گزارشگر:کاوه آهنـگر the_time('j F Y');?>
«خیزید و یک دو ساغر صهبا بیاورید»
این مصرع مطلعِ ترجیعبند زیبایی است از میرزا حبیبالله قاآنی، شاعر عصر قاجاری ایران. استاد سرآهنگ زیباترین ابیاتِ این ترجیعبند را برای غزل زیبایی انتخاب کرده است که بدون شک دوستانِ دوستدار شعر و موسیقی، آن غزل را شنیدهاند.
این ترجیعبند دارای پنج بند میباشد که در مدح شاهزاده اردشیرمیرزا پسر عباسمیرزا پسر فتحعلیشاه قاجار سروده شده است.
نخستین بند این شعر که دارای پانزده بیت است، ابیات زیبایی دارد که شاعر در آن صنعتِ اغراق را به کمال رسانیده است. در دو بیت اول این ترجیعبند، ما با میخوارۀ قهاری مواجه هستیم که خمارش به دو سه مینای می نمیشکند و میگوید:
مینا به کار ناید، کشتی کنید پر
کشتی کفاف ندهد، دریا بیاورید
طرف با اینکه دریانوش است، اما تا اینجای شعر انسانِ خوب و بیغرضی است. اما در ابیات بعدی آرامآرام وارد حالتی از خشونت و چپاولگری میشود که به سهولت میتوان او را یکی از ناقضینِ حقوق بشر در عرصۀ تخیـل قلمداد کرد، آنجا که میگوید:
از ملک ری به ساحت یغما سپه کشید
هرجا پریرخیست به یغما بیاورید
وز روم هرکجا بچه ترسای مهوشست
ور خود بود کشیش کلیسا بیاورید
ری شهریست در ایران و یغما در کنار اینکه به معنای تاراج و چپاول است، نام شهری بوده است در ترکستان که گفته میشود زنان زیبا داشته است. جناب قاآنی دستور میفرمایند که از ری تا شهر یغما هر جا پریرخی دیدید، آنها را بدزدید و به نزد من بیاورید. البته به این اکتفا نمیکند و دستور میدهد که تمام پسرهای زیبا را از سرزمین روم حتا اگر کشیش و راهب و تارک دنیا هم باشند، دستگیر نمایید و به نزد من بیاورید. حتماً دوستان محترم متوجه هستند که مقصد شاعر از روم در اینجا شهر روم پایتخت ایتالیا نیست، بلکه منظور همان قلمروی است که حداقل شامل ترکیۀ امروزی، تمام آسیای صغیر و ایتالیا میگردد. هدف ما از بیان این نکته این بود که احتمالاً در عصر شاعر (قرن ۱۹) صدها هزار پسر زیبا در آن قلمرو وسیع میزیسته است.
تا من به یاد چشم نکویان خورم شراب
یک جویبار نرگس شهلا بیاورید
چندهزار چشم را باید از حدقه بیرون کشید تا از آن «یک جویبار نرگس شهلا» آماده کرد. تازه هر چشمی را هم نمیتوان از حدقه درآورد، آن چشم باید نرگس شهلا باشد تا بشود از آن جویبار نرگس شهلا ساخت.
گیرید گوش زهره و او را کشانکشان
از آسمان به ساحت غبرا بیاورید
زهره یا همان ونوس در اساطیر روم الهۀ عشق است، هیچ شاعری در تمام طول تاریخ دستور اینگونه رفتار خشونتآمیز را با الهۀ عشق نداده است.
و اما قاآنی به کشیدن گوش زهره قانع نمیشود و همانند زن آن پیرمرد ماهیگیر که ماهی طلایی جادویی را شکار نموده بود، دامنۀ حرص و شهوتِ خویش را از عالم ناسوت فراتر برده، دساتیری در مورد خوبان عالمِ ملکوت صادر میفرماید:
تابید زلف حوری و او را دوان دوان
سوی من از بهشت به دنیـا بیاورید
زلف حور را بتابانید، بعد دوان دوان او را از بهشت به دنیا به نزد من بیاورید که…
تا من کنم ثنای خداوند خود رقم
کلک و مداد و کاغذ و انشا بیاورید
اول به جای صفحه ز بال فرشتگان
پری سه چار دلکش و زیبا بیاورید
این ابیات اوج مهربانیِ شاعر اند که برای مدح و ثنای ممدوحِ خود فقط کلک و مداد و کاغذ میخواهد و تنها خواهشش این است که برای صفحۀ کاغذ سه چار تا پرِ فرشتگان را بکنید و بیاورید که البته همه میدانیم عیبی ندارد، چون از ست دادن سه چار تا پر برای یک فرشته بسیار با اهمیت نیست.
و اما دو بیت بعدی:
ور از دو ساق غلمان ناید قلم به دست
از ساعدین آن بت ترسا بیاورید
بلی درست خواندهاید؛ دستور همین است که از دو ساق غلمان (آن پسربچههای زیبای بهشتی) و یا «ساعدین آن بت ترسا» که بیشک به زیباروی زمینی اشاره دارد، قلم بسازید و آن را بیاورید تا من با آن مدح اردشیرمیرزا را بنویسم. حالا باید کسی باشد که دو ساق غلمان یا هر دو ساعد آن بت ترسا را قطع نماید، سپس آن را از گوشت و پوست و خون و امثالِ اینها ستره بسازد، بعد آن را همانند قلم نی بتراشد و بیاورد به نزد محترم قاآنی، تا با آن مدح ممدوحِ خود را بنویسد. و اما کار هنوز باقی است؛ با آنکه اینک قلمی خوشتراش از دو ساق غلمان یا «ساعدین آن بت ترسا» داریم، اما هنوز رنگ وجود ندارد که با آن بتوان نوشت. رنگ را از کجا بهدست بیاوریم؟… قاآنی فکر این یکی را نیز نموده است:
پس جای دوده، مردمک دیدهگان حور
سایید و هرسه چیز به یکجا بیاورید
به جای دوده که از آن رنگ برای نوشتن یا نقاشی ساخته میشود، مردمک چشمِ حور را که معروف به سیاهی است، نخست از چشم حور بیرون نمایید، سپس آن را خشک کنید، پس از خشک شدن، آن را بسایید و برای من بیاورید:
تا بر پر فرشته ز آن حبر و آن قلم
در مدح اردشیر کنم چامهیی رقم!
Comments are closed.