گزارشگر:نامزد پوهنیار سهیلا مبارز قادری - ۱۰ عقرب ۱۳۹۸
واژۀ «علیت» در اصطلاح فلسفه به دو صورت، عام و خاص به کار میرود. مفهوم عام علیت، عبارت است از: موجودی که تحقق پدیدۀ دیگری مانع بر آن باشد؛ هرچند برای تحقق آن کافی نباشد و مفهوم خاص آن، عبارت است از: پدیدهیی که برای تحقق موجود دیگری کفایت میکند.
در کُل، هدف از موجود همان پدیدهیی است که موجودیت آن وابسته و مربوط به وجود است. این وجود در بحث اشاره به علیت دارد. به عبارت دیگر: اصطلاح عام علیت، عبارت است از موجودی که تحقق یافتن موجود دیگری بدون آن محال است و اصطلاح خاص آن عبارت است از موجودی که با وجود آن، تحقق موجود دیگری ضرورت پیدا مینماید؛ پس علیت باعث وجود میگردد.
همین گونه ـ موجودی که وابسته به موجود دیگری است و بدون آن، تحقق نمییابد. «معلول» طرف وابستگی آن «علیت» نامیده میشود.
مفهوم علت و معلول از مقولههای ثانیهیی فلسفی است و چنان نیست که ماهیت موجودی، علیت یا معلولیت باشد. این تعریفها نتایج این است که معلول زادۀ یک علت است و بیشتر به واقعاتی اشاره دارد که به وجود آمده؛ یعنی یک دلیل معین باعث اتفاق معلول مشخص شده است. حوادث تاریخی همچنین است که هر واقعه تاریخی که به وقوع میپیوندد در حقیقت زادۀ مجموع علتهای است که دارد.
مثلاً: اگر ما واقعات تاریخی انقلاب کبیر فرانسه را در نظر داشته باشیم، میبینیم که این واقعه تاریخی در بستر زمانی معین و با جمع علتهای گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتا فرهنگی به وقوع پیوست و نتیجۀ آن همه حوادث مثبت دیگری شد که جهان را به سوی ترقی و پیشرفت سوق داد.
ابتدای این بحث را اینگونه آغاز میکنم که آیا در تاریخ که قهراً بحث در واقعات تاریخی است، اصل علیت حاکم است یا حاکم نیست؟ چنانچه که علیت در طبیعت حاکم است؟ آیا تاریخ نیز از این امر برخوردار است؟
البته اگر شبهۀ باشد، یعنی تفکیک میان تاریخ و طبیعت باشد، ممکن است از این جهت باشد که کسی بگوید تاریخ را انسانها میسازند و انسانها موجودات مختار و آزادی هستند و اختیار با علیت منافات دارد؛ یعنی قانون علیت در خارج حوزه اختیار موجودات صاحب اختیار از قبیل انسان است.
این موضوع بر میگردد به حوزۀ علمی بودن تاریخ که این مهم لازم بحث گسترده است؛ اما بنیاد علم بودن تاریخ به این است که ضوابطی در کار باشد و در کار بودن ضوابط بستگی به این دارد که روابط علی و معلولی در کار باشد و اگر رابطه علی و معلولی موجود نباشد و در نتیجه ضوابطی هم نباشد، قهراً پای تصادف به میان میآید و اگر پای تصادف به میان بیاید در اینجا علم معنا ندارد؛ چون علم ـ عبارت است از کشف یک سلسله قوانین کُلی در موضوع خاص.
منتسکیو از اولین کسانی بود که به این مسأله توجه کرد و کتابی بهنام «علل عظمت و انحطاط روم» نوشت که در آن تمدن قدیم روم را که بعد از تمدن یونان و پیش از تمدن اسلامی و حتا پیش از تمدن اسکندرانی بوده، بررسی و بحث کرده است. در کتابِ روح القوانین هم راجع به این موضوع سخن گفته شده است اما منتسکیو بیشتر تکیه به «علل کُلی» داشت و یک سلسله علل کُلی را موثر میدانست.
در منطق، گفته میشود که هر تفسیری در نهایت به تعلیل منتهی میگردد؛ ولی تعلیلها ـ دوگونه اند. این یعنی چه؟ یک وقت یک شی را اصلاً تفسیر نمیکنید مثلاً: این چیست؟ قالین است، یک شی است که به چشم ابعاد و حجم آنرا میبینیم، نامش هم قالین است اما یک وقت است که این قالین را میخواهیم تفسیر کنیم و توضیح دهیم، آن وقت توضیحاش دوگونه است.
یکی آنکه محتوای آنرا میشکافیم؛ یعنی اجزایش را تحلیل میکنیم. مثلاً: میگوییم که این از تار پشم یا پنبه است که به این شکل خاص و با این کیفیت خاص ساخته شده است. دیگر اینکه آنرا با علتهای خارجیاش توضیح میدهیم. مثلاً: میگوییم این چیزی است که از آن چون فرش استفاده میکنند؛ البته به یک معنا همه اینها تعلیل است. به اصطلاح منطق، یک وقت ما یک شی را به علت فاعلی یا علت غایی تعریف میکنیم و یک وقت به علت مادی و علت صوری؛ یعنی اجزای شی هم به یک تعبیر ـ علل شی هستند؛ به این معنا، هر تفسیری در نهایت به تعلیل بر میگردد.
ولی کسانی که این سخن را گفته اند مقصودشان از علت، عامل خارجی آنهم علت فاعلی است و به علت غایی، کاری ندارند. گفته اند برای اینکه تاریخ صورت علمی پیدا کند، چه ضرورتی دارد ما دنبال علل برویم؟ بلکه ما دنبال ماهیت میرویم. ببینیم ماهیت یک واقعه چیست؟ مثلاً: میگوییم جنبش مشروطیت در افغانستان پیدا شد، در این حالت گاهی ما میرویم دنبال عللی که باعث شدند نهضت مشروطیت پیدا شود و منتهی شود به وضعی که اسمش را مشروطیت گذاشتیم و گاهی هم ما به علت کاری نداریم؛ بلکه میگوییم: مشروطیت چیست؟ و ماهیت آنچه را که وجود پیدا کرده است میشکافیم؛ البته شکی نداریم که تفسیر کامل هم علت خارجی شی را بیان میکند و هم ماهیت شی را در باب علوم، در این بحث، نهضتی پیدا شده گفتند.
علمای قدیم خیلی کوشش میکردند دنبال علتها بروند ولی علم جدید تمایل پیدا کرد به اینکه دنبال علت نرود، دنبال کیفیت و چگونهگی برود؛ زیرا اگر به کیفیت و چگونهگی یک شی دست بیابد بهتر میتوانند از آن استفاده کنند تا اینکه دنبال علت آن بروند.
این به یک تجربه در علم کیمیا میماند. مثلاً: یک مرکب را تجزیه میکنند یا یک گیاه را تجزیه میکنند، سرشت و درونمایه را به دست میآوریم، حال علتش هرچه است، چگونه به دست میآید؟ چه علتی این را به وجود میآورد؟ اینها چه تأثیری دارند؟ ماهیتش را که شناختیم بهتر میتوانیم از وجودش استفاده کنیم اما اینکه به دنبال علت واقعی آن برویم، اثری برایمان ندارد، این بوده که بعضی به جای اینکه در تاریخ، دنبال علل تاریخی بروند، دنبال بحثهای ماهیت تاریخی رفته اند ولی این کار کاملی نیست؛ چون تا علل شی به دست نیاید، ماهیتاش نیز به درستی به دست نمیآید.
در ادامه بهتر است که سوال دیگری را مطرح کرده و سپس بدان جواب ارایه نماییم و آن اینکه اساس تاریخ چیست؟ آیا تاریخ تصادفی به وجود آمده است؟ تصادفی به وجود آمدن یعنی اینکه کلیت ندارد و تحت یک رابطه و ضابطه در نمیآید. به طور مثال: کسی که در زمینی چاه حفر میکند، به طور اتفاقی به گنج میرسد. این یک پدیدۀ تصادفی است؛ زیرا هدف رسیدن به آب بوده نه رسیدن به گنج؛ ولی به طور اتفاقی و تصادفی به گنج رسیده است و این کلیت ندارد و در یک قاعده و چارچوب منظم نمیگنجد ولی باید دانست که همین حوادث تصادفی هم دارای علتی بوده اند؛ یعنی تصادفی بودن به معنای علت نداشتن نیست؛ بلکه تصادفی بودن یعنی که کلیت ندارد.
عبدالحسین زرین کوب در کتابِ تاریخ در ترازو در تصادف و اتفاق چنین مینگارد: «این مسأله به قدری در توجیه حوادث عنوان شده است که بعضی منتقدان، تاریخ را به کـــُــلی، قلمرو تصادف و اتفاق خوانده اند. قضیه بینی کلیوپاترا برخلاف پاسکال که مدعی بود اگر بینی کلیوپاترا کوچکتر بود جریان تاریخ به کــُــلی دگرگون میشد».
منتسکیو در ملاحظات، راجع رومیها نشان میداد که هیچ حادثۀ تاریخی از تصادف و اتفاق ناشی نمیشود. نهایتاً آنکه قوانین حاکم بر احوال اقوام و ملل قوانین مطلق نیست با نوع حکومت، احوال سرزمین، اقلیم و نوع زندهگی اقوام و ملل بستگی دارد و نباید فقدان قوانین مطلق را تعبیر به حکومت اتفاق و تصادف کرد. با این همه وجود علتهای ناشناخته را که اندیشۀ تصادف و اتفاق میبایست تعبیری از آن باشد، مکرر در مواردی که با مصایب و شکستهای حیرتانگیز بر خورده اند، پای عامل را پیش کشیده اند.
در نتیجه گفته میتوانیم که بدون درنظرداشت تاریخ، شکلگیری تمدنها، فرهنگها، افول و زوال، نشیب و فراز آنها، نهادها، انجمنها، جوامع کوچک و بزرگ، اتحادیهها و سندیکاها، جنگها، کشمکشها و نزاعهای کوچک و بزرگ، تضادها، همگراییها، اتحادها و غیره ناممکن است.
این تاریخ است که به تمام این واژهها، معنا و امکانیت میدهد. آنچه را که علمای عصر جدید در نظر دارند بیشتر توضیح علیتها و تشریح این علیتها و معلولشان نیست؛ بلکه تحلیل واقعات تاریخی با در نظرداشت علیت و معلول آنهاست که این نوع از تحلیل به مراتب بهتر و مفیدتر از بررسی علیت واقعات تاریخی میباشد؛ زیرا در این نوع تحلیل بیشتر جنبه عملی و نتیجه واقعات تاریخی مطرح است تا از طریق آن، حوادث و وقایعی که در زمان حال به وقوع میپیوندد را پیشبینی کرده و از واقعات دلخراش در حد امکان جلوگیری شود.
Comments are closed.