- ۲۰ عقرب ۱۳۹۸
بخش نخست/
چکیده
سخن از رؤیت خداوندج وچگونگی آن از مهمترین و جنجال برانگیزترین بحثهای کلامی در میان فرق اسلامی محسوب میشود. بحث اصلی در این مسأله این استکه آیا رؤیت خداوندج از نظر ثبوتی ممکن است یا نه؟ همین گونه پس از ثبوت امکان رؤیت خداجج ویا فارغ ازثبوت، آیا در مقام اثبات دلیلی برآن وجود دارد؟ معتزله، امامیه اثناعشریه، زیدیه، اسماعیلیه واباضیه جواز وقوع رؤیت خداوندج به وسیله قوه بصری را عقلا و نقلا نفی نموده ودر مقابل اشعریه، ماتریدیه، سلفیه، اهل حدیث وفرقهای دیگر از اهل سنت آن را عقلاً جایز شمرده و نقلاً در آخرت لازم دانسته اند. این نبشته بر محور اندیشههای کلامی معتزله، اشعریه و امامیه در باب رؤیت بصری خداوندج گردش نموده و استدلالهای عقلی و نقلی این مکاتب کلامی را به بررسی خواهد گرفت.
واژگان کلیدی: رویت خداوندج، معتزله، اشعریه، امامیه.
مقدمه
بشر از ابتدا که پا برعرصه وجود گذاشت، بر اساس حس پرستش که در وجودش به ودیعه گذاشته شده بود، به دنبال خدای دیدنی بوده است. بحث رؤیت خداوندج به وسیله قوه بصری نهتنها به زمان خاصی تعلق نداشته بلکه بهطور پیوسته چه در جامعه بدوی وچه در جامعه مدرن مورد کنکاش قرار گرفته است. رؤیت پذیری خداوندج که با بحث از تشبیه وتنزیه پیوند ناگسستنی دارد، دارای سابقه طولانی درمیان ملل و نحل اسلامی میباشد. شواهد و کتب عهد قدیم اسلام(به معنی خاص) حاکی از این استکه در نخستین سده ظهور اسلام، اذهان مسلمانان متوجه این مسأله بوده است. منشا این جریان را میتوان برخی از آیات قرآن و روایات، اعم ازضعیف وصحیح ونیز گفتگو مسلمانان با یهودیان دانست. بهگونه مثال در آیه ۱۴۳ سوره اعراف آمده استکه موسیع به خداوندج گفت:«رب ارنی انظرالیک» با این معنا که «پروردگارا، خودت را به من بنمای تا برتو بنگرم». برمبنای همین آیه مبارک، پارهی از متکلمین ابراز نموده اند که اگر خداوندج دیدنی بود و قوه بصری میتوانست بر وی بنگرد، پیامبرش از آنجاکه دیدنی بودنش را میدانست، درخواست نشان دادن نمیکرد. در ادامه این آیه پاسخ پروردگار به موسی چنین آمده است که«لن ترانی» یعنی «هرگز مرا نخواهی دید». از همین جا پارهی از متکلمان دیگر استناد کرده اند که خداوندج دیدنی نیست، چون پاسخ خداوندج به موسی حکایت از مشاهده غیرممکن میکند. درست از همین جا بود که متکلمان و مفسران قرآن در تفسیر این آیه و آیههای دیگر راجع به بحث رؤیت خداوند اختلاف نظر پیدا کردند. عدهی از متکلمین روش تعلیمی قرآن را طوری بیان مینمایند که برای خداوند شباهت قایل شده و در مواردیهم برچسپگر جسمانیت نیز هستند. اما عدهی دیگری از مفسیرین و متکلمین بر این عقیده هستند که از روش تعلیمی قرآن بر میآید که هیچ موجودی به هیچ وجهی از وجوه، شباهت به خدای سبحان ندارد. خدای سبحان جسم و جسمانی نیست، و هیچ مکان، جهت و زمانی او را در خود نمیگنجاند، و هیچ صورت و شکلی مانند و مشابه او ولو به وجهی از وجوه یافت نمیشود. از اینرو ابصار حسی خداوندج در دنیا و آخرت امکان پذیر نیست. برای اینکه بهتر بتوانیم از سنگینی این بحث مهم بکاهیم، نظریات مکاتب کلامی مورد بررسی را با نقدهای وارد بر آن مکتب به تفحص خواهیم گرفت. اکثر دانشمندان و متکلمین اسلامی بر این عقیده هسنتد که سه نظریهی مهم (نظریه جواز بهتشبیه، نظریه جواز بهتنزیه و نظریه نفیوانکار) در مبحث رؤیت خداوندج مطرح است. نظریه جواز بهتشبیه همان گونه که از نامش هویداست، متعلق به اهل تشبیه وتجسیم است که خداوندج را به مخلوقات تشیبه نموده وقایل به جسمانیت خداوندج می باشند. از همین رو دیدن خداوندج را در دنیا وآخرت جایز شمردهاند. قایلین بهتنزیه با اینکه خداوندج را موجود مجرد ومنزه ازمکان، جهت وجسمیت دانستهاند؛ اما رؤیت او را با قوه بصری در سرای آخرت توسط مومینین تجویز کردهاند. در پایان هم منقیدین دو نظریه ذکرشده را داریم که با رد کردن نظریههای جواز بهتشبیه و جواز بهتنزیه بر محور نفی وانکار چرخیدهاند. متکلمین که باورمند به نفی و انکار رؤیت خداوندج هستند، رؤیت را مستلزم اعتقاد بهجسمانیت دانسته وبا قراردادن نفی رؤیت در فرع، نفی جسمانیت نمودهاند. ناگفته نباید گذاشت که مکتب کلامی امامیه باپذیرفتن برخی از نظریههای معتزله، قایل به نظریه (نهتشبیه ونهتعطیل) هستند که هرکدام از این نظریات در جای خود مورد بررسی قرار خواهدگرفت.
اشاعره و مسأله رؤیت حق تعالی(جواز بهتنزیه)
متکلمین اشعری با اینکه ذات حق تعالی را منزه از مکان، جهت و جسمانیت دانستهاند؛ اما رؤیت خداوندج را مستلزم امر محال ندانسته وباورمند هستند که از اثبات رؤیت خداج نه حدوث خداج لازم میآید ونه تشبیه و تجسیم او بهمخلوقات خود. این استدلال دو ایراد را به دنبال دارد.
یکم: رؤیت خداج مستلزم حدوث مرئیست، زیراکه ملازمه از یک طرف است نه دو طرف. یعنی هر مرئی حادث است، نه اینکه هر حادثی مرئی باشد. بنابراین، عدم رؤیت برخی از حادثها گواه برعدم ملازمه بین رؤیت وحدوث نیست.
دوم: رؤیت ملازم با تشبیه وتجسیم است. زیرا شرط لازم برای دیدن، مسأله مقابله است و مستلزم آن است که خداج در نقطهی به صورت محاط وجود داشتهباشد تا نوری از وجود آن برخواسته و وارد شبکیه گردد. مهمترین دلیل عقلی که اشاعره برپایهی آن رؤیت خداوندج را استوار میکند، دلیل الوجود است. اشاعره معتقید است که خداوندج موجود میباشد و هرچه موجود باشد قابل رؤیت است. پس از این مقدمه نتیجه میگیرد که خداوندج قابل رؤیت است. درواقع وجود را علت تامه برای رؤیت دانسته اند، خواه مرِئی در مقابل باشد یا نباشد. خواهد جسم باشد یا نباشد. هرچند محقیقن دیگری مانند غزالی (وفات ۵۰۵هجری ق) وفخررازی(وفات ۶۰۶قمری) که برهمین مکتب کلامی منسوب هستند، با آگاهی از ضعف دلایل عقلی ونقلی این مکتب، دست به تاویل زده وگفتهاند برای مومن حاصل رؤیت محقق میشود نه خود رؤیت. در جواب این تفسیر خواجه نصیرالدین طوسی(وفات۴۶۰) گفته امام فخررازی برای اثبات اینکه این حالت غیر از حالت کشف تام است به دلیل نیازمنداست و اگر معنای رؤیت انکشاف تام علمی باشد در این صورت نزاع لفظی خواهد گشت و نزاع موافق و مخالف در مسئله رؤیت بر سر یک چیز نخواهد بود. اشاعره تنها براین دلایل عقلی اکتفا نکرده و سعی نموده است با استناد از آیههای قرآن کریم، پایههای اندیشهای خود در باب رؤیت را مستحکمتر جلوه دهد. بر همین سبب ابراز نمودهاند که نظر بهآیه ۱۴۳ سوره اعراف که موسی از خداوندج درخواست رویت کردهاست، هویداست که خداجج دیدنی بوده است، چون اگر رؤیت خداج ممکن نبود، هرگز پیامبر خداج چنین درخواست ناممکنیرا نمیکرد. همچنان در کتاب«لاِبانهُ عَنْ اُصُولِ الدّیانَه» نوشتۀ ابوالحسنعلی بناسماعیل بصریاشعری(ح۲۶۰-۳۲۴ق/۸۷۴-۹۳۶م) شواهدی را از قرآن نقل شده است که مهمترین آنها آیات ۲۲ و ۲۳ سوره قیامت است.اشعری کلمه «ناظره»را به معنی «نگاه کننده»گرفته است آن جا که خداوند میفرمایند«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ»؛ یعنی «درآن روز (قیامت) چهرهها شاد و خرسندند و به سوی پروردگارشان مینگرند. در حالی که کلمه نظر را می توان بهمعانی مختلف چون( اعتبار، انتظار کشیدن ورحمت) نیز به کار برد.
معتزله و مسأله رویت خداجوند (نفی وانکار)
از نظرمعتزله که خود را اهل توحید واصحاب عقل میدانسنتد، باورهای اهل تشبیه وتجسیم که با تمسک به-ظواهر برخی از آیات به جسمانیت خداج قائل شدهاند و برای او به مکان، جهت و اعضا و جوارح از قبیل دست وصورت وغیره تراشیده بودند، پذیرفتنی نبود. چنانکه قاضی عبدالجبار(وفات در سال ۱۰۵۲ م) از بزرگان معتزلی میگوید جایز نیست که خداوندج جسم باشد، زیراکه لازم میآید خداج حادث باشد، حال آنکه خداج قدیم است با انکار جسمانیت خداج، مکان داشتن و در جهت بودن او نیز نفی میشود، چرا که اینها از لوازم جسم بودن به حساب میآیند. به تعبیر آنها جایز بودن رؤیت خداوندج به وسیله قوه بصری جواز به جسمانیت است، از همینرو بحث رؤیت بصری پایهی است که با ویران شدندش سقف هم ویران می شود. معتزله رویت خداوندج به وسیله قوه بصری را مطلقا چه در این دنیا و چه در آخرت محال میداند، زیرا که رویت بصری بدون مکان، جهت و مقابله ممکن نیست. حال آنکه خداوندج نه جسم است و نهدر جهت قرار دارد. معتزله اگرچه درانکار جواز رؤیت هم عقیده و متفقالقولاند، اما در اینکه خداوندج به وسیله قلوب دیده میشود یا نه، اختلاف نظر دارند. مهمترین استدلال معتزله در رد رؤیت خداوندج«دلیل مقابله» است. بر مبنای این استدلال رؤیت در صورت جایز وممکن است که شیئ مرئی در مقابل بیننده قرار گیرد یا آن که در حکم بیننده باشد، مانند آینه که من در آن پیدایی را به تصویر می کشد. از آن جا که خداوندج منزه از جهت است پس قابل رؤیت جسمانی نیست. برعلاوه اگر رؤیت خداج ممکن باشد باید در همه شرایط واوقات ممکن باشد، اگر رؤیت خداج فی نفسه ممکن است، پس اکنون نیز باید بتوان اورا رؤیت کرد. به تعبیر قاضی عبدالجبار(وفات در سال ۱۰۵۲ م) نمیتوان ادعا کرد که در آخرت برای خداوندج صفت دیگری حادث می گردد که به سبب آن صفت قابل رؤیت گردد. با آنکه معتزله دلایل محکم عقلی در رد رؤیت بصری ارایه میکند با آنهم دست از دلیل نقلی برنداشته و برای رد بنیاد نظریه تشبیه و تنزیه به آیه ۱۰۳ سوره انعام استناد می کند که «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصار». یعنی چشمها او را نمیبینند و اوست که دیدگان را میبیند. همچنان معتزله در نقد تفسیر اشاعره که کلمه ناظره در آیه( الی ربها ناظره) ۲۳ را بهمعنای نگریستن معنی کرده اند، رد کرده و منظور آیه شریفه را (انتظار) گفته و شاهد آورده اند که واژه( نظر) در قرآن بهمعنی انتظار آمده است (فنظره الی میسره ) (فناظره لم یرجع المرسلون) که به معنای انتظار آمده است برهمین مبنا معتزله به عنوان نقطه مقابل اشعریها اعتقاد دارند که خداوندج بههیچ عنوان قابل رؤیت نیست که ادعای خود راعلاوه برتأکید برآیات قرآن، با طرح استدلالهای عقلی نیز مطرح کردهاند.
Comments are closed.