خشونت و ماهیتِ هرمنوتیکال امرِ دینی

گزارشگر:سید حسین اشراق - ۲۸ عقرب ۱۳۹۸

بخش دوم و پایانی/

mandegar۲٫ در صورتی‌که دین‌داران در رابطه با آموزه‌های دینی‌شان رویکردهای انحصارگرایانه در بابِ حقیقت را در پیش بگیرند، افزون بر این‌که بابِ گفت‌وگو با دیگران را می‌بندند، زمینۀ حیات اجتماعیِ متمدنانه را نیز با دشواری روبه‌رو می‌کنند؛ دشواری‌یی که قرائت‌های یکسویه و تمامیت‌خواهانه را برای پرداختن به مسایل اساسی تلقی می‌کند و فرصت‌های مناسبِ گزینه‌های منطقی برای مواجهه با چالش‌های جزم‌اندیشی را نادیده می‌انگارد.
۳٫ در تعیین نسبت میان امر دینی با خشونت، ما به جای این‌که گوهر امرِ دینی را تجربه نماییم، با تجلیات و ظهوراتِ آن روبه‌رو هستیم، گوهر امرِ دینی هیچ‌گاه به ‌صورتِ بلاواسطه و مستقیم با پدیده‌‌ها و از جمله جوامع نسبت برقرار نمی‌کند. به همین دلیل است که دین در بسترهای اجتماعی متفاوت و مقاطع زمانی مختلف تجلیات متفاوت و گوناگون به خود می‌گیرد و در اَشکال متفاوت آشکار می‌شود. این امر نشان می‌دهد که ظواهر و تجلیاتِ امرِ دینی، به‌خصوص‌ در تعیین نسبتِ آن با پدیده‌‌های اجتماعی از قبیل خشونت، اهمیتِ به‌ مراتب بیشتر از سایر جنبه‌های امرِ دینی دارد. از همین بابت با توجه به تغییراتِ تجلیات امر دینی در بسترهای اجتماعی و تاریخی مختلف، نسبت دین با خشونت نیز در هر‌ دوره از نو بازنگری‌ شده و سامان می‌‌یابد.
توجیه خشونت با تأیید آموزه‌های دینی در یک دوره، و نفی آن در دوره دیگر، علی‌رغم این‌که نشانه ماهیتِ پارادوکسیکال امرِ دینی است، اما مهم‌ترین جنبه همانا تأثیرِ تغییرِ شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی بر امرِ دینی و ظهوراتِ متنوع آن می‌باشد. بر این اساس، به جای تعیین نسبتِ مطلق با امر دینی، بهتر است ‌امرِ دینی را در هر ‌دوره زمانی به‌‌صورتِ متفاوت و ویژه در نظر بگیریم و نسبتِ آن را با خشونت تبیین نماییم.
خطر از آنجا ناشی می‌شود که در جوامع انسانی ماهیتِ سیال ادیان نادیده گرفته شده و مغفول واقع‌ گردیده است، در واقع نپذیرفتن قرائت‌های متنوع از دین و اصرار بر ابدی کردن نوعی بازی زبانی، توهمِ «حقیقتِ برترِ من» را به‌وجود می آورد. این امر توقعاتِ تمامیت‌‌خواهانه در میان پیروان ادیان را بیشتر نموده و زمینه تعمیق جزم‌اندیشی را نیز وسعت بخشیده است. خشونتی که اکنون در جوامع مختلف مشاهده می‌شود، همه ناشی از وضعی است که پیروان ادیان نگاه تمامیت‌خواهانه به آموزه‌‌های دینی و اراده برای بستنِ عرصه بازی تمایزها دارند.
وقتی پذیرفته نمی‌شود که ادیان ماهیتِ سیال داشته باشند، و متناسب با شرایطِ تاریخی و اجتماعی‌ـ‌ فرهنگی صورت‌بندی‌های متفاوت به خود بگیرند، توجیه خشونت امکان‌‌پذیر می‌شود. از همین رهگذر است که تمامیتخواهی ناشی از خوانش یگانه، همواره برای درهم‌آمیزی دین‌داری و خشونت در جهتِ تصفیه‌های ایدیولوژیکی و فرقه‌یی نقش ایفا نموده است.
۴٫ امرِ دینی لایه‌‌های مختلفی دارد. مهم‌ترین لایه امرِ دینی، آموزه‌‌های آن است. آموزه‌‌های دینی حتا اگر مدعی کُل حقیقتِ امرِ دینی نباشد، بخش مهمی از آن را نماینده‌گی می‌کند و تا حدِ زیادی چگونه‌گی و ابعاد امرِ دینی را بر ما آشکار می‌نماید. بنابراین، برای تعیین نسبتِ امر ِدینی با پدیده‌‌های اجتماعی، یکی از بهترین راه‌‌ها، مراجعه به آموزه‌‌های دینی است. آموزه‌‌های دینی، در هر حالت، برای توصیف و تبیین امرِ دینی‌ سامان یافته اند، لذا نمی‌توان مدعی دین‌شناسی شد، مگر این‌که به آموزه‌‌ها و تعالیم آن دین، به ‌عنوان مرجع و منبع اصلیِ فهم دین مراجعه کرده باشیم.
فهم آموزه‌ها اما به‌ساده‌گی صورت نمی‌پذیرد، آموزه‌های دینی مانندِ هر ‌رخدادِ اجتماعی دیگر، دارای جنبه‌ها و ابعاد متعدد است. فهم این لایه‌ها و ابعاد، به متد‌ها و تکنیک‌های خاصی نیاز دارد؛ روش‌هایی که مستلزم مجموعه‌یی از آموز‌ش‌های تخصصی روشمند در قالبِ علوم انسانی است. آموزه‌‌های دینی، به بیان ساده، ماهیتِ هرمنوتیکال و تفسیری دارد، این ویژه‌گی باعث می‌شود که فهم آموزه‌‌های دینی نیز به ساده‌گی امکان‌پذیر نباشد. در قرائتِ یکتاانگار، معمولاً از جنبه‌‌های هرمنوتیکال و تأویلی آموزه‌‌های دینی غفلت می‌شود و از این‌رو قرائت و خوانش تمامیت‌خواهانه از آموزه‌‌ها شکل می‌گیرد. این در حالی است که آموزه‌های دینی در مقام آموزه بنیادین، محمل‌های زیادی با خود دارد و بنابراین، تفسیر و خوانش واحدی از آن امکان‌‌پذیر نیست. بی‌توجهی به این نکته همان مشکلی است که امروزه سرنوشتِ گفتارِ مسلط دینی در کشورها به بحران گسترده انجامیده است. روی‌آوردن به آموزه‌های دینی، پیشاپیش مستلزم پذیرش امکان قرائت‌ها و خوانش‌های متکثر از یک آموزه دینی است و این همان نکته بنیادینی‌ست که میان خوانش‌های یکتاانگار و سنتی از دین و خوانش‌های عقلانی و معاصر برای «مهارِ کردن بیزاری»( شلایشرت، ۱۳۸۰: ۱۸۱) فاصله ایجاد می‌کند.
۵٫ یکدستی و انسجام در سرشتِ آموزه‌‌های دینی نیز دیده نمی‌‌شود. در بسیاری از ادیان، آموزه‌‌های پارادوکسیکال زیاد‌ به چشم می‌خورند. به تناوب فرصت‌ها و شرایطِ تاریخی که پیش می‌آید، برخی از این آموزه‌‌ها برجسته و برخی دیگر مغفول واقع می‌‌شوند. در واقع، به‌‌رغم تأکید ادیان بر همه‌جانبه‌‌نگری و طرح روایت‌های کلان، درک و فهم پیروان آن‌ها هیچ‌گاه به صورت جامع و فراگیر از آموزه‌‌های دینی صورت نمی‌گیرد. پیروان از بابِ داشتنِ علایق و منافع بشری، همواره بخشی از تعلیمات و آموزه‌‌‌ها را بر بخش دیگر ارجحیت و اولویت می‌‌دهند و این امر در شکل‌گیری نوعی از خوانش و تفسیرِ متفاوت از آموزه‌‌های دینی نقش اساسی دارد. به لحاظ درون‌‌دینی، هیچ مِلاک و معیاری نیز وجود ندارد تا بر‌ بنای آن بتوان‌ اصالت و برتریِ یک مجموعه از آموزه‌ را بر سایر آموزه‌‌ها اثبات کرد. از این لحاظ، انتظار این‌که ادیان لزوماً پیروان خویش را در مسیرِ واحدی هدایت کنند یا رفتار و کردارهای واحدی را در آن‌ها بر‌انگیزانند، واقع‌بینانه نیست. برای رفع این مشکل، توقع از ادیان، بایستی زیباشناسانه، پویا و معطوفِ «تحول‌پذیری و نسبیتِ مصلحت»(ریسونی و باروت،‌ ۱۳۸۵: ۱۷۶) باشد.
۶٫ برای مهارِ خشونت، در میانِ پیروان ادیان، شاید به قرائت‌ها و خوانش‌های جدید‌ یا بازخوانی خوانش‌‌های قدیمی خشونت‌گریز، از قبیل خوانش‌‌های عرفانی یا فلسفی ضرورت ‌باشد؛ اما این مشکل را می‌توان با پایین‌آوردنِ توقعات از آموزه‌‌های دینی و خوانش‌های مرتبط با آن‌ نیز حل کرد. مساله اصلی از این لحاظ آن است که پیروانِ ادیان باید به جای انتظارات مطلق‌گرایانه، توقعاتِ نسبی از خوانش‌های تفسیری خویش از آموزه‌‌های دینی داشته باشند.
متناسب نمودنِ توقعات با نیازهای زمان هم امکان طرح گزینه‌های متفاوت را تسهیل می‌کند و نیز به پیروان ادیان مجال می‌دهد که از تلاشِ «برساختن هویت برای یکسان‌سازی»(کاستلز، ۱۳۸۰: ۳۰ ) فاصله بگیرند، تا با گذار از توهم «همه یا هیچ» فرصتی را برای «نقد گذشته»(یثربی، ۱۳۸۷: ۲۸) «ترکیبِ افق‌ها» ( Gadamer, 2006: 305)و دگراندیشی مهیا نمایند.

نتیــجه
بحثِ حاضر نشان‌دهنده این واقعیت است که کارکردِ ادیان در رابطه با خشونت یکسویه نیست. ادیان گاه مشروعیت‌‌بخشِ خشونت‌‌ها و گاه منافی آن‌ها بوده‌اند. به همین جهت توصیه می‌شود که برای تحلیل متون و آموزه‌‌های دینی و تسانخ آن‌ها با خشونت می‌‌بایست به سراغ زمانه و زمینه‌‌های مربوط به آن‌ها رفت و از تحلیل مناسباتِ تجربه‌های دینی و استراتیژی‌های خشونت غافل نشد.
خشونت با وجودِ این‌که با روایتِ بازگشتِ به گذشته در کسوتِ امرِ دینی در جوامع نمایان شده است، اما این مسأله موجب نمی‌شود که خشونت‌‌های هولناکِ سیاسی، نژادی، قومی، جنسیتی و ایدیولوژی‌های غیردینی نادیده گرفته شوند. به همین جهت نمی‌توان در قالبِ روایتِ کلان از رابطه قطعی خشونت و دین و همچنان «خشونت ناب دینی» سخن به میان آورد؛ زیرا در جهان اجتماعی همه ‌چیز انسانی، اجتماعی و مرکب است. آموزه‌‌های خشونت‌آمیز نیز اگر تأیید اجتماعی نیابند و بستری برای رشد پیدا نکنند، منسوخ می‌‌شوند.
رابطه دین با خشونت قبل از این‌که سراسر الهیاتی باشد، از جنبه‌های جامعه‌شناختی و جیوپولیتیک نیز برخوردار است. به همین جهت خشونت‌های سیاسی موجود با رنگ‌وبوی دینی در کشورهای گوناگون، محصول مجموعه‌یی از عوامل داخلی و خارجی است. این امر به ما می‌آموزاند که میان انگیزه‌‌های دینی خشونت و مشروعیت‌‌بخشی مذهبی تفاوت قایل باشیم. همچنان تشخیص بدهیم که: در ظهورِ این خشونت‌ها، آموزه‌های دینی مؤثر بوده‌‌اند یا توسل‌جستن به دین برای مشروعیت‌بخشی به آن‌ها؟؛ تشخیصی که نشان می‌دهد کارکردِ دین هم مشروعیت‌بخشی به خشونت و نیز مشروعیت‌‌زدایی از آن بوده می‌تواند.
از نظرِ ما آموزه‌های دینی همواره در بسترِ اجتماعی و تاریخی از نو صورت‌‌بندی می‌شوند، به همین جهت صورت‌بندی‌ تاریخی و اجتماعی مسأله را مهم می‌شماریم و تحلیل‌های‌مان را در همین چارچوب در نظر می‌گیریم.

منابع
اشراق سیدحسین (۱۳۹۷). در باره فلسفه علوم اجتماعی، کابل: انتشارات عازم.
بوردیو پی یر (۱۳۸۶). علمِ علم و تأمل‌پذیری، ترجمه یحیی امامی، تهران: مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور.
ریسونی احمد – محمد جمال باروت (۱۳۸۵). گفت‌وگو هایی برای قرن جدید (متن، واقعیت، مصلحت)، ترجمه محمد محق، مشهد: به نشر.
شلایشرت هوبرت (۱۳۸۰ ). شگردها، امکان‌ها و محدودیت‌های بحث با بنیادگرایان، ترجمه محمدرضا نیکفر، تهران: طرح نو.
کاستلز مانویل (۱۳۸۰). عصر اطلاعات: قدرت و هویت، ج ۲، ترجمه حسن چاووشیان، تهران: طرح نو.
گالپینی انریک (۱۳۹۵ ). بررسی رابطۀ دین و خشونت در مصاحبه با پروفیسور انریکو گالپینی(مصاحبه – ۴ مهر)/ www. alwaght.com.
یثربی سید یحیی (۱۳۸۷). عیار نقد، قم: بوستان کتاب.
Derrida Jacques (1977). The Politics of Friendship, translated by George Collins, London: Verso.
Gadamer Hans Georg. (2006). Truth and Method. Translation revised by Donald G. Marshall. New York. Continuum book.
Karen Armstrong (2014). Karen Armstrong›s thinking shifts on religion and violence, interview by: Paul Elie, Nov 13 / www.laimes.com .

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.