گزارشگر:نثاراحمد فیضی غوریانی - ۱۲ عقرب ۱۳۹۸
آنچه را که آقای غنی پس از پنج سال حکومتداری و آنهمه سروصدا در مورد برنامۀ صلح و دهها برنامۀ دیگر ارایه کرد، به هیچ صورت شباهتی به یک طرح و برنامۀ عملی ندارد. طرح و برنامه مسلماً به چیزی گفته میشود که در یک حوزۀ مشخص کارکردها را تجویز میکند؛ همان چیزی که در زبان انگلیسی به آن «اکشن پلان» میگویند. اما آنچه را که آقای غنی نوشته، متأسفانه اکشنپلانِ صلح گفته نمیتوانیم؛ چون عاری از تمام جنبههایِ عملگرایانه و تجویزی است. برخیها وقتی آن را یک «آرزو» خواندهاند، به همین جنبه اشاره داشتهاند.
نوشتۀ آقای غنی بیشتر از آنکه طرح و برنامۀ صلح را منعکس کند، آرزوهایی را در مورد صـلح بیان مینماید. این آرزوها نیز مسایلِ مهمی را احتوا نمیکنند. بسیاری از آنها آنقدر از طریقِ رسانههای دیداری و شنیداری مطرح شدهاند که همه میدانند و نیازی به نوشتن ندارند.
از هجده سال به اینسو گفته میشود که مشکلِ افغانستان ابعاد داخلی، منطقهیی و جهانی دارد و وقتی به این ابعاد توجه شود، صلح در افغانستان تأمین میگردد. اما این ابعاد چگونه در فعل و انفعال با یکدیگر میتوانند عمل کنند و چه زمینههایی نیاز است تا این فکتورها در کنار یکدیگر قرار گیرند؟
این سوال را کسی پاسخ نداده و آقای غنی نیز به آن نپرداخته است. آقای غنی در بهاصطلاح طرح صلحِ خود نمیگوید که چگونه میشود طالبان را در روی میز مذاکره قانع کرد که دست از جنگ بردارند و به روند صلح بپیوندند. او از بیرون شدنِ نیروهای خارجی سخن میگوید ولی این بحثِ امروز طالبان و برخی از گروههای همراستا با تفکرِ طالبانی نیست، بلکه به شمول حزب اسلامی برخی از گروههای موجود در افغانستان، همواره از بیرون شدنِ نیروهای خارجی از کشور سخن گفتهاند. اما آیا واقعاً به این مسأله فکر شده که با بیرون شدن نیروهای خارجی، مشکل جنگ در کشور پایان مییابد؟ چه کسی ضمانت میکند که با بیرون شدنِ نیروهای خارجی، تروریستها در افغانستان دیگر به جنگشان ادامه نمیدهند؟
تاریخ به یاد دارد که یکبار با حکومت داکتر نجیبالله و پاکستان سندی امضا شد که در اثر آن، نیروهای شوروی سابق از افغانستان بیرون شدند و امریکا و شوروی نیز به عنوان ضمانتکنندهگان، در پایِ آن سند که باید به ختم مداخلات بیرونی و جنگ در افغانستان میانجامید امضا کردند؛ ولی پس از بیرون شدن نیروهای شوروی از افغانستان، جنگ پایان یافت و یا بیشتر از قبل شدت گرفت؟
موضوع این نیست که شرایط فعلی با آن زمان متفاوت است و حکومت فعلی با حکومت داکتر نجیبالله قابل مقایسه نیست؛ ولی تجربههای تاریخی میتوانند راهگشایِ آینده باشند. ما باید از آن زمان درس بگیریم و به یاد بیاوریم که چه اتفاقهایی افتاد و چگونه توافقنامۀ ژنیو نقض شد و به جنگی خونین و ویرانگر در کشور انجامید. آموختن از تاریخ برای این است که اشتباهها را دوباره و سهباره تکرار نکنیم و باز همان اشتباهی را مرتکب نشویم که سه دهه کشورِ ما را به کامِ خشونت و کشتار برد.
طرح بهاصطلاح صلحِ آقای غنی، مروری گذرا بر آنچه که گذشته است دارد، اما هیچ دریچهیی به سمتِ آینده نمیگشاید. این طرح نه نقشۀ راه است، نه پیشنهادنامۀ صلح و نه برنامهیی برای گذار از جنگ به سوی صلح. آقای غنی نشان داد که حتا در عرصۀ تفکر نیز آنگونه که خودش و اطرافیانش به آن میبالند، وزنه و اعتباری ندارد.
طرح صلحِ آقای غنی باید حاوی نکاتی میبود که تا به حال به آنها توجه نشده است. او باید این نکاتِ تازه و تجویزی را یک به یک برمیشمرد و حلاجی میکرد، نه اینکه حرفهایی را که در هجده سالِ گذشته از آدرسهای متعدد به شکلهای مختلف گفته شده و حتا آزموده شده، کاپی میکرد و به عنوان طرحِ بیبدیلِ صلح به جامعۀ افغانستان و جهـان ارایه مینمود. طرح آقای غنی به صورتِ فعلی حداقل دو دهۀ دیگر کار دارد تا بتواند به یکیک اهدافِ خود برسد. اما آیا تا دو دهۀ دیگر مردم افغانستان و جهان میتوانند انتظار بکشند که آقای غنی طرحِ بهاصطلاح صلحِ خود را از آرزو به واقعیت تبدیل کند؟ چقدر دیگر باید افغانستان قربانی بدهد که طرح آقای غنی عملی شود؟
اصلاً پیش از نوشتن چنین طرحی، آقای غنی خوب بود که با چند شخصیتِ دانشگاهی و دارای فهمِ نسبتاً دقیق از وضعیتِ کشور مشوره میکرد و طرحی را مینوشت که جنبههای عملی و تجویزیِ آن بر آرمانیگراییاش چیره میبود. اینگونه دستکم نشـان میداد که حکومتِ افغانستان نیز طرح و برنامه برای صـلح دارد.
آرزوی صلح را همه دارند، ولی مهم این است که برای صلح برنامه و طرحِ دقیق، حساب شده و عملی داشته باشیم. باید نیروهای ذیدخل در مسایل افغانستان را بشناسیم، از وضعیتِ کشور تصویری واقعی داشته باشیم و از همه مهمتر، طرحی را ارایه کنیم که از درون مشکلاتِ جامعه بیرون شده باشد.
Comments are closed.