گزارشگر:کاووس حسنلی - ۱۱ عقرب ۱۳۹۸
بیگمان، سعدی یکی از نامدارترین سخنسرایانِ جهان است که بسیاری از اندیشمندان را به ستایش واداشته است؛ شاعری که اندیشههای نورانی و افسونگریهایِ هنریِ او در سخن چنان رستاخیزی برپا کرده که شهرتِ او را در زمانها و مکانهای دور و نزدیک به شایستهگی گسترده است.
در میان شاعران و نویسندهگان نامی پارسی، او تنها کسیست که در هر دو عرصه شعر و نثر، با توانمندی شگفتآور خویش، آثاری بیهمانند آفریده است؛ به گونهیی که شعرِ او به شیوایی نثر، و نثرِ او به زیبایی شعر، در بالاترین جایگاه هنری قرار گرفته است. این ارزش تنها در زبان فارسی اینچنین درخشان نیست، بلکه در هر جای دیگری که سخنِ سعدی امکان حضور یافته، نام صاحب خود را به بلندی برکشیده است. به قول امرسون، شاعر، نویسنده و اندیشمند امریکایی:
«سعدی به زبان همه ملل و اقوام عالم سخن میگوید و گفتههای او مانند هومر، شکسپیر، سروانتس و مونتنی، همیشه تازهگی دارد.»
امرسون، کتاب گلستان را یکی از اناجیل و از کتب مقدس دیانتی جهان میداند و معتقد است که دستورهای اخلاقی آن، قوانین عمومی و بینالمللی است.
اگر بخواهیم سعدی را با برخی دیگر از قلههای بلندِ شعر فارسی بسنجیم، همواره سعدی را بیشتر از دیگران در میانِ مردم خواهیم دید. مثلاً هنگامی که سعدی و مولوی را از دیدگاهِ پیوند و ارتباط آنها با مردم جامعه مقایسه کنیم، میبینیم که مولوی، پروازی بسیار بلند دارد آنقدر بلند که بیشتر اوقات از دسترس مردم و حتا از دیدرسِ آنها هم خارج است. اما سعدی، از رویِ زمین، مستقیم به سوی هدف حرکت میکند. از همین رو در دسترسِ مردم است و مردم میتوانند بهسادهگی با او همراه شوند. یا وقتی سعدی را با حافظ میسنجیم، میبینیم که گرچه حافظ هم به گستردهگی در میان طبقههای جامعه نفوذ پیدا کرده، اما حافظ مثل یک پدرِ مقدس و قابل احترام است که باید او را دوست داشت، به او مهر ورزید و او را بزرگ داشت. اما سعدی مثل یک دوست صمیمی است که بسیاری اوقات با او شوخی هم میکنند.
از سوی دیگر، حافظ از آسمانیترین سخنسرایان جهان است. بهرهوری او از عالم بالا، با هوشیاری شگفتِ او در حوزه زبان و توانمندی بیهمانندش در بهکارگیری امکانات بیانی، گره خورده و او را بر ستیغ بلند سخن فارسی نشانده است.
سه عنصر و ویژهگی مهم را همیشه باید در پیوند با حافظ و برای درک و دریافت شعر حافظ در نظر داشت:
۱٫ توانمندی شگفت هنری حافظ و پدید آوردن سخنی لایه لایه و پیچ در پیچ.
۲٫ پیوند معنوی با کتاب وحی و اُنس همیشهگی با قرآن مجید و بهدست آوردن روحانیتی ستایشبرانگیز که لقب «لسانالغیب» و «ترجمانالاسرار» را برای او به ارمغان آورده است.
۳٫ هوشیاری و دردمندی اجتماعی؛ به گونهیی که هرگز از زخمها و دردهای جامعه خود غافل نبوده است.
و این ویژهگیها دست به دست هم داده و باعث شده که حافظ با هنریترین شیوههای بیانی، شدیدترین و پلیدترین رذایل اخلاقی جامعه خودش (ریا، دروغ، تزویر و…) را هدف بگیرد و آنها را افشا کند.
حافظ خود، شخصیتی غریب و پیچیده است. او با شگردی شگفت و ترفندی هنری، چنان پدیدههای متناقض و متعارض را در کنار هم نشانده و آنها را با هم آشتی داده است که زیباتر از آن از دست کسی دیگر بر نیامده است. همین همنشینی پدیدههای متعارض و متناقض موجب شده است که سلیقههای گوناگون و طبایع مختلف، چهره خود را ـ هر کس به گونهیی ـ در آینه سرودههای حافظ ببیند. حاصل جمع این تعارضات چنان است که سرودههایی از حافظ را هم در دعا میخوانند و هم بر سکوی میخانه، هم بر سر منبر، هم در مجلس ساز و سرور، هم در کلاس فلسفه، هم در حلقه خانقاه و همهجا و همهجا.
این اختلاف نظر در مورد شخصیت حافظ هم وجود دارد: از یکسو او را فردی ناآرام، آزاداندیش، عصیانگر و پرخاشجو میبینیم و از سویی دیگر او را فردی متفکر، روشنبین و ژرفاندیش. از یکسو او را عارفی دلآگاه و واصل میبینیم که پردههای راز را یکسو زده و تا ناشناختهترین سرزمینهای اسرار پیش رفته و از سویی دیگر، او را شاعری چیرهدست و افسونکار میبینیم که آتش به جان همه واژهها زده و هنریترین شعر هستی را آفریده است.
با این همه، از میان سخنسرایان نامدارِ فارسی هیچ کدام به اندازه سعدی و حافظ همانندی و همسانی ندارند. در حالی که این دو نیز با هم تفاوتهای بسیار دارند.
هر دو در شیراز زاده، زیسته، نام برآورده و درگذشته اند و بنیان سخن هنری هر دو بر مفاهیمی همچون عشق، حقیقتجویی، جمالپرستی، مبارزه با کجرفتاریهای اجتماعی، ریا، تزویر، دروغ و… نهاده شده است.
همانگونه که پیش از این گفته شد، سعدی در میان سخنوران زبان فارسی، تنها کسی است که هم در نثر و هم در شعر، اثر عالی و درجه اول آفریده است به علاوه حضور همیشهگی در میان مردم و آمیزش او با گروههای مختلف اجتماع. که این عامل، تأثیر بسیار در عمومیتر شدن سخن او گذاشته است.
حافظ بیش از آنکه سخنی عمومی داشته باشد، کلامی ویژه دارد. به عبارتی دیگر، روی سخن سعدی همه طبقات اجتماع هستند، اما حافظ مخاطبانِ خاص برگزیده و روی سخن او با آنهاست. هر چند امروز، مخاطبان عمومی هم به سادهگی با شعر حافظ پیوند میخورند و دستکم میتوانند لایه بیرونی شعر حافظ را ببینند و دریابند.
آثار سعدی به ویژه به دلیل اینکه بیانِ حکمت عملی و اخلاق عملی است، ترجمهپذیرتر از سرودههای حافظ است. از همینروست که خاورشناسان و جهانگردان سعدی را بیشتر میفهمند و بیشتر میشناسند.
تکیه حافظ بیشتر به کلیات هستیست و توجه سعدی به جزییات زندهگی. حافظ بیشتر به مفاهیم انتزاعی، آرمانی و کلی میپردازد و سعدی بیشتر به مفاهیم محسوسِ دستیافتنی. در حوزه اندیشه، حافظ، ژرفتر؛ درنگآمیزتر و متفکرتر از سعدی جلوه میکند و سعدی روانتر، دوانتر و گستردهتر از حافظ؛ یعنی سعدی بیشتر در طول و عرض جولان میدهد و حافظ بیشتر در عمق و ارتفاع. از همینرو سعدی بیشتر پیش میرود و حافظ بیشتر فرا میرود.
سالها پیش یکی از نویسندهگان گفته است:
۱٫ «به نظر میرسد سعدی دنیا را آنطور میدید که همه ما میبینیم بهجز حافظ. و حافظ دنیا را طوری میدید که هیچیک از ما نمیبینیم حتا سعدی.»
در معماری کلام، پیوند هنری واژهگان و تراکم معانی هیچ کدام از شاعران پارسی به پای حافظ نمیرسند، همچنان که در سادهگی، روانی و شیرینی سخن هیچکس به سعدی نمیرسد. اما انگار به مرزهای زبان حافظ آسانتر میشود نزدیک شد تا مرزهای زبان سعدی. زیرا به نظر میرسد با فرا گرفتن برخی از آرایههای ادبی و شگردهای حافظانه ممکن است به رنگ سخن حافظ نزدیک شد و کلامی همرنگ آن کلام ـ و نه همجنس آن ـ آفرید، اما سخن سعدی که بدون یاری گرفتن از آرایههای ادبی، زیبا و هنری آفریده شده است، سخنی به شدت تقلیدناپذیر است.
سادهسرایی همسایه دیوار به دیوار ابتذال است. با کمترین لغزشی، سخن مبتذل خواهد شد و بندبازیهای سعدی روی این نخ بسیار نازک، شگفتآور است. تا کسی به کمال با ماهیت زبان فارسی و انرژی واژهها و توان تألیف آنها آشنا نباشد، هرگز نمیتواند سخنی به سادهگی سخن سعدی و هنرمندی او پدید آورد.
سعدی با سرودههای خودش گویی میخواهد گریبان ما را از دستِ هیاهوی بینتیجه جهان پیرامون رها کند و ما را به یک آرامشِ دلپسند فرا بخواند، آرامشی که ممکن است حتا تصنعی باشد. امّا حافظ علاقهمند است که تردیدها، تشکیکها و پرسشها را در جان ما بیدار کند و درون ما را بخراشد و بر آشوبد تا خوابمان نبرد.
شعر سعدی مثل شیشه است و شعر حافظ مثل آینه. در شعر سعدی خود او و قوانین جامعه او نمایان است، اما در شعر حافظ خواننده خودش را آنگونه که دوست دارد مییابد.
از لحاظ شخصیت، سعدی مردی پرتحرک، زودجوش، زبانآور و برونگراست و حافظ فردی ساکنصفت، کمجوشش و درونگرا.
در سده هفتم و در زمان سعدی در شیراز اتابکانِ زنگی فارس حکومت میکنند؛ همانهایی که با هوشمندی و درایت توانستند جلوِ هجومِ ویرانگرِ مغول را بگیرند و سعدی دوستدار این حاکمان است و با آنها روابطِ نزدیک دارد.
سکندر به دیوار رویین و سنگ
بکرد از جهان راه یأجوج تنگ
تو را سدّ یأجوج کفر از زراست
نه رویین چو دیوار اسکندر است
محیط ادبیِ فارس هم برای سعدی رضایتآفرین و خرسندکننده است و سعدی بارها از مردمِ ادبشناس و اهل معرفت شیراز سخن گفته است.
هـــزار پیــــرو ولـی بیـش اندر وی
که کعبه بر سرِ ایشان همی کند پرواز
و:
در اقصای گیتی بگشتم بسـی
به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشهیی یافتم
زهــر خرمنــی خوشــهیی یافتم
چو پاکـان شیــراز، خاکـــی نهــاد
ندیدم که رحمت بر این خاک باد…
امّا محیط اجتماعی و ادبی شیراز زمان حافظ اصلاً مورد رضایت او نیست. زیرا شیرازِ زمان حافظ، شهریست که ریا، تظاهر، دروغ و تزویر در آن آشکارا شدّت گرفته است و یا شاید اساساً محک حافظ برای راضی بودن از جامعه با محک سعدی متفاوت است.
عقاب جور گشوده است بال در همه شهر
کمان گوشه نشین و تیر آهن کو
شهــر خالــی است ز عشــاق مگـر کـز طرفـی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
مـی صوفــی افکــن کجــا میفروشنــد
که در تابم از دستِ زهد ریایی
سخن آخر آنکه: بهدشواری میتوان سعدی و حافظ را برای تعیین برتری یکی از آنها بر دیگری سنجید و به نتیجه رسید. سعدی همچون دریا زیبا، گسترده و تماشاییست و حافظ همچون کوه سربرافراشته، باشکوه و شگفتانگیز است. چهگونه میتوان یکی را از دیگری برتر دانست؟!
Comments are closed.