گزارشگر:فرشاد نوروزی- منبع: فلسفۀ نو - ۰۴ قوس ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
حقیـقت
هایدگر برای فهم معنای حقیقت به سراغ زبان یونانی و برابر ایستایِ آن یعنی Aletheia میرود که به معنای درست و راست بودن است. تبار این واژه به لغت Lethein میرسد که به معنای نادیده ماندن و پنهان ماندن است که A-letheia به معنای اصلی یعنی پنهاننمانده و از یاد نرفته یا به قولِ بعضی مترجمین «ناپوشیده». در فلسفۀ سنتی ما حقیقت (Truth) را مطابقت logos (بیان یا عقل) با pragma (امر واقع) میدانیم. در تفکر افلاطونی/ارسطویی میگوییم ” veritas est adaequati o rei et intellectus” یعنی حقیقت مطابق است با معرفت ما با امر واقع”. مثلاً میگوییم “بیرون باران میبارد” حقیقتِ این گزاره در آن لحظهیی مشخص میشود که ما در کنار پنجره بایسـتیم و کیفیتِ آبوهوا را نظاره کنیم.(propositional truth) هایدگر میگوید: “آنچه به واسطۀ گزاره گفته شده، بیانی است از شیء معرفی شده، صرفاً آن طوری که آن شیء در مقام امری تعریف شده است.” وی بر این باور است که ما در برابر اشیاء گشودهایم. ما در نسبت با آنها خود را متناسب میسازیم. تنها از ناحیۀ آنچه که هایدگر openness of comportment (رویه -سیر و سلوک- گشودهگی) مینامد، میتوانیم به درستی دربارۀ اشیاء سخن بگوییم. پس حقیقت تنها برای انسان معنا دارد؛ چرا که چیزها تنها و تنها میتوانند در برابر انسان گشوده شوند.
حقیقت از نظر هایدگر، بنا به روحیهها و فهمها آشکار میشود. حقیقت نوع بودهگیِ هستندهگان در جهان است و نه اندیشهها و حکمها. هستندهگان پیش روی ما حاضر میشوند و ما میکوشیم تا آنها را آشکار کنیم. هایدگر مینویسد «عبارتها مکان یا جایگاه حقیقت نیستند، حقیقت جایگاه عبارت است. حقیقت در هیچ حکم و گزارهیی جای نگرفته، بل باید آن را در دانایی شهودیمان جستوجو کنیم. فهم هستندهیی در غنای حضورش با فهم رابطهیی میانگزارهیی و واقعیتی تفاوت دارد.»۸ «حقیقت در اصل متعلق به عبارت نیست، و با آنهم ثابت، و حتا دانسته نمیشود. حقیقت آن امری است که در ما این توانایی را ایجاد میکند که عبارت یا حکمی را بسازیم. پیش از اینکه عبارتی بیان یا فهمیده شود، باید جهان گرداگردِ ما و هستندهگان آن بر ما گشوده و آشکار شده باشند.» ۹ هر مفهومی دارای تعریفی است که به مقتضای آن ما آن مفهوم را درک میکنیم؛ حقیقت هر چیز در صورتی که بتوان از آن کشف حجاب کرد، از مستوری بیرون میآید. در واقع حقیقت همان کشف حجاب (گشودهگی) است؛ اما آنچه تعریفی صحیح یا درست دارد ـ که در واقع خودش درست است – هنوز حقیقی نیست.
آزادی
پرسش دربارۀ آزادی، در پرسش دربارۀ حقیقت و به ویژه در حقیقت هستی مطرح میشود. اما آزادی چیست؟ یا بهتر بگوییم وقتی هایدگر از آزادی یاد میکرد چه چیزی را مراد میکرد؟ هایدگر میگفت که آزادی تحقق سرشت حقیقت است. هایدگر نحوۀ تحقق بخشیدن به حقیقت را در آزادی میداند و آزادی را به معنای رها بودن یا به حال خود گذاشتن و یا گشوده شدن میداند. اگر حقیقت ناپوشیدهگی باشد چنانچه توضیحِ آن داده شد، بنیادش در ناحقیقت یا پوشیدهگی است و آزادی رها کردن ناحقیقت است تا خود را در حقیقت گشوده کنـد. هایدگر در رسالهیی درباب ذاتِ حقیقت میگوید آزادی «بگذار باش- بودن» است. یعنی آزادی بشر به این معناست که بشر بگذارد یا اجازه دهد که موجودات آنگونه که هستند باشند. آزادی تحقق سرشت حقیقت است. آزادی این اجازه دادن هست. آزادی صفت انسان نیست، ”ماهیت آزادی از نظر اصل و منشا به اراده یا حتا جبر علی ارادۀ آدمی ربطی ندارد. آزادی بر امر آزاد به معنای امری که بر آن پرتو افکنده شده، یعنی امری که از آن کشف حجاب شده است، نظارت دارد. آزادی نزدیکترین و دورترین خویشاوندی را با وقوع انکشاف، یعنی با رخداد حقیقت، دارد. هر انکشافی متعلق به پناهگاه و استتاری است؛ اما آنچه آزاد میکند -راز- پنهان است و همیشه خود را استتار میکند. انکشاف از درون امر آزاد میآید، به درون امر آزاد میرود و آزاد میکند… . آزادی، قلمرو تقدیری است که در هر لحظۀ معین انکشافی را راهی راه خود میکند.”۱۲ دازاین با گشودهگیاش و با برون ایستایی (ex-sistent) و درون ایستایی (in-sistent) است که این آزادی را پدید میآورد، چنانچه هایدگر در نشانههای راه مینویسد: «آزادی تعهد در آشکارهگی هستی است، چنانکه هست، و آشکارهگی هم در قید اگزیستانسیال دانسته میشود.»(۱۴۵) هایدگر در هستی و زمان میگوید که آزادی شرط هستیشناسانۀ امکانهاست و نه مشخصۀ اخلاقی دازاین. وی در اینجا این مسأله را مطرح میکند که اگرچه انسان موجودی تاریخمند و متناهی است که در بسیاری جهات مجبور است، اما دازاین در طرحاندازیهای خود آزاد است و در واقع شرط طرحاندازیاش وجود آزادی است.
حال با توجه به آنچه رفت، بیشتر معلوم میشود که منظور هایدگر وقتی گفت فهم امر سیاسی به درکِ ما از مفهوم آزادی و برداشت ما از حقیقت وابسته است، چه میتوانسته است باشد. هایدگر این ادعا را میکند که اگر آزادی به فهم از حقیقت وابسته باشد، چنانچه توضیح آن داده شد، پس باید فهم یونانی از امر سیاسی نیز کاملتر از فهمِ ما باشد چرا که یونانیان خصوصاً تا پیش از افلاطون در زمانۀ آشکارهگی هستی بهسر میبردند. هایدگر میگوید که یونانیان باستان به جای آنکه طرفدار نوع خاصی از حکومت بوده باشند و در پی اثبات آن برآیند، آزمویندهگان آن بودند، آنها به دنبال شکل آرمانی حکومت سیاسی یعنی Politia بودند. آنها میدانستند که باید بگذارند حقیقت خودش آشکار شود از همین روی آنها در Polis (در ترجمۀ انگلیسی قالباً به State و در ترجمۀ فارسی به دولت-شهر ترجمه شده است) جمع میشدند و به گفتوگو و طرح پرسش میپرداختند. هایدگر مینویسد «امر سیاسی یعنی Politikon که از جوهر Polis یونانی برخاسته، به راهی رومی فهمیده شد. در امپراتوری، سیاست نیز معنایی رومی یافت. آنچه یونانی بود فقط در آوای واژه باقی ماند و بس.» و در طی این کجفهمی بود که Polis معنایی چون امنیت و اطمینان به خود پیدا کرد که پشتیبان توسعهطلبی و امپراتوری شد. به همین شکل، معنای dike یا عدالت که معنای به نظم درآوردن و گرد هم آوردن بود، به معنای مجازات و تبیه ترجمه شد. اما در Polis یونانیان از یکدیگر سوالاتی نظیر عدالت، نیکی، فضیلت و… میپرسیدند و به رسمها و عادتها برای پاسخگویی شکل میدادند. از همین روی هایدگر میگوید polis وطن، خانه و قرارگاه بود.۱۰ هایدگر مینویسد که polis جایی است که دازاین تاریخی در آن جایگاه خویش را مییابد، جایی که در آن و به واسطۀ آن و برای آن، تاریخ روی میدهد.۱۱ از همین روی هایدگر میگوید که این یک کجفهمی است که ما فکر کنیم که دولت مُدرن همان Polis باشد، چرا که جوهر دولت مدرن در گشتل تکنولوژی است و پرسش از هستی بالکل در آن فراموش شده است. گشتل تکنولوژی که با حقیقت و آزادی به معنایی که آمد در تعارض است و خودش سبب پوشیدهگی است نمیتواند یکی دانسته شود. در دولت مدرن ما دیگر به طرح پرسش نمیپردازیم و دیگر مکانی برای پرسشگری نیست بلکه ما با خواست تکنولوژی حرکت میکنیم؛ تکنولوژییی که ما را از وطن اصلیمان دور میکند و هر آنچه هست را به عنوان یک چیزِ آشنا و در دست که یک وسیله برای کاری و یا منبع ذخیرهیی برای استفاده است، تبدیل میکنـد و درست در همینجاست که هایدگر ادعا میکند که دولت مدرن با Polis کمتر ارتباطی ندارد.
پینوشت
۸٫ Heidegger, Gesamtausgabe, Vittorio Klostermann, 135:21
۹٫ بابک احمدی؛ «هایدگر و تاریخ هستی»، کتاب اول گوهر حقیقت
۱۰٫ بنگرید به: بابک احمدی؛ هایدگر و تاریخ هستی، کتاب سوم، امر سیاسی و آزادی صفحۀ ۵۲۳
۱۱٫ هایدگر؛ مقدمهیی به متافیزیک، ص ۱۵۲
۱۲٫ هایدگر؛ پرسش از تکنولوژی
۱۳٫ ایمان مطلق، مقالۀ بنیاد و خانه که با توضیح بیشتر در لینک زیر آمده است:
http://new-philosophy.ir/?p=627
Comments are closed.