بـررسی عنـاصرِ ریالیسـمِ جـادویـی در رُمـانِ «کـاکه‌ شش‌پـر و دختـر شـاه پـریان»ِ رهنـورد زریـاب

گزارشگر:پژوهنده: احمـد دانش، دانش‌آموختة کارشناسی ‌ارشدِ زبـان و ادبیّـات فارسـیّ‌دری دانشـگاه کـابـل - ۲۲ قوس ۱۳۹۸

بخش دوم/

mandegar۴٫ عناصر و نشانه‌های ریالیسم جادویی در رُمانِ کاکه‌ شش‌پر و دخترِ شاه پریان
استاد زریاب در رُمان کاکه شش‌پر و دخترشاه پریان، با استفاده از ریالیسم «واقعیّت‌گرایی» کوشیده‌ است واقعیت‌های عینی را با درهم‌آمیختنِ خیال و واقعیت، رویاپردازی، فانتزی، پوچ‌گرایی و امورِ خارق‌العاده، جادوگونه بازتاب داده و از مرزهای ریالیسم، به ریالیسم جادویی برسد. او با استفاده از این رویکرد، خشونت‌های سیاسی، فقر، ظلم، دیکتاتوری، تبعیض و مسأله زبانی را با زبانی شیوا و نثرِ شاعرانه بیان کرده ‌است. در این‌جا به ذکر مهم‌ترین شاخصه‌ها و نام‌واژه‌ها و اصطلاحات ریالیسم جادویی رمان کاکه شش‌پر پرداخته می‌شود:
۱-۴٫ پری
پری نام افسانه‌یی است که در قصّه‌های عامه به‌صورت دختری زیبا‌روی، خودنمایی می‌کند. البته پری در باورهای مردم مختلف، اشکال متفاوت دارد: گاه نیمه‌انسان است و گاهی نیمه‌ماهی که به آن پریّ دریایی هم می‌گویند. رییس این پریان دریایی، در باورهای تاریخی آریاییان، دخترِ شاه پریان نام دارد و معمولاً در قصّه‌های آریاییان، در چهره دختر شاه پریان نقش‌آفرینی می‌کند(حنیف، ۱۳۹۷ : ۲۵۰ ).
در رُمان کاکه‌شش‌پر، با جنس مؤنثِ پری که «دخترشاه پریان» نام‌ دارد، مواجه استیم. کاکه ‌شش‌پر با دخترشاه پریان در گل‌باغ کابل مواجه شده ‌است. روی صفه‌یی‌ در زیر پنجه‌چناری سالمند، درحالت نیمه‌خواب، چهره نامریی دخترشاه پریان را می‌بیند. کاکه ‌شش‌پر، پرنده را گرفته و از او می‌‌پرسد: تو کی‌ استی؟ پرنده با صدای دل‌انگیزِ دخترانه می‌گوید: «دخترشاه پریان» استم؛ از کوه قاف پیش تو آمده‌ام(زریاب، ۱۳۹۳ : ۶۵). در این‌جا ما با گونه‌یی از فانتزی نیز روبه‌رو استیم. فانتزی واژه یونانی است که معنای تحت‌اللفظی‌اش، نمایان‌ساختن، مرئی‌ساختن، تجسّم بخشیدن به چیزهایی ‌که وجود ندارد و به‌رویّت درآوردن است(صدیقی، ۱۳۸۵ : ۲۰). در واقع می‌توان گفت عینیت‌بخشیدنِ دخترشاه پریان در چهره پرنده رنگین پروبال، زبان هنری و قوه تخیّل بلند نویسنده را نشان می‌دهد.
در ابیّات کهن فارسی، پریان ازچشم آدمی‌زاده‌گان پنهان بوده، اسراردان و جادوگر می‌باشند و گاه عاشق قهرمانان داستان می‌شوند. پری برعکس دیو است؛ در افسانه‌های کهن فارسی، اغلب نیکوکار، جذاب و مظهر زیبایی‌اند. دیوان آن‌ها را در بند می‌کنند و بدین ترتیب دیوان، پریان را زیر فرمان دارند. در قصّه‌های عامیانه، اغلب قهرمان داستان با دختر شاه پریان ارتباط پیدا می‌کند و بالاخره با عبور از موانع و مشکلات و کشتن اژدهای بزرگ، محبوب خود را به دست می‌آورد(حنیف، ۱۳۹۷ : ۲۵۱). در رُمان کاکه‌ شش‌پر و دخترشاه پریان نیز با دخترِشاه پریانی سروکار داریم ‌که اسراردان و جذاب است؛ از چشم آدمیان پنهان بوده و در هیأت یک پرنده رنگین پروبال ظاهر شده ‌است. از قصّه‌‌هایی ‌که دختر شاه پریان به کاکه‌ شش‌پر می‌گوید، برمی‌آید که او در جزیره عرب، در میان قبیله‌یی خون‌خوار و بدوی، نزد دیوان‌ زندانی بوده و از زندان دیوان پلید و زشت‌کردار فرار کرده و نزد کاکه‌شش‌پر آمده‌است(زریاب، ۱۳۹۳ : ۱۰۷).
چنان‌که گفته شد، پریان گاه عاشق قهرمانان می‌شوند. در رُمان کاکه‌شش‌پر نیز دخترشاه پریان عاشق کاکه‌شش‌پر است: عاشق نیک‌کرداری و صداقت، پاک‌دلی و شکوه او. امّا چون کاکه‌شش‌پر آدمی ساده و بی‌اطلاع است،‌ اندکی دل‌زده‌گی و نگرانی هم دارد. از همین‌جاست که دخترشاه پریان، همیش کاکه شش‌پر را با پرسش‌هایی مثلاً: «در چی فکر استی کاکه؟» و نقل قول‌هایی از فیلسوفان و دانشمندان به تأمل وامی‌دارد. از خیام و حافظ می‌گوید؛ از سقرات و افلاتون می‌گوید؛ از کانت و دکارت می‌گوید؛ از ولتر و نیچه می‌گوید؛ از درد‌های حکیمانه می‌گوید و او را با نام هراکلیتوس نیز آشنا می‌سازد و بدین گونه، دنیای کاکه شش‌پر را زیر و زبر می‌کند.
سرانجام کاکه ‌شش‌پر و دختر شاه پریان با عبور از موانع و مشکلات فراوان به‌هم می‌رسند؛ آنگاه که دخترشاه پریان، رهسپار کوه قاف می‌شود، کاکه‌شش‌پر نمی‌تواند بدون او زنده‌گی کند؛ به دنبال او در حرکت می‌شود؛ در نزدیکی‌های کوه قاف ناگهان از دوردست‌ها می‌بیند که در مغرب کوه، چیزی منفجر شده و همه‌جا را رنگین ساخته است؛ کاکه فریاد می‌زند: دختر شاه پریان! ناگهان حس می‌کند که این صدا در ژرف‌ناهای درونش نهان شده است و این همان دختر شاه پریان است که از همان ژرف‌ناها فریاد می‌کشد و در واقع در وجود او محو می‌شود.
در یک توجیه عرفانی، کاکه شش‌پر را به مریدی می‌توان تشبیه کرد که با رهنمودهای پیر و مرشدش «دخترشاه پریان» تمام وادی‌های سلوک را طی نموده و در اخیر داستان دخترشاه پریان را در وجود خود یافته و در او محو می‌شود. از طرفی هم، نام دیگر دخترشاه پریان، «خرد» است؛ بازنمایی این تمثیل عرفانی و یا برایند محو یک انسان کاکه، عیّار و بی‌اطلاع، در وجود دخترشاه پریان «خرد»، انسانی‌ خردمند، حکیم و دانشمند است.

۲-۴٫ دیو
به ‌باور برخی از پژوهنده‌گانِ ادبیاتِ شفاهی، دیوها گاه با غول‌ها یک‌سان دانسته می‌شوند؛ دیوها در قصّه‌های فولکلوریک و ادبیّات کهن فارسی، موجودات شریر،‌ ستمکار و قسی‌القلب هستند. در باورهای کهن مردم مختلف، دیوها موجوداتی‌اند وحشت‌ناک و دشمنِ آدمی‌زاد که گاه در چهره یک گاو، که دارای دست و پای و چنگال بلند هستند درمی‌آیند. دیو از جمله موجودات فراواقعی ‌است؛ مکانش کوه قاف بوده و با توجه به‌جایگاهش در حافظه تاریخ می‌تواند به‌عنوان یکی از عناصر در ریالیسم جادویی به‌کار آید(حنیف، ۱۳۹۷ : ۲۵۳).
در رُمان کاکه ‌شش‌پر نیز گفت‌وشُنُف‌هایی در این مورد هست؛ روزی مادرِ کاکه‌شش‌پر، با پرنده گفت‌وگوهایی می‌کند و ازپرنده درباره این‌که از کجا آمده است، درباره کوه قاف و دیوان و پریان پرسش‌هایی‌ مطرح می‌کند. پرنده هم به او پاسخ‌هایی می‌دهد: از کوه قاف آمده‌ام. در کوه قاف، هم دیوان استند و هم پریان زنده‌گی می‌کنند. امّا پریان با دیوهای نفرت‌انگیز هیچ سازگاری ندارند. دیوان، دشمن پریان استند؛ پریان را زندانی می‌سازند و حتّا می‌کشند. من هم در جزیره عرب، در میان یک قبیله خون‌خوار و بدوی نزد یک دیو پلید و زشت‌رو، زندانی بودم و از آن‌جا فرار کرده‌ام(زریاب، ۱۳۹۳ : ۱۰۵ – ۱۰۶).
استاد زریاب با طرح این‌گونه موضوعات و بازتاب باورهای فولکلوری مردم، جنبه‌های افسانوی داستان را – که یکی از شاخصه‌های مهم در شیوه ریالیسم جادویی است – قوّت بخشیده و با فرو رفتن در فضاهای سنّتی، مسایلی را بازمی‌کند که مخاطب در مرزهای ناباوری به بعضی مسایل اجتماعی کشانده می‌شود. در حقیقت، در پشت این کهن‌افسانه‌های مردمی، تفکری روشن‌گرانه وخِردِ ناب انسانی نهفته است. آنگاه که دخترشاه پریان از زشت‌رویی و پلیدی دیوان عرب و بدویّت قبایل آن‌ها سخن‌ می‌گوید وحس آزمندانه و شهوت‌رانی عرب را نکوهش می‌کند، دیده می‌شود که نویسنده با رویکرد انتقادی بر تصوّرات کهنه و خوش‌باورانه مردم، نوعی ذهنیّت تازه به خواننده می‌دهد.

۳-۴٫ جن، جادو و طلسمات
هرچند حادثه مشخّصی از جنیّات، جن‌زده‌گی و جادو در رُمان کاکه ‌شش‌پر وجود ندارد، اما با توجه به کاربرد واژه‌هایی چون: جن، جادو، طلسم و طلسمات، طلسمِ هستی، افسون کردن و در اکثر قضایا دخالت دو شخص: «جان‌دادِ جن‌گیر» – که گفته می‌شود جنیّات را زیر فرمان دارد – و امام مسجد پل‌خشتی، ویژه‌گی‌های جادوگونه، به ‌رُمان می‌بخشد. این‌ها از جمله اعمالی‌اند که در فرهنگ عامه، سابقه طولانی داشته و ریشه عمیقی در باورهای مردم کشورِ ما دارد.

۴-۴٫ درختِ‌ سِحرآمیز
یکی از عناصر دیگر ریالیسم جادویی، گپ‌زدن، خندیدن و گریستنِ درخت است. محمّد حنیف در کتاب‌ «بومی‌سازی ریالیسم جادویی در ایران» به قصّه‌هایی موسوم به سیبِ ‌خندان و بیدِ گریان که دو درخت سحرآمیز در باغ پادشاهی هستند، به‌عنوان عناصر مهم ریالیسم جادویی اشاره می‌کند. در این قصّه سحرآمیز، درختِ سیب می‌خندد و درخت بید می‌گرید(حنیف، ۱۳۹۷ : ۳۰۴).
در رُمان کاکه ‌شش‌پر و دخترشاه پریان می‌خوانیم که کاکه‌ شش‌پر، در میان سیلاب‌های مست و رقصانِ رودخانه کابل،‌ نهالکی را می‌بیند که چرخ‌زنان ته‌وبالا می‌رود و به‌سوی کاکه‌ شش‌پر با آوازی باریک صدا می‌زند: کاکه‌شش‌پر، مرا بگیر… مگذار که سیلابم ببرد. (زریاب، ۱۳۹۳ : ۳۴). کاکه‌شش‌پر نهال را می‌گیرد.‌ نهال شادمان است و می‌لرزد و می‌خندد. کاکه‌شش‌پر از نهال می‌پرسد: تو از کجا آمده‌ای نهال؟ نهال پاسخ می‌دهد: من فرار کرده‌ام؛ از تاریکی‌ها فرار کرده‌ام؛ در این سرزمین همه‌جا تاریک است. کاکه ‌شش‌پر به‌سوی آسمان می‌نگرد: این‌جا که روشنی است؛ همه‌جا روشنی است. نهال با تندی می‌گوید: نی، من تاریکی دیگر را می‌گویم(همان‌جا: ص۳۵).
این گفت‌وگو، آمیزه‌یی از حوادث واقعی، غریب و شگفت‌آوری‌ست که در واقع، تخیّلِ نویسنده در آن نقش بزرگی داشته‌ است؛ تا بدان‌جا که گپ‌زدن و خندیدن درخت، از دایره خرد آدمی خارج هم است و این یکی از نشانه‌های برجسته ریالیسم جادویی بوده که نویسنده،‌ با استفاده از این رویکرها، یأس خود را از فضای تاریک جامعه خود و ضعف قوه ادراک مردم آن بیان می‌کند.
کاکه‌ شش‌پر، این نهال را در باغچه عاشقان و عارفان می‌نشاند. نهال بزرگ می‌شود و همه سال در موسم پاییز، شاخه‌هایش پُر از سیب می‌شود. در آخرین بندهای رُمان هم می‌خوانیم که در هنگام سفر به‌سوی کوه قاف، ناگهان سیبی به ‌دامن کاکه‌شش‌پر پرتاب می‌شود؛‌ وقتی به‌ بالا نگاه می‌کند، می‌بیند که همان درخت سیبش به دنبال او آمده و خنده‌کنان می‌گوید: گفته‌ بودم که من‌هم می‌آیم(زریاب، ۱۳۹۳: ۲۶۳).

۵-۴٫ گل‌های نسترن
یکی دیگر از نشانه‌های بزرگ ریالیسم جادویی در رُمان کاکه‌ شش‌پر و دخترشاه پریان، روییدن یک‌باره‌گی گل‌های نسترن در روی حویلی کاکه‌ شش‌پر است که همسایه‌گان و مردم شهر کابل را متعجب و شگفتی‌زده می‌سازد. آوازه‌های این گل‌ها تا ارگ امیر حبیب‌الله‌خان می‌رسد و او نیز حیرت‌زده می‌شود. محمّد حنیف و محسن‌ حنیف نویسنده‌گان کتابِ «بومی‌سازی ریالیسم جادویی در ایران»، روییدن گل‌ها را با خاصیّت‌های دارویی، یکی از عناصر جادویی در قصّه‌های شفاهی مردم می‌دانند(حنیف، ۱۳۹۷: ۳۰۰).
سحرگاهی، کاکه ‌شش‌پر وقتی ازخواب بیدار می‌شود، بوی خوش و دل‌آویزی را می‌شنود؛ می‌پندارد که مادرش گلدان‌ها و شاید دسته‌گلی را کنار سرش گذاشته باشد! وقتی به گِرد و پیشش نگاه می‌کند، می‌بیند که از گلدان اثری نیست. از جای خود بلند شده و شتابان به‌سوی حویلی می‌رود. آنچه را درحویلی می‌بیند، نمی‌تواند باورکند. حویلی – به‌صورت شگفتی‌آور و حیرت‌انگیز – پُر از گل‌های نسترن شده بود. با تعجب به‌سوی دختر شاه پریان دید و پرسید: این کار تو است دخترشاه پریان!؟ پرنده عشوه‌آلود جواب داد: ها، کار من است؛ کار من. همه متعجب بودند، مادرش متعجب بود؛ قچ‌ سپید رنگش «داراب» هم متعجب بود و پهلوی یک گل‌بوته نسترن تکیه داد و آوازی خنده مانند کشید(زریاب: ۱۳۹۳ : ۹۶). به‌زودی‌ هم در سراسر شهر، آوازه افتاد که نسترن‌های کاکه ‌شش‌پر، از سرزمین ملکۀ ‌‌سبا آمده‌اند و داروی هر دردی استند؛‌ از آن پس مردمان از دور و نزدیک می‌آمدند و گل‌برگ‌های نسترن می‌بردند و شفا می‌یافتند. این‌ گل‌ها در زیر برف‌های سنگین زمستان نیز می‌درخشیدند و عطر دل‌آویز آن‌ها همه‌جا پخش می‌شد(همان‌جا: ۱۰۳).
روییدن انبوهی از گل‌های نسترن در روی حویلی کاکه‌ شش‌پر،‌ دارویی بودن و خاصیّت شفاییّ گل‌ها، تعجب و خنده قچِ سپید رنگ، پیوند دادن آن گل‌ها به شهر ملکۀ ‌سبا و نیز درخشش گل‌ها در زیر برف‌های سنگین زمستان، همه ویژه‌گی‌های جادوگونه دارند که توأم با افسانه، تخیّل و مبالغه بوده و درمجاورت با واقعیّت بیان شده است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.