- ۰۴ قوس ۱۳۹۸
وقتی در افغانستان از کسی معنای «سیاست» را بپرسی، میگوید یعنی دروغ و فریب و نیرنگ. همان داستانِ ملانصرالدین که کسی از او معنای سیاست را پرسید و او در پاسخ گفت: یادت هست وقتی میخواستم عروسی کنم چه وعدههایی به زنم دادم. طرف گفت که بلی کاملاً یادم است. گفت یادت هست که هیچ یک از وعدهها را عملی نکردم، باز طرف جواب داد که بلی کاملاً یادم مانده. آنگاه ملانصرالدین گفت: سیاست یعنی همین!
در افغانستان داستانِ سیاست همین است؛ چال و نیرنگ و فریب. در حالی که فیلسوفانی چون افلاتون و ارستو سیاست را هنری شریف و فضیلتی بزرگ میدانستند که با آن میتوان جامعه را به سوی خیر و فلاح رهنمون شد. اما در معنایی از سیاست که در کشورِ ما رواج یافته، واقعیتها و عملکردهایِ سیاسیون اثرگذار بوده است. مثل همان داستانِ شخصِ معتادی که از او کسی پرسید چرا تریاک میکشی. گفت که دوستان بد، رفقایِ نااهل و البته زغالِ خوب با من چنین کردهاند. در معنایی که از سیاست در افغانستان ارایه میشود، عملکرد سیاستمدارانِ ما نقشِ اول را بازی کرده و از همینرو مردمِ این سرزمین را به سیاست بسیار بدبین کرده است.
وقتی در رفتار و گفتارِ سیاستمداری که خود را ارزشگرا و در خط فکری و عملیِ قهرمان ملی کشور احمدشاه مسعود معرفی میکند، چنین عملکردها و سخنانِ متناقضی را ببینی؛ خود به خود نسبت به سیاست نظرت عوض میشود. امرالله صالح حداقل در پنج سال گذشته، دو موضعِ فکری و عملی را تجربه کرده است. میگویم در پنج سال گذشته، چون او در هجده سالِ پسین بارها و بارها در مواضعِ مختلف قرار گرفته است. یک روز در خدمتِ حامد کرزی رییس جمهوری پیشین بوده و روز دیگر در مخالفت با او. روزی در کنار عبـدالله بوده و روزی دیگر در جناح مخالف او.
آقای صالح پنج سالِ پیش با شدت و حدتِ تمام آمد و در کنار عبـدالله قرار گرفت. کسی از او نخواسته بود، کسی وادارش نکرده بود، خودش تصمیم گرفته بود و خودش به تیم آقای عبدالله پیوست. سخنانِ بسیاری در وصفِ عبدالله و در مذمتِ اشرف غنی گفت. تنها در محافل شخصی هم نه، بل در رسانههای کشور و در محافل بزرگ. این سخنان هنوز در شبکههایی مثل یوتیوب به فراوانی یافت میشوند. او به نظر میرسید که چنان پُلها را پشت سرش خراب کرده که اگر به تضرع نیز از او بخواهند، به تیم «دولتساز» نخواهد پیوست. ولی بهزودی معلوم شد که چنین نیست. اگر پلها خراب شدهاند ولی راههای دیگری برای حمایت از آقای غنی وجود دارند.
آقای صـالح به عنوان یک شهروند این کشور حق دارد از هر کسی و هر جریانی که بخواهد حمایت و دفاع کند. حتا کسی از او نمیپرسد که دلیلِ اینهمه از این شاخه به آن شاخه پریدن چیست. دلش و بایسیکلش؛ همان بایسیکلی که چلنج داد با آن تمامِ کشور را بدون محافظ خواهد گشت. هر کسی در این کشور حق دارد چیزی را که درست تشخیص میدهد، از آن حمایت کند؛ اما در این حمایت کردنها باید پاسِ برخی مسایل را داشت و به گونهیی رفتار نکرد که تخمِ نفرت و نفاق در جامعه پخش شود.
سیاستمداران فقط با سعۀ صدر، گذشت، تدبیر و تسـامح میتوانند به الگویِ جامعه تبدیل شوند، نه اینکه خود را مضحکۀ عام و خاص بسازند و شرافت و عزتشان را به لیـلام بگذارند. آقای صالح چه در زندهگی کم دارد که خود را چنین خوار و ذلیل میسازد؟ انسان حداقل باید تلاش کنـد که پیش وجدانِ خود شرمنده نباشد. روزی که او اشرفغنی را با قهرمان ملی کشور که بدون تردید از زمین تا آسمان میان آنها فاصله و فرق وجود دارد، مقایسه کرد و غنی را شخصیتی مثل آمرصاحب شهید خواند، کسی چیزی نگفت. گفتند خیر است، او برداشتِ خود را ارایه میدهد. مگر در این کشور خیلیها او را با چگووارا و مارکس مقایسه نمیکنند که مقایسههایِ معالفارق اند. حالا خیر است که آقای صالح، اشرفغنی را با آنهمه دغلبازیها و نیرنگهایش با کسی مقایسه میکند که یک ذره غش در کارش وجود نداشت. اما آهستهآهسته دیگر آقای صالح به جاهایی دست میگذارد که از فهم و توانِ فکریاش کاملاً به دور است. بحث این روزهایِ او که در شبکههای اجتماعی داغ شده، کاملاً «نژادپرستانه و تفرقهافکنانه» است. کسی حق ندارد که به این صراحت هرچه که خواست، برای منافع شخصیِ یک جمع بگویدـ حتا اگر آن سخنان روحیۀ ملی را خدشهدار کند. نه چنین چیزی و چنین حقی آقای صالح ندارد. او حق ندارد که بدون اطلاع سخنانِ دیگران را شنود کند، این جرم است و باز از کجا معلوم که در آن نشست چنین حرفهایی زده شده باشد. آقای صالح میگوید که سند و شاهد دارد، چرا این سند و شاهد را رو نکرده است؟
اتهامهایی از این دست، شیرازۀ ضعیفِ این کشور را از هم میپاشد و دودِ آن به چشمِ همه میرود. نباید بهخاطر منافع سیاسیِ خود هرچه دلِ آدم خواست، به دیگران اتهام ببندد. حتا اگر آقای صالح از چنین حرفهایی خبر میداشت و این حرفها واقعاً درست میبودند، باید خاموشی اختیار میکرد و برای رفع آنها از ابزارهای دیگر استفاده میکرد. آقای صالح خبط بزرگی را مرتکب شد؛ خبطی که بهسادهگی قابل جبران نیست و شخصیتِ او را لطمه زد.
Comments are closed.