گزارشگر:پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری- استاد دانشگاه کابل - ۱۶ میزان ۱۳۹۸
تفکر سیاسی در عهد باستان از یونان آغاز شد، اما علم سیاست به عنوان یک رشته آموزههای عالی تا حدی نو است و طی صد سال گذشته رشد یافته است. پیش از آن بررسی و توجه پیگیرانۀ سیاست در انحصار شهریان، سیاستمداران، فیلسوفان و حقوقدانان بود. مردم در امور عمومی نقش نداشتند و به سیاست و نظریهپردازی سیاسی هم چندان نمیپرداختند.
با پیدایش دموکراسی و ناسیونالیسم، انحصار علم سیاست به پایان رسید و سیاست، همگانی شد. گسترش تعلیم و تربیه به رشد فزایندۀ آگاهی سیاسی تودههای مردم انجامید و از این راه مردم روز به روز بیشتر در جریانهای سیاسی شرکت کردند. دیگر هیچ سیاستمدار یا متفکر نمیتوانست به مردم بیتوجه باشد. افکار عمومی اهمیت زیادی یافت و بنابراین نه تنها حکومتها بلکه گروههای سازمانیافته و احزاب سیاسی کوششهای زیادی کردند تا بر آن تأثیر گذارند و از این راه به قدرت سیاسی دست یافتند و برنامههای خود را عملی کردند.
واژۀ سیاست از واژۀ یونانی گرفته شده است. ارسطو گفته است: «انسان موجودیست که برای زندهگی در شهر آفریده شده است.» از نظر یونانیها، سیاست مربوط امور یک شهر بود، اما در یونان شهر و دولت دو پدیدۀ از هم جدا ناپذیر بودند. یونانیها در جاهایی زندهگی میکردند که امروز نیز آنها را در بر میگیرد. افزون بر آن واژۀ پولیس در زبان یونانی تنها در برگیرندۀ شهر نبود بلکه در معنای دولت و جامعه هم به کار میرفت.
حمید عنایت در پیشگفتار ترجمۀ سیاست ارسطو توضیح داده است: «مفهوم پذیرفته شده و به کار رفتۀ امروزین همان سیاست از مفهوم علم سیاست فراتر میرود. امروزه واژۀ سیاست به مسایل جاری حکومت و جامعه که ماهیت اقتصادی و سیاسی و مفهوم علمی دارند، اشاره میکند.» به گفتۀ رابرت دال: «سیاست یکی از حقایق غیرقابل اجتناب زندهگی بشر است. انسانها در هر لحظه از زمان به نوعی با مسایل سیاسی درگیر میباشند.» این در حالیست که بسیاری از متفکران و محققان سیاسی، علم سیاست را بر سیاست که در معنای یونانی جنبۀ نظری و علمی را با هم دارد، ترجیح دادهاند. یا به عبارت دیگر، جنبۀ نظری سیاست را با علم سیاست و جنبۀ علمی آن را با همان واژۀ سیاست بیان کردهاند.
دانشمندان سیاسی برجسته از سراسر جهان در سپتامبر ۱۹۴۸ میلادی در کنفرانس یونسکو، علم سیاست را به جای علوم سیاسی و برای نامیدن این رشتۀ علمی پذیرفتند، اما نویسندهگان یا متفکران تاریخ پیشین، اصطلاح سیاست را بر علم سیاست ترجیح دادهاند.
ناگفته نباید گذاشت که حسین بشیریه در کتاب آموزش دانش سیاسی خود، علم سیاست را به دو مفهوم ـ یعنی خرد و بیان بازگو مینماید که علم سیاست به مفهوم خرد با نظام سیاسی یا حکومت، نهادهای حکومتی، سیاستها و اعمال آنها، شیوۀ اعمال قدرت و ادارۀ امور جامعه سر و کار دارد؛ در حالی که علم سیاست به مفهوم کلان با زمینۀ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نهادهای حکومتی، زمینههای اجتماعی قدرت سیاسی، نهادهای سیاسی غیردولتی، روابط میان دولتها، تاریخ سیاسی، دیپلوماسی و اقتصاد سیاسی ملی و بینالمللی و غیره مرتبط است.
تعریف علم سیاست را عدهیی از متفکران، مرکز ثقل تحلیل علم سیاست، دولت (state) میدانند. عدهیی دیگر معتقد اند که علم سیاست با حکومت (government) سر و کار دارد. گروه سوم تلفیقی از این دو نظر فوق را میپذیرند مانند پل ژانت متفکر و محقق فرانسوی که میگوید: «علم سیاست آن بخشی از علوم اجتماعی است که دربارۀ بنیادهای دولت و اصول حکومت بحث و بررسی میکند.» اما در این بحث به طور نمونه چند تعریف از علم سیاست پرداخته میشود:
• سیاست هنر استفاده از امکانات است.
• سیاست حکومت کردن بر انسانهاست.
• سیاست مبارزه برای قدرت است.
• سیاست برنده شدن در رقابت است.
• سیاست شعارگونه مطرح میشود و به راحتی قابل درک میباشد. این تعریف، بیان علم سیاست بوده و بازتابدهندۀ سیاست نمیباشد.
در اخیر اگر بخواهیم یک تعریف فراگیرتر و جامعتر از سیاست ارایه کنیم، میتوان آن را چنین تعریف کرد: «سیاست، رهبری صلحآمیز یا غیرصلحآمیز روابط میان افراد، گروهها، احزاب و کارهای حکومتی در داخل یک کشور و روابط میان یک دولت با دولتهای دیگر در عرصۀ جهانی است.»
بنابر تعریف فوق میتوان از سیاست یک فرد، از سیاست یک گروه، از سیاست یک حزب و از سیاست یک حکومت نام برد و از لحاظ بینالمللی هم سیاست خارجی دولت را مشخص کرد و بدین لحاظ سیاست در برگیرندۀ منافع هر یک از نیروهای اجتماعی را معرفی میدارد.
سیاست؛ حساسترین حوزۀ فعالیت انسان در جامعه است و تحت تأثیر فرهنگ، اندیشۀ مردم، منافع، نظریات گروهی و شخصی و عوامل اقتصادی هر جامعه قرار دارد و خود نیز بر آن تأثیر میگذارد.
در پرتو این تعریف از سیاست میتوان علم سیاست را چنین تعریف کرد. علم سیاست، رشتهیی از آگاهی اجتماعی است که وظیفه آن شناخت منظم اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی در داخل یک کشور و روابط میان دولتها در عرصۀ بینالمللی است.
علم سیاست در بسیاری از عرصههای تحقیقی و اجتماعی سهیم است و با رشتههای علمی مانند: تاریخ، اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی اجتماعی، اخلاق، حقوق، احصائیه، جغرافیه و رشتههای دیگر پیوند تنگاتنگ دارد.
سخن آخر اینکه علم سیاست عبارت است از تدبیر امور کشور به گونهیی که امور زندهگی ملت به صلاح آید، هدف باید معلوم گردد، ارزشها و ضد ارزشها معلوم شود. موضوع سیاست ساحت پهناور است که در موضوعات مختلف میتواند به کار رود؛ اما تعریف علم سیاست به ادارۀ کشور بر میگردد. اولویت دادن پروژههای صنعتی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر پروژهها به صورتی که کُل مردم در جامعه از آن بهره گیرند، چه کوتاه مدت و چه درازمدت. در سیستمهای حکومتی مختلف، میزان فساد کارکنان دولت میتواند در نابودسازی سیاستهای اصلی، نقش بسزایی داشته باشد. بسیاری از فیلسوفان و سیاستمداران باور دارند که مبارزه برای کسب، حفظ، افزایش یا نمایش قدرت از ویژهگیهای فن سیاست میباشد و آینده نگری، هدفداری، جامعیت، گستردهگی و نمایانگری ـ اجزای مهم اندیشه سیاسی بوده که طی تاریخ دامنهدار به گونههایی مختلف بهوجود آمده است.
Comments are closed.