گزارشگر:خلیلالرحمن حنانی - ۲۹ سنبله ۱۳۹۸
بخش پنجم و پایانی/
۹٫ مذاکرات صلح با حرکت طالبان در ولایت میدانـ سال ۱۳۷۴
ظهور طالبان در سپتامبر ۱۹۹۴م در قندهار با شعار تطبیق شریعت، تأمین امنیت، گشودن راهها و خلع سلاح افراد و گروههای مخل امنیت و آنهم در شرایطی که وضعیت امنیتی تقریباً در تمام افغانستان متشنج بود، در مجموع با استقبال گرم مردم مواجه شد و حکومت مرکزی به رهبری استاد ربانی هم از اهداف آنها استقبال کرد و قوماندانان جهادی مربوط به حکومت در حوزۀ جنوب غرب، به خصوص ملا نقیبالله قوماندان قول اردوی قندهار، آمر عبد الواحد باغران والی هلمند و قاری بابا والی غزنی با آنها همکاری کردند تا اینکه بیدرد سر به میدانشهر در همسایهگی کابل رسیدند. این خوشبینی همچنان شامل حال کسانی میشد که از جنگهای داخلی به ستوه آمده و تشنۀ صلح بودند. بنا بر آن، از هر جریان و حرکتی که انتظار میرفت پدیدۀ شوم خانهجنگی را پایان ببخشد، استقبال میکردند.
احمدشاه مسعود که جنگهای داخلی او را خسته ساخته بود، به هر روزنهیی که نور صلح و قطع جنگ از آن میتابید، امید میبست که البته حرکت طالبان ـ چنان که گفته شد ـ در آغازِ کار یکی از روزنههای تأمین امنیت و استقرار صلح در کشور بود و شهید احمدشاه مسعود با تحمل خطرات جانی به استقبال آنها رفت.
من اینک داستان مذاکراتِ صلحِ احمدشاه مسعود با رهبران طالبان را از زبان قوماندان مسلم (از همکاران سابقهدار احمد شاه مسعود) که شاهد و حاضر صحنه بود، نقل میکنم.
به گفتۀ آقای مسلم، طالبان همین که به میدانشهر رسیدند، به شمسالرحمان خان، یکی از قوماندانان جمعیت در ولایت بغلان که از همکاران احمدشاه مسعود و طرفدار اتحاد وی با طالبان بود، پیام فرستادند و در پیام خود از آمرصاحب دعوت کردند تا به غرض مذاکره با آنها به میدانشهر بیاید. احمدشاه مسعود آقای مسلم را موظف میسازد تا وضعیت امنیتی محل ملاقات در میدانشهر را که در عمق چهار کیلومتری اراضی تحت کنترول طالبان انتخاب شده بود، مورد ارزیابی قرار دهد. قوماندان مسلم بعد از مطالعۀ اراضی به این نتیجه میرسد که اگر از طرف دشمن توطیهیی در میان باشد، راه نجات وجود ندارد. قوماندان مسلم این موضوع را به شمسالرحمان خان بیان میکند، وی در جواب میگوید: در مورد طالبان فکر غلط نکنید، آنها مسلمانهای واقعی هستند، تو طرفدار وحدت مسلمانان نیستی! قوماندان مسلم در دیداری که با آمرصاحب شهید در خط مقدم جبهۀ جنگ در پغمان دارد، وضعیت امنیتی خطرناک محل ملاقات با طالبان را بیان میکند که بار دیگر شمسالرحمان خان و امام مسجد وزیر اکبر خان روی مسلمان بودنِ طالبان تأکید و اصرار ورزیده و خطاب به آمرصاحب میگویند: طالبان به شما احترام دارند، هیچ تشویش نکنید، آنها منتظر شما هستند.
آمرصاحب قوماندان مسلم را گوشه کرده میگوید: «تفنگچه داری؟» مسلم: بلی، هشت مرمی دارد. آمرصاحب: «جاغور (شاژور) دیگر نداری؟» مسلم: نه!
قوماندان مسلم از آمرصاحب خواهش میکند که فریب آنها را نخورد و اگر تصمیم دارد که حتماً باید برود، بگذارد تا قوماندان بصیر خان سالنگی با قطعه و وسایط زرهی خود امنیتِ محل را بگیرد. قوماندان مسلم میافزاید: آمرصاحب گپهایم را شنید، ولی باور نکرد و با لحن جدی گفت: شما هم با من نیایید، من تنها میروم. سپس بهسرعت با شمسالرحمان خان، مولوی مسجد وزیر اکبرخان، داکتر عبدالله و یک محافظ سوار موتر شده به طرف میدانشهر حرکت میکند. قوماندان مسلم نیز ناگزیر با دو محافظ دیگر به تعقیب آنها حرکت میکند.
به قول آقای مسلم، مسیر راه شدیداً از طرف طالبان امنیت گرفته شده بود و در هر پنجصد متری افراد مسلح طالبان با راکتانداز و پیکا مستقر بودند. آمرصاحب بالاخره به محل ملاقات که یک اتاق بغل تپۀ خاکی انتخاب شده بود، میرسد. این محل در اصل پستۀ امنیتی طالبان و قرارگاه رهبری آنها بود که بام اتاق با لحافهای کهنه فرش شده بود و تمام رهبران طالبان ـ به استثنای ملاعمر ـ بالای آن نشسته بودند. بعد از ظهر است و مذاکرات سه ساعت ادامه مییابد. از جمله تقاضاهای عمدۀ طالبان، خلع سلاح دولت بود که طبعاً از طرف آمرصاحب شهید رد شد و در نهایت توافق به عمل آمد تا مذاکرات ادامه یاید و به این خاطر ملا محمد ربانی و رییس عبدالواحد باغران به ریاستجمهوری جهت مذاکره با استاد ربانی دعوت شدند و روز بعد ملاقات صورت گرفت.
در جریان مذاکرات، احمدشاه مسعود متوجه خواستهای غیر واقعبینانۀ طالبان و ندانمکاریهای آنان میشود و بیش از پیش خطرناکبودن محل ملاقات و افراد پیرامونِ خود را احساس میکند. بنا بر آن، صحبتها را با وعدۀ ملاقات دیگر خاتمه میبخشد و به کابل برمیگردد.
قوماندان مسلم میافزاید: آمرصاحب بعد از اینکه به مهمانخانۀ وزیر اکبر خان برگشت، راجع به مذاکرات گفت: ما و طالبان به خاطر آوردن صلح و ثبات در کشور نظرات مشترکی داشتیم و همچنان در تطبیق شریعت و خلع سلاح گروههای مختلف و پاکسازی دولت از عناصر بدنام، همنظر بودیم. قرار گفتۀ آقای مسلم حیات، شبکههای کشفی دولت، گفتوگوهای پاکستانیها با طالبان در میدانشهر را ثبت کرده بودند که در آن پاکستانیها از طالبان میخواهند تا مسعود را توقیف کنند، اما ملا ربانی با این خواست آنها مخالفت کرده میگوید: مسعود با ما همکاری دارد و ضرورت به این کار نیست و کدام مشکلی وجود ندارد. همچنان بسیاری عناصر طالبان مسعود را نمیشناختند و باور نمیکردند که وی به این سادهگی به میدانشهر و در عمق اراضی دشمن بیاید و در تیررس آنها قرار گیرد. گفته میشود هنگامی که آمرصاحب برگشت و طالبان از آمدن و برگشت احمدشاه مسعود خبر میشوند، افسوس میخورند که چرا گذاشتند که شکار گرانبها از دستشان برود.
قابل یادآوری است که طالبان در آغاز حرکتِ خود چنین وانمود میکردند که گویا قصد حکومت کردن را ندارند و ادعا مینمودند که وظیفۀ آنها صرفاً باز کردن و تأمین امنیت راهها، خلع سلاح گروهها و افراد مسلح غیرمسوول و مخل امنیت است. اما با رسیدن به میدانشهر در همسایهگی پایتخت، لحن و محتوای پیام و برنامۀشان تغییر کرد و خواهان تحویلگیری قدرت و خلع سلاحِ دولت شدند که اختلافشان با حکومت مرکزی از همینجا شروع میشود.
۱۰٫ بازهم صلح با حکومت طالبانـ ۱۳۷۶:
بعد از اشغال کابل توسط طالبان در ۲۵ میزان ۱۳۷۵، حکومت استاد ربانی و نیروهای آن به طرف شمال افغانستان عقبنشینی کردند. جنگ میان دو طرف بارها جذر و مد داشت و در یک مرحله نیروهای تحت فرمان احمدشاه مسعود به نزدیکی کوتل خیرخانه رسیدند و اخیراً در قسمت پل صوفیان حسینخیل مرز جبهۀ جنگ دو طرف تعیین شد. آمرصاحب عادتاً در عین زمان که به طرح و رهبری عملیات جنگی میپرداخت، از جستوجوی حل صلحآمیزِ قضایا نیز غافل نمیبود. در واقع میتوان گفت که وی اگر در یک دست سلاح، مظهر قدرت و اراده را حمل میکرد، دست دیگر خود را برای مصالحه و آشتی به سوی دشمنانِ خود دراز میکرد که جنگ با طالبان از آن مستثنا نبود.
حرکت طالبان عموماً به زورگویی و سختگیری معروف است، اما در میان آنها شخصیتهایی بودند که قضایای مهم کشور را با عقلانیت و بهدور از احساساتِ خشک و قشریگرایی، مورد بحث و بررسی قرار میدادند که در میان آنها همچو افراد انگشتشمار بودند. از جملۀ این دسته شخصیتهای طالبان، ملا محمد ربانی معاون ملا محمد عمر بود که در زمان کوتاه حکومتداری خود به حیث صدراعظم حکومت طالبان، کارنامۀ نسبتاً خوبی از خود بهجا گذاشت. ملا محمد ربانی از عواقب سیاستهای تندروانۀ رهبری طالبان و اقدامات سختگیرانۀ عناصر طالبان آگاه بود و میدانست که ادامۀ جنگ راه حل نیست و پایان هر جنگ متارکه و صلح است، چه بهتر که این صلح با کمترین تلفات و خسارات جانی و مالی بهدست آید.
تماسهای احمدشاه مسعود که در درۀ پنجشیر مرکز داشت، توسط ملا خاکسار با ملا محمد ربانی تأمین شد که متأسفانه این ارتباطات و تماسها از آغاز با دقتِ تمام تحت نظر و مراقبت استخباراتِ پاکستان قرار داشت که آمرصاحب و ملا ربانی از آن آگاه نبودند و شبی که قرار بود این دو نفر در منطقۀ «زمه» کوهدامن غرض حل منازعۀ افغانستان با هم دیدار و مذاکره نمایند، از طرف آیاسآی سبوتاژ شد و بعد از آن ملا ربانی بیمار گردید و به خارج کشور فرستاده شد که بعد از مدت کوتاهی در پاکستان وفات نمود.
۱۱٫ نقش احمدشاه مسعود در استقرار صلح در تاجیکستان
یکی از دستاوردهای مهمِ احمدشاه مسعود در تأمین صلح، نقش فعال و تعیینکنندۀ او در راهاندازی روند صلح تاجیکستان است. احمدشاه مسعود که تلخیهای جنگ و پیآمدهای ناگوارِ آن را در کشور خود تجربه کرده بود، بهتر از دیگران به اهمیت صلح و آشتی میان طرفهای درگیر و استفاده از فرصتها برای استقرار صلح پی میبرد. البته این هدفی بود که متأسفانه مسعود با همۀ فداکاریها و جانبازیها موفق به تأمین آن در کشور خود نشد، اما دوست داشت و تلاش میکرد که این هدف در کشور همسایه ـ تاجیکستان ـ به دست آید تا مردم آن کشور از جهنمِ جنگ نجات یابند. اینجا بود که مسعود با طرفهای نزاع ـ خصوصاً امام علی رحمان، رییس جمهور و سید عبد الله نوری رهبر حزب اسلامی آن کشور، مکرراً دیدار و صحبت نمود و آنها را متوجه عواقب ناگوار جنگ ساخت. خوشبختانه برادران تاجیکِ ما توانستند تا با استفاده از تجربۀ جنگ در افغانستان و گوش فرا دادن به نصایح دلسوزانۀ استاد ربانی شهید و آمرصاحب شهید، روند برادرکشی و تخریبِ کشور را توقف دهند و به صلح سراسری و دوامدار در کشورشان دست یابند.
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، در تاجیکستان جنگ داخلی آغاز شد و تعداد زیادی از مردم آن کشور وطن خود را ترک گفتند و به افغانستان آمدند، منجمله مرحوم سید عبدالله نوری، رهبر حزب اسلامی تاجکستان. از سید عبدالله نوری نقل قول میکنند که گفته بود: روزی احمدشاه مسعود در جریان جنگهای کابل مرا با خود به کوه تلویزیون (محل قومانده نیروهای دولتی) برد. من فکر میکردم که مسعود مرا بهخاطر آگاهی از وضعیت جنگی کابل با خود آورده است تا در جنگ تاجیکستان علیه نیروهای دولتی از آن استفاده کنیم. به کوه تلویزیون بالا شدیم و آمرصاحب برایم شهر کابل را که در هر گوشه و کنار آن دود و آتش جنگ بالا بود، نشان داده گفت: «شهر را میبینی؟» گفتم بلی. گفت: «آیا میخواهی کشورتان مانند کابل ویران و ملتتان آواره شود؟» گفتم: هرگز. گفت: «پس باید برای توقف این جنگِ خانمانسوز تلاش کنید تا مردم خود را از سرنوشت شوم و روزگار تلخ نجات دهید.»
تلاشهای خیرخواهانۀ احمدشاه مسعود مورد قبول جوانبِ درگیر قرار گرفت و بالاخره صلح در تاجیکستان تأمین شد. بیجا نیست که حالا مردم تاجیکستان ـ اعم از حکومت و اپوزیسیون ـ احترام فوقالعادهیی به احمدشاه مسعود قایل هستند، صلح و ثباتِ کشورِ خود را مدیونِ او میدانند که تاجیکستان را از ورطۀ جنگ و پیآمدهای فاجعهبارِ آن رهایی بخشید.
من امیدوار هستم که همسنگرانِ مسعود شهید، خصوصاً آقای صالحمحمد ریگستانی که در جریان تلاشهای آمرصاحب برای صلح تاجیکستان با ایشان بودند، در این مورد و همچنان در موارد دیگر بنویسند تا این بخش از زندهگی پُربار احمدشاه مسعود و مساعیِ آن بزرگمرد در عرصۀ صلح و آرامی، ثبتِ تاریخ گردد.
Comments are closed.