- ۰۶ عقرب ۱۳۹۸
ابوبکر بغدادی رهبرِ گروه داعش در یک حملۀ هوایی نیروهای امریکایی در سوریه کشته شد. دونالد ترامپ رییسجمهوری امریکا با بانگِ بلند این خبر را تأیید کرد و قدرتِ امریکا را به رخِ رقبایِ خود کشید. کشتهشدنِ بغدادی بدون شک دستاورد بزرگی برای امریکاییها که سالهاست در سوریه میجنگندـ محسوب میشود. کشوری که حالا تقریباً به یک مخروبه مبدل شده و میلیونها آوارۀ آن در کشورهایِ همسایه سرگردان اند؛ کشوری که هنوز مشخص نیست که چه زمانی به صلح و امنیت دست پیدا خواهد کرد.
از یک منظر، سرنوشتِ سوریه با سرنوشتِ افغانستان مشابه است. در افغانستان نیز چهلسال جنگ سیمایِ این کشور را دگرگون کرده است. هرچند که در هجده سالِ اخیر به کمک جامعۀ جهانی خیلی کارها صورت گرفته و دیگر افغانستان آن افغانستانِ دورۀ طالبان نیست؛ ولی جنگ همچنان در این کشور ادامه دارد و از مردم قربانی میگیرد. در طول سالهای جنگ، مردم افغانستان نیز به کشورهای همسایه آواره شدند که هنوز بخش قابل ملاحظۀ آن به کشور بازنگشتهاند. تجربۀ جنگِ افغانستان میآموزد که ویرانی و جنگ بهآسانی آغاز میشود، آنگونه که حتا نمیتوان آن را حس کرد؛ ولی صلح و آبادانی بسیار دیر میآید.
وقتی یک کشور دچار بحران و جنگ شود، تا زمانی که خود را واقعاً بتواند از مصایبِ آن نجات بخشد، زمانِ بسیار طولانی را باید سپری کند. سوریه از سایۀ شومِ بغدادی نجات یافت ولی معلوم نیست که جایِ او را چه کسی پُر خواهد کرد و این کشورِ بلاکشیده چند سالِ دیگر در ناامنی و منافعِ کشورهای بزرگ خواهد سوخت. بغدادی همانگونه کشته شد که بنلادن رهبر شبکۀ القاعده در پاکستان کشته شد و پیشتر از او ملا منصور رهبر طالبانِ افغانستان کشته شد و از آن پیشتر ملا عمر رهبر طالبان در یک مرگِ مرموز از جهان رفت. اینها رفتند ولی مصیبتهای بزرگی را پس از خود بهجا گذاشتهاند. افغانستان هنوز از چنگال تروریسم و طالبانیسم نجات نیافته است. هنوز رهبریِ طالبان به جنگِ خود با مردم افغانستان ادامه میدهد و هر روز مرتکبِ دهها جنایتِ ضدبشری میشود.
گروههای تروریستی از این مهارت برخوردارند که بتوانند با شرایط جنگی و بحرانی خود را دمساز کنند. آنها یاد گرفتهاند که اگر یک رهبرشان از میان رفت، فرد دیگری را جایگزین آن بسازند. اصلاً سیستم رهبری در گروههای تروریستی به گونهیی طراحی و اجرا میشود که با از میان رفتنِ یکی از رهبران آن، ماشین جنگیِ آن فرو نریزد. جانشین ملاعمر، ملا منصور شد و جانشین ملامنصور، ملا هیبتالله. اگر روزی ملا هیبتالله نیز از میان برود، باز طالبان میتوانند جایگزینِ دیگری برای او فراهم کنند.
این خصلتِ گروههای تروریستی است که رهبری کاریزماتیک را درهم میشکند و نمیگذارد که کُلِ انرژی گروه در محورِ یک فرد تمرکز پیدا کند. در سوریه و عراق نیز چنین خواهد بود. کشتهشدنِ بغدادی شاید برای چند روز طعمۀ خوبی برای سیاستمدارانِ امریکایی باشد که بر سرِ آن مانور اجرا کنند، ولی بدون شک در درازمدت کارسازنخواهد بود. همانطور که در مورد بنلادن کارساز نبود و شبکۀ القاعده هنوز با تمام هیبتِ جنگیِ خود در صحنه حضور دارد. گزارشهای تازه نشان میدهند که این گروه در ماههای اخیر در افغانستان دوباره زنده شده و به سربازگیری آغاز کرده است. شبکۀ القاعده میخواهد در صورتیکه میان طالبان و امریکا صلح شود، جای آن را در افغانستان بگیرد.
مسلماً ریشهکن کردنِ گروههای تروریستی کارِ آسانی نیست. از بین رفتن رهبرانِ آنها شاید تکانههای کوچکی در صفوفشان بهوجود آورد، ولی بهزودی میتوانند زخمِ وارده را مرهم بگذارند. برای نابودیِ این گروهها باید برنامهها و اقدامهای وسیعتر و بزرگتری صورت بگیرد. در ضمن، شرایط در هر کشور نیز فرق میکند. عواملِ بهوجود آمدن القاعده و داعش چیزیست و از طالبان چیزی دیگر، هرچند که این گروهها از نظرِ فکری شاید از منابعِ واحد تغذیه کنند. باید به عواملِ پیدایش توجه صورت گیرد و برای ریشهکن کردنِ گروههای تروریستی، این عوامل ریشهکن شوند.
طالبان تا زمانیکه عوامل پیدایش و حامیانِ منطقهییشان وجود داشته باشند، ماشین جنگیشان منهدم نخواهد شد. هجده سال جنگ نشان داد که تلاشهای نظامییی که به عوامل و ریشهها تمرکز نداشته باشد، پیامد چندانی به بار نمیآورد. در مورد افغانستان، حتا عکسِ آن نیز ثابت شده است. طالبان بهجای اینکه در هجده سالِ گذشته ضعیفتر و ناتوانتر شده باشند، امروز با داشتن امکانات وسیعِ نظامی از سقوط حکومت و برنده شدن در جنگ با امریکا سخن میگویند. آیا امریکاییها به عواملِ حیاتِ این گروه توجه داشتهاند؟
آقای ترامپ خطاهایِ کشورش را در افغانستان نادیده میگیرد و میگوید که طبعِ مردم افغانستان چنین است که با هم بجنگند. اما این مسخرهترین تحلیل از وضعیتِ کشوریست که امریکا در آن میلیاردها دالر هزینه کرده است. چرا بهجای اینگونه فرافکنیها، به حکومتهایی توجه نمیشود که پس از سقوط طالبان در افغانستان به قدرت رسیدند؟ آیا این حکومتها توانستند پاسخگوی نیازهایِ کشور باشند؟ چرا میلیاردها دالر درافغانستان بدون آنکه برای بهبود وضعیتِ زندهگی مردم به مصرف برسد، از سوی سرانِ حکومتهای گذشته و فعلی حیفومیل شد؟ واقعاً اگر در افغانستان جامعۀ جهانی زمینۀ بهوجود آمدنِ یک حکومت ملی و پاسخگو را فراهم میکرد، امروز به چنین سرنوشتی نه کشورِ ما دچار بود و نه امریکا.
Comments are closed.