می‌داشت و در این مورد هرگز تن به معامله نمی‌داد. او در برابر خواست‌های پاکستان سرسختی نشان داد به پیمانه‌یی که با گذشت هر روز، دشمنی دولت پاکستان در برابرِ او افزایش یافت. هم‌چنین احمدشاه مسعود بر جوانان داوطلبِ عرب ـ که به جهاد شتافته بودند ـ مقرراتی وضع کرد و نگذاشت که آن‌ها مانند سایر مناطق افغانستان، خودسرانه عمل کنند.
وقتی پس از خروج قوای شوروی از افغانستان، حمله بر جلال‌آباد پیش آمد، احمدشاه مسعود برای پیش‌گیری از نفوذ پاکستان، در این عملیات اشتراک نکرد و پس از آن، در سرکوب کودتای تنی که ریشه آن نیز در اسلام‌آباد بود، نقش ایفا نمود.
پس از سقوط رژیم دکتر نجیب‌الله، دست‌درازی پاکستان آغاز یافت و صفحۀ مقاومت گشوده شد. اما در این دوره، پرچم مقاومت بر دوش مسعود سنگینی می‌کرد؛ زیرا اصولِ مبارزه‌اش این اجازه را به او نمی‌داد که ـ به مانند بسیاری کسان ـ با یکی بجنگد و حلقۀ غلامی دیگری را به گردن بیاویزد.
پای‌بندی به حدود جغرافیایی و مقررات افغانستان، روحیۀ ملت‌خواهیِ مسعود را نشان می‌داد. تشکیلاتی که وی به‌نام «شورای نظار» تأسیس کرد، مجموعه‌یی متشکل از تمام احزاب و اقوام بود که از برنامه‌یی فراگیر و همه‌شمول سخن می‌گفت.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.