گزارشگر:محمد مرادی - ۲۱ میزان ۱۳۹۸
هرکدام از ما در زندگی، در قبال وابستگان، دوستان و کارهای روزمرهمان، احساس مسئولیت میکنیم و دوست داریم هر آنچه ما میخواهیم همان اتفاق بیفتد و موانع را یکی از پی دیگری برداریم. در این میان، برای رفع برخی از این موانع و انجام بعضی از مسئولیتها، قدرت دارم اما رسیدگی و حل برخی دیگر، از توانمان خارج است. اگر قدرت با مسئولیتهای ما، برابر باشد، به این شرایط، توازن قدرت و مسئولت میگویند که در چنین وضعیتی، زندگی عادی و البته شادی خواهیم داشت و اگر مسئولیتها بیشتر از توان و قدرت مان باشد، توازن بین قدرت و مسئولیت به هم میخورد و اینجا است که دچار استرس، اضطراب و فشارهای روحی و روانی میشویم.
مشکل در زندگی دقیقاً از همینجا آغاز میشود که ما احساس مسؤولیتهایی داریم اما در قبال انجام و به سر رساندن همه آنها قدرت، توان و اختیارات کافی نداریم. این اصل، در برگیرنده یک عصر، یک جامعه، یک قشر و یک جنسیت نبوده بلکه شامل تمام اعصار و جوامع بشری میشود.
من به این باورم که تکنولوژی، جسماً برای انسانها رفاه آورده است اما هرگز نتوانسته است بشر را از نگاه روحی و روانی به اقناع برساند و به او آرامش بدهد. علت آنهم این است که زندگی ماشینی، فقط مسئولیتهای انسانها را افزایش داده بدون آن که بشر در سایهسار انجام مسئولیتهایش، به استراحت بپردازد. سؤال این است که چهکار کنیم تا از استرسهای روزانهمان کاسته شود و به آرامش نسبی دست پیدا کنیم؟
پاسخ به سؤال و راه چاره، دوری از فناوری و بازگشت به عصر حجر، نیست بلکه ایجاد توازن بین قدرت و مسئولیتهایمان است. ما هر آنچه در توان داریم، انجام میدهیم و قرار نیست در برابر کارهایی که برای انجام آنها محدودیت اقتصادی، اجتماعی، فکری، جسمی، روحی و زمانی داریم، حرص بخوریم. ما برای رسیدن به آرامش باید در برابر اموری که انجام آن از توانمان خارج است، حالت بیتفاوتی اختیار کنیم. در ادبیات کلاسیک ما، برای اموری که نمیتوانیم انجامش دهیم، اصطلاحات «بیخودی» و «مستی» استفاده شده است. این دو اصطلاح به معنای تنبلی و تنپروری نیست بلکه سعی برای ایجاد توازن بین قدرت و مسئولیت است. لا یکلف نفسا الا وسعها / خداوند هیچکس را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکند.
این را قبول داریم که خواستن توانستن است اما هر خواستن، توانستن نیست. من به عنوان یک بشر که ظرف زمانی و مکانیام محدود است، باید بپذیرم که اکنون برای خلبان شدن، محدودیت دارم و اگر روزی هم خواستم خلبان شوم و نتوانستم به آن برسم، حرص نخورم. بیشتر سرخوردگیها، فشارها و استرسها به خاطر این است که به قولی، چندین هندوانه را به یک دست برداشتهایم و اکنون کمرمان زیر بار آن خم شده است. ما مکلف به برداشتن بارهایی هستیم که توان برداشتن آنها را داشته باشیم، بیشتر از این، جز رساندن آسیب به روح و جسممان، چیز دیگری نیست. ایجاد توازن بین قدرت و مسئولیت، حیطه وسیعی دارد که همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی را در برمیگیرد. مثلاً به عنوان یک شهروند خوب تنها میتوانیم اصول شهروندی و قوانین را رعایت کنیم و در حد خودمان برای بهتر شدن جامعه کاری انجام دهیم اما قرار نیست یکتنه به مبارزه نارسایی اجتماع برویم و معجزه کنیم.
سخن پایانی این که امروز درد جوامع، از کارهایی نیست که انجام نشده، بلکه از اموری است که انجام شده و انجام آن، باری بر بارهای دوش بشر افزوده است. اکنون این ابتکار به دست خود بشر است که چگونه بین توان و مسئولیتش، توازن به وجود بیاورد.
Comments are closed.