گزارشگر:تمیــم - ۰۲ میزان ۱۳۹۸
با شعار اصلیِ «تحول و تدوام» و با شعار فرعی اما زیبایِ «هیچ افغان از افغانِ دیگر برتر نیست» وارد شد و گفت که حکومتش «شرکت سهامی نیست» و در هر سخنرانیاش این شعارها را تکرار کرد. متهم بود که تقلب کرده ولی در نهایت هر طور بود رییسجمهور شد.
اما غنی خلافِ شعارهایش «رشتههای نیمبندِ یکیبودن را از هم گشود» و برای نخستینبار «شعارهای قومگرایانه در زمان زمامداری او تا مغز استخوانِ هر شهروند ریشه دواند.»
در زمان او، «اجندای قومی» بیش از هر زمانِ دیگری وارد بازار سیاست افغانستان شد، «تنشهای قومی» از فضای مجازی به فضای حقیقی راه یافت و همهجا را فرا گرفت. کتلههای قومی بهصورتِ گروهی هدف قرار گرفتند و برای نخستینبار حتا نسلهایی که به قومگرایی نمیتوانستند فکر کنند، وضعیتِ دفاعی پیـدا کردند.
غنی میگفت که «حکومتش شرکت سهامی نیست.» اما هیچ حکومتی به پیمانۀ حکومتِ غنی شبیه به شرکتهای سهامی نبود. در زمان زمامداری غنی، کمتر وزیر و کمتر معینی بر اساسِ شایستهسالاری انتخاب شدند، تقسیمبندیهای قومی از سطح وزارتخانهها تا ادارههای محلی بر اساسِ «قومیت و اندیوالی» شکل گرفت و تا اکنون زیر سایۀ سنگینِ قومیت اداره میشوند.
در زمان او «مخکشها و قرارها» ظهور کردند و در نهایت «شکاف و شقاق قومی» همهجا را فرا گرفت و به نظر میرسد سالها برای ترمیم این شکافها به وقت نیاز است.
او قول داد که «میلیونها شغل ایجاد میکند». اما در پنج سال زمامداریاش «هزاران شغل از بین رفت»، صدها هزار نفر افغانستان را به مقصد کشورهای مختلفِ جهان ترک کردند. افزایش بیکاری منجر افزایش آدمربایی، دزدیهای مسلحانه و راهگیریها شد؛ تا حدی که کابل پایتخت افغانستان، دیگر حتا «برای داشتن یک موبایل هم امن نیست.» در زمان زعامت غنی، «زعفران افغانستان به نیم قیمت رسید» و «تربوز آن کیلوی یک افغانی خرید و فروش شد.» صدها انجو، موسسه، نهاد آموزشی، رسانه، شرکت تجارتی و حتا شرکتهای هوانوردیِ افغانستان برای همیشه به دلیل ضعفهای اقتصادی نابود شدند. در جریان سالهای زمامداری حکومت وحدت ملی افغانستان، ۲۰۰ رسانه از فعالیت به دلیل مشکلات اقتصادی بازماندند. در این پنج سال توان خرید مردم کاهش یافت، جیبهای مردم بیپول شد و «گرسنهها، گرسنهتر شدند.»
گرسنهگی و فقر، صدها هزار نفر را در سرتاسر افغانستان از محل کار و زندهگیشان بیجا ساخت، کمپهای بیجاشدهگان بزرگتر و بزرگتر شد، روستاهای افغانستان در این پنجسال خالیتر از هر زمانِ دیگری شد و گرسنهگی منجر به هجوم مردم به سمتِ کلانشهرها شد.
غنی تلاش کرد که راههای «لاجورد» و «ابریشم» و پروژههای «تاپی» و «کاسا یکهزار» را دستاوردهای کلانش بخواند، اما دهلیزهای هوایی افغانستان پس از هر افتتاح با رکود مواجه شدند، راههای لاجورد و ابریشم تا اکنون به ارزش حتا دو میلیون افغانی کالا انتقال ندادهاند. تاپی وجود فیزیکی ندارد و سرنوشت کاسا یکهزار نیز در هالهیی از ابهام قرار دارد.
غنی گفت که «افغانستان را امن میسازد». اما در زمان زمامداری او، افغانستان سختترین سالهایش طی ۱۸ سالِ گذشته را گذراند. «جنگجوها جرأت بیشتری پیدا کردند»؛ «پنجاه و یکهزار جوان در چوکات نیروهای امنیتی از بین رفتند»؛ «چهلهزار غیرنظامی یا آسیب دیدند و یا کشته شدند»؛ «داغ دیدار هزاران جوان به دلِ خانوادههای زیادی باقی ماند»؛ «حملات انتحاری تا دروازههای خانههای مردم پیش آمد»؛ «مراکز ولایتها و ولسوالیها سقوط کردند»؛ «جغرافیای تسلط حکومت به پیمانۀ بیسابقهیی کاهش یافت» و «جهان شاهد بالاترین میزان جان باختن غیرنظامیان بود.»
مدیریت نظامیِ آقای غنی به عنوان سرقوماندان اعلی، بینهایت ضعیف بود. در زمان او «سربازانِ محاصرهشده در جنگ، برای نجاتِ خود به فریاد کشیدن در فیسبوک روی آوردند»، «گروههای تازهتأسیسی چون داعش در این زمان ظاهر شدند» و «پیچیدهگیهای سیاسی – امنیتی به اوج خود رسید.»
«ناامنی به کلانشهرها رسید» و «کابل، هرات، مزار و جلالآباد» ناامنتر از هر زمانِ دیگری شدند. برای نخستینبار «دهها نشست مذهبی خونین شد» و «صدها تن به دلیل ناامنی و ضعف امنیتی در جریان برنامههای مذهبی در ولایتهای مختلفِ کشور کشته شدند.» در زمان حکومت غنی «حتا سیکهای افغانستان نیز در امان نماندند.»
«حکومتداری» برخلاف انتظار با رکود روبهرو شد. تنها «انتخاباتی که در زمان حکومت وحدت ملی برگزار شد، اعلان نتایجش شش ماه به طول انجامید». «جنجالهای آن انتخابات تا هنوز هم ادامه دارند». «فساد کاهش نیافت و افزایش یافت». «فساد رنگ و روی تازهیی گرفت» و «برای نخستینبار خبرهایی از رشوت جنسی منتشر شد». در زمان او با «سخیفترین جنبههای اخلاقی» بازی سیاسی شد. در زمامداری غنی «قانون برای همه بهطور یکسان تطبیق نشد، پروندههای علیزاییها در هرات مفقود شد، پروندههای علیپورها در میدان وردک باز ماند، پروندههای ایشچیها زهر چشمِ رقبای حکومت شد و در نهایت پروندههای قیصاریها به ابزاری برای سوءاستفادۀ سیاسی مبدل شد.»
انتصاب افراد ضعیف در رهبری ادارههای دولتی تحت نام «جوانگرایی» در زمان غنی رونق یافت. «جنرالان کارکشته، مأمورینِ از خارجبرگشتههایِ بیتجربه شدند» و «ماسترها، داکترها و لیسانسههای زیادی پشت دروازههای حکومت جا ماندند» و بیاعتمادی به ادارۀ «اصلاحات اداری و خدمات ملکی» بالا گرفت.
با وجود گمان غنی مبنی بر موفقیت در «سیاست خارجی»، انزوای حکومت در این زمان در سطوح بینالمللی بالا گرفت. طالبان حکومت را به جلساتِ صلح در قطر و مسکو راه ندادند. مسکو و واشنگتن رهبری پروسۀ صلح را بر عهده گرفتند. در زمان رهبری غنی، «مردم برای دریافت ویزای پاکستان تا ۱۰ شبانهروز مجبور به خوابیدن در کنار سفارت آن کشور شدند». کشورهای اروپایی کمترین سطح روابط با افغانستان را داشتند و همسایههای افغانستان از ایران تا پاکستان، سطح مداخلات سیاسی و فرهنگیِ خود در افغانستان را افزایش دادند.
در پنج سال حکومتداری رییسجمهور غنی، بودجههای ولایتی در آخرین ماههای سال به ولایتها میرسید. ساختوساز به پایینترین حدِ خود بهویژه در سطح ولایتها کاهش یافت. نگاه حکومت به «دستاورد» تغییر یافت. از پروژههای کلانِ توسعهیی خبرِ آنچنانی نبود و ساختن سرکهای بزرگ، شهرکهای معیاری، شفاخانههای کلان و انکشاف روستایی به تبلیغات حکومتی در زمینۀ صادرات «کچالو، جلغوزه و قصر دارالامان» تقلیل یافت.
ما حافظۀ کوتاهمدت داریم، مواردی از ایندست به هزارها میرسند. چگونه میتوان جفاهایی با این وسعت را فراموش کرد؟
Comments are closed.