گزارشگر:فرح دیبا انوری و بهزاد برمک - ۱۲ عقرب ۱۳۹۸
جنگ پدیدهیی اجتماعی و تاریخی است؛ حوادث مملو از خشونت که در جهان دیروزی و امروزی ما اتفاق افتاده و میافتد. جنگ به عنوان پدیدۀ پذیرفته شده و معمول جامعۀ بشری به دلایل مختلف که بیشتر مغلق بوده، قابل بحث با نظریات گوناگون میباشد. جنگهایی که در طول تاریخ به وقوع پیوسته اند اکثراً بهخاطر امتیازطلبیهای سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی و فرهنگی صورت گرفته؛ ولی بحث عمده این است که آیا تمامی این جنگها در نگاه اول، جنبه یا ریشۀ اقتصادی دارند؟
در این باب، جنگها را به طور کُلی میتوانیم در دو صورت بیان کنیم: یکی اینکه بگوییم همه جنگهای دنیا، ریشۀ اقتصادی داشته است؛ یعنی جنگ را جز حوادث مهم که در تحولات تاریخی موثر بوده اند، بدانیم؛ ولی خود جنگ نشأت گرفته از علل اقصادی بدانیم و دیگر اینکه بگوییم خیر. جنگ با آن همه عظمتش، جز حوادث مهم تاریخی نیست. به نظر میآید که جز حوادث مهم است ولی چنین نیست و مسیر تاریخ را جنگها عوض نمیکند. مغول میآید، قتل عام میکند، مثلاً نیم از مردم منطقهیی را میکُشد و زندهگی آنها را برباد میدهد؛ اما در عین حال – بعد فراموش میشود. باز قافله، همان راه خودش را طی کرده؛ یعنی میسر خود را عوض نمیکند. طبق این نظریه، جنگ جز حوادث بزرگ به شمار نرفته؛ چون میگویند تکامل، ابزار تولید است که تاریخ را تغییر میدهد و متحول میکند. یک وقت جنگ مقارن با تحول ابزار تولید است و یک وقت نیست. مثلاً در قرون وسطی، در دورهیی که آنرا دورۀ کشاورزی مینامند، خیلی جنگهای بزرگ دنیا رُخ داد ولی دوره عوض نشده است، دوره همان دوره است، اما در دورهیی که یک مرتبه صنعت تغییر کرد و دورۀ صنعتی پیش آمد، همان پیش آمد تاریخ را متحول کرد و شکل دیگری به آن داد. با اینکه جنگ در کار نبود یعنی جنگها معلول تحولات اصلی تاریخ اند نه علت تحولات اصلی تاریخ.
جنگها هم به نوبۀ خود در تغییر ابزار تأثیر داشته اند؛ یعنی آنها را میتوان حتا علت تغییر ابزار دانست. دلیلش این است که جنگ خودش در عین اینکه خرابی به بار میآورد، سبب یک نوع تحول و پیشروی هم است؛ زیرا ملتها در حال جنگ و در اثر رقابتهای جنگی، نهایت تلاش را برای حفظ و بقای خود به کار میبرند. دانشمندان هر کشوری حداکثر کوشش را برای ساختن ابزار جنگی به کار میبرند که این مقدار کوشش در صلح و آرامش عملی نیست یعنی یک چنین شرایط فوقالعادهیی لازم است تا مغزها حداکثر تلاش خود را به کار برند. وقتی مسألۀ رقابت در کار باشد پس بالای مغزها فشار زیاد شده و در نتیجۀ اختراعات صورت میگیرد و ابزار جنگی ساخته میشود؛ ولی جنگ که خوابید همان اختراعات در مسایل تولیدی مورد استفاده قرار میگیرد. مثلاً: بعد جنگ جهانی دوم، خیلی از اختراعات آن در جریان جنگ به وجود آمده است، بعد ختم جنگ، از آنان در راه تولید بیشتر ابزار به کار گرفته شده است.
در کل یکی از شاخصههای عمدۀ وقوع جنگها در طول تاریخ همانا جنبه اقتصادی آن است. مشکل است که تنها در جنگها ریشه اقتصادی شانرا عامل عمده وقوع جنگ بیان کنیم؛ چون نه تنها ریشه یا بُعد اقتصادی در ایجاد جنگ رول داشته؛ بلکه یک سلسله عوامل از قبیل: امتیازطلبیهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دست به دست هم داده، کشورها را باهم درگیر ساخته است.
چون جنگ دشمن است، شکایت کجا بریم؟
برخی افراد، پدیدۀ جنگ را چنان عادی و سطحی میپندارند که نیازی به مطالعه عمیق و دقیق آن، نمیبینند. آیا به راستی چنین است؟ چرا واقعاً جنگ مهم است و باید به شناخت دقیق و همهجانبه آن پرداخت؟
شاید سادهترین پاسخ این باشد که جنگ خسارتهای فوقالعادۀ به نیروی انسانی و امکانات مادی بشر میزند و نه تنها نیروی انسانی را از بین میبرد؛ بلکه ضربۀ شدیدی به روح و روان آنان هم وارد میسازد؛ پس آیا برای شناخت علل و عوامل جنگها، متوقف کردن آنها و جلوگیری از وقوع آنهان کدام اقدامی صورت گرفته است؟
معلوم است که جواب به سوالهای فوق، منفی است. جنگ برخلاف بیماریهای ناشناخته و لاعلاج، محصور مستقیم و آگاهانه انسانهاست. انسانها خود جنگ افروزی مینمایند و به طور ارادی و بنا به مصالح و صلاح دید خود، آنرا خاتمه میدهند.
تاریخ جنگ، تاریخ حیات بشر است یا تاریخ پیدایش جنگها همزاد انسان در زمین است و شاید ذکر داستان کشته شدن یکی از دو فرزند آدم به دست دیگری در قرون قدیم به دلیل منافع شخصی، حسد و کینه و خودخواهی راز و سرچشمه کلیه جنگها در طول تاریخ باشد. گویا بشر نمیتواند این بلای دوستداشتنی را از زندهگی خود دور نماید و بدون جنگ، زندهگی سخت کسل کننده و یکنواخت خواهد شد.
جنگ چرا واقعاً اینقدر مهم است، هر وقتی که از آن سخن به عمل میآید بعضی را اندوهگین، یک عده را خشمگین و عدهیی دیگری را مسرور میسازد و شاید این سرور ایشان گذرا و موقتی باشد. واقع شدن جنگ در جامعه انسانی، تمامی عرصههای زندهگی را تحت تأثیر قرار میدهد و پس از پایان جنگ در جامعه – جز ویرانی، بی ثباتی، گرسنگی و آوارهگی چیز دیگری را برجا نمیگذارد.
در نهایت گفته میتوانیم که هزارها انسان معیوب و معلول، مقتول، یتیم و بیوه را جنگ به ارمغان میآورد. امروز دیگر کشورها خود به پای جنگ نابودکننده میروند، ازدیاد جمعیت و کم شدن منابع طبیعی از تمام انسانها به گفتۀ جان لاک/ گرگ میسازد؛ پس برای پیدا نمودن منبعی جهت ادامه حیات، باید به جستجو پرداخت که سرانجام این جستجو تصادم بین دو کشور خواهد بود که منجر به درگیری شدیدی میانشان خواهد گردید که در نتیجه، یکی از آنها به کُلی از پا افتاده و از بین میرود و دیگری با بیرحمی تمام، بالای منابع نیمه تمام آن دیگری حملهور میشود و همۀ آنرا به یغما میبرد؛ چنانچه به گفتۀ سازمان حفظ محیط زیست: در جنگ بعدی، انسان روی آب آشامیدنی صحی خواهد بود.
Comments are closed.