احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدکاظم کاظمی - ۰۹ جدی ۱۳۹۸
بخش نخست/
پرسید ز من دوش رفیقى؛ «ز کجایى؟»
گفتم: «بشرم، لیک ملل مى نشناسم»
گفتا که «تو از قلۀ بلخابى» و گفتم:
«با قلۀ توحید، قلل مى نشناسم»[۱]
سخن از «شهید بلخى شاعر» است؛ کسى که با همۀ دلبستگىاش به این هنر، کمتر با این عنوان دربارهاش داورى شده. همو که سالها پرچمدار مبارزات اسلامخواهانه علیه رژیم استبدادى افغانستان بود و سالها نیز تنهانشینِ زندان رژیم، ولى هیچگاه شاعرى را رها نکرد همچنان که مبارزه را و اعتقاداتش را. اکنون و با گذشت سالهایِ سال از شهادت ایشان، شاید کسى نباشد که با تاریخ معاصر افغانستان آشنا باشد و بلخى مبارز، عالِم و سیاستمدار را نشناسد. مقالهها دربارۀ شخصیت ایشان نوشته شده؛ سمینارها برپا شده و سخنرانىها شنیدهایم، ولى تاکنون کارى نکردهایم که شعر ایشان را خوب بشناسیم، هرچند بحث در شخصیت او، داورى دربارۀ شعرش را هم ـ تا حدى ـ در بر داشته.
گفتیم که ما هنوز «بلخى شاعر» را نمىشناسیم، ولى این ادعا نه بدان معناست که او در عالم شعر اسم و رسمى ندارد. شیفتگان شعر او بسیارند ولى اغلب آنها از پایه و مایه هنرى این شعرها بىاطلاعند و شیفتگىشان هم بیشتر بهواسطۀ ارادتى است که به بلخى عالم، مبارز و سیاستمدار دارند و یا بهواسطۀ افکارى که در این شعرها متجلّى مىبینند.
امّا دستهاى دیگر هم این شاعر را خوب درنیافتهاند. آنان بعضى از شاعران و منتقدان رسمى کشور مایند که بنا بر معیارهاى ادبى صرف، نمىتوانند یا نمىخواهند در کنار بزرگانى چون استاد خلیلالله خلیلى، ملکالشعرا بیتاب، قارى عبدالله، غلاماحمد نوید، محمدابراهیم خلیل و امثال اینها ـ که البته بعضىشان هم چندان بزرگ نبودهاند ـ مقامى هم براى شهید بلخى قائل شوند.
چنین است که شعر شهید بلخى در وضعیتى شگفت قرار گرفته. هستند کسانى که او را بزرگترین شاعر معاصر افغانستان مىدانند و نیز هستند کسانى که بهزحمت حاضرند همو را حتى جزو ده ـ دوازده شاعر مطرح این دوره بهشمار آورند. علّت یا عللِ این تضاد در طول گفتار ما کمکم روشن خواهد شد. فقط این نتیجهگیرى ناگزیر را باید داشت که جامعۀ ما هنوز شهید بلخى شاعر را خوب نشناخته و از همین روى، در ارزیابى مقامش به افراط و تفریط مىگراید. افراط و تفریط در ارزیابى مقام افراد، در جامعۀ ما چیز تازه و ناآشنایى نیست. ما هم اینک در عرصۀ سیاست دچار همین بلیه هستیم و این از مطلقنگرى ما آب مىخورد. ما مردم در آن کس که شیفتۀ اوییم تاب دیدن کمترین عیبى را نداریم و در آن کسى که منکر اوییم، وجود کمترین حسنى را برنمىتابیم؛ و چنین است که گرداگرد بزرگانمان چنان هالهاى از تقدّس مىکشیم که کسى را زهرۀ خردهانتقادى هم نمىماند هرچند منصفانه باشد و راهگشا. و باز چنین مىپنداریم که اگر یکى از در انتقاد وارد شد لاجرم خصومتى دیرینه در کار بوده، و آنچه گفته مىشود یکسر در ردّ و انکار است.
بارى، نگارنده هرچند سختى کار را مىداند و پیامدهاى این نوشتار را هم کموبیش حس مىکند، سعى دارد ارزیابى مختصرى داشته باشد از شعر شهید بلخى یعنى آن جنبهاى از کار ایشان که سخت از چندوچونى منتقدانه بىنصیب مانده. در این ارزیابى، آثار چاپشده در کتاب «دیوان بلخى» را در نظر داشته است. این کتاب در سال ۱۳۶۸ هـ . ش در ۳۰۹ صفحه (۲۵۹ صفحه متن + ۵۰ صفحه مقدمه و فهرست و …) و با تیراژ ۲۰۰۰ نسخه از سوى ارگان نشراتى سیدجمالالدّین حسینى منتشر شده است. همینجا باید گفت که چاپ این کتاب تاکنون جدىترین و لازمترین اقدام دربارۀ شعر شهید بلخى بوده چون اگر آن دستنوشتههاى فراوان و پراکنده به همّت کسانى در یک مجموعه منتشر نمىشد، شاید طى سالهاى متمادى سررشتۀ کار از دست مىرفت و مجموعۀ آثار موجود ایشان هیچگاه در دسترس جامعه ادبى ما قرار نمىگرفت. اضافه بر آن، ممکن بود باب تحریف یا دستکارى در شعرهاى آن بزرگوار هم باز شود و ما حتى از یک منبع قابل اتکا محروم باشیم. و همینجا البته لازم است ضمن تشکرى از گردآورنده یا گردآورندگان ناشناس این مجموعه، اشارهاى به بعضى نقایص در کار گردآورى این کتاب هم داشته باشیم چون اتفاقاً بعضى از آنها به نقد شعر شهید بلخى هم ارتباط مىیابند.
آنگاه که کسى آستین برمىزند و به چاپ آثار یک شاعر متوفا همّت مىکند، لازم است در مقدمۀ کتاب، توضیحى مشروح دربارۀ شیوه و مراحل گردآورى کتاب بدهد تا خواننده یا منتقد احتمالى آن، با ابهامات و مجهولات فراوانى دستبهگریبان نباشد. مثلاً در مطالعه همین «دیوان بلخى» ما با پرسشهاى بسیارى روبهرو مىشویم که نمىدانیم پاسخشان را از کجا بجوییم؛ پرسشهایى از اینگونه که: به چه اعتبارى این کتاب جلد اول نام گرفته است؟ آیا مجلدات تدوینشده دیگرى هم در پى هستند و یا گردآورندگان پس از چاپ همۀ آثار موجود در این جلد، به احتمال این که ممکن است آثار دیگرى هم بهدست آید آن را جلد اول نامیدهاند؟ آیا آثار چاپنشدۀ دیگرى هم در اختیار گردآورندگان هست یا نه؟ اصولاً آیا ناشر کتاب، دیوانِ تدوینشدهاى در اختیار داشته و چاپ کرده یا اشعار پراکندهاى از جاهاى مختلف گردآورى شدهاند و در صورت دوم، این دستنوشتهها از چه مجرایى و بهوسیلۀ چه کسانى به ناشر رسیدهاند؟ آیا خانوادۀ شهید بلخى در این کار سهمى داشتهاند یا نه؟[۲] آیا این همۀ آثار موجود شاعر است یا آثار چاپنشدهاى نزد دیگر کسان هم ممکن است باشد؟ نسخۀ بدلهایى که در بعضى پانوشتها بدانها اشاره شده، از کجا آمدهاند؟ اسم شعرها را شاعر انتخاب کرده یا گردآورندگان؟ اصولاً گردآورنده یا گردآورندگان چه کسانى هستند؟ مقدمۀ کتاب را چه کسى نوشته و در استخراج شرححالِ شهید بلخى از چه منابعى سود جسته است؟
نمىخواهیم منکر اهمیت یا سلامت این گردآورى باشیم، بلکه اشاره به نکاتى است که هرچند جزئى به چشم مىآیند، براى خواننده یا منتقد کتاب بسیار راهگشا خواهند بود (مثلاً اگر روشن شده بود که براى شرح زندگى شهید بلخى در مقدمۀ کتاب، از چه منابعى استفاده شده، کسان دیگرى هم که قصد تحقیقى در این زمینه داشتند مىدانستند به چه کسى یا کسانى مراجعه کنند یا از چه منابع مکتوبى بهره بگیرند.)
از این که بگذریم، مىماند غلطهاى مطبعى نسبتاً زیاد و عدم رعایت بعضى از اصول و قواعد نگارش در این کتاب که بههرحال آن را از یک سطح و کیفیت مطلوب دور نگه داشتهاند. بههرحال ما با امید انتشار مجدد این دیوان با کیفیتى مطلوب، بحث خود را پى مىگیریم.
الف: در نگرش محتوایى
به همان نسبت که اطلاعات خوبى از زندگى و مبارزات علامه بلخى در دسترس است، شخصیت شاعرانه ایشان در پردۀ ابهام مانده. مقدمۀ دیوان هم روشنىاى بر این سیماى شاعرانه نمىاندازد و ما فقط با اتکا به شعر ایشان و دیگر قراین موجود، مىتوانیم بگوییم که شاعرى در خانوادۀ ایشان بىسابقه نبوده. پدرکلان[۳] مادرى و چند تن دیگر از اقوام مادرى او شاعر بوده و حتى گاه به همان صفت در بلخاب شناخته مىشدهاند[۴]. نمىدانیم سیداسماعیل بلخى از چه سالى شعر مىسروده ولى در دیوان بلخى، غزلى از دوران نوجوانى (۱۵ یا ۱۶ سالگى) او چاپ شده[۵]. پس او شاعرى بوده فطرى و با ذوقى سرشار ولى انتساب به خانوادهاى روحانى و سپس تحصیل در حوزۀ علمیۀ مشهد، او را بهسوى علوم دینى سوق داده و بدین جهت، شعر در حاشیۀ فعالیتهایش قرار گرفته است. در سالهایى که سیداسماعیل جوان در مشهد بوده، ما نشانهاى از حضور او در جلسات و محافل شعرى این شهر نمىیابیم و این، مؤید همان باورى است که داریم یعنى نگرش غیرحرفهاى او به شعر. سیداسماعیل بلخى شاعرى را پیشۀ آیندۀ خود نمىدانسته و به همین لحاظ، دل در گرو درس و تحصیل علوم دینى و سپس رویارویى با نابسامانىهاى کشورش مىگذارد. شعر در نظر او فقط و فقط وسیلهاى بوده براى بیان اندیشههایش (و آن هم نه وسیلۀ اصلى بلکه در حد یک ابزار در کنار سخنرانى و وعظ و ارشاد مردم) و به همین لحاظ، در زندگىاش نشانهاى از گرایش به کار حرفهاى در شعر نمىتوان یافت. از میزان مطالعات شعرى و حشر و نشر علاّمه بلخى با شاعران و محافل ادبى هم بىاطلاعیم ولى نباید بسیار بوده باشد چون او در سالهاى آزادى، فراغتش را نداشته و در سالهاى زندان، امکانش را. بررسى شعر و زندگى ایشان هم این نظر را تأیید مىکند.
امّا همین شاعر با همۀ محدودیتها و مشغلههاى فراوان اجتماعى و سیاسى، بهقول خودش[۶] حدود ۷۵۰۰۰ بیت شعر مىسراید و این رقم بالا [۷] هیچ توجیهى ندارد جز وجود یک استعداد و قریحۀ سرشار و رسالتى که او براى شعرش قائل بوده است.
با آنچه گفته آمد، عجیب نبوده اگر علاّمه بلخى شاعرى محتواگرا از کار درآید ـ که چنین هم شده ـ چون از سویى در مقطعى از زمان (یعنى در دوران ۱۴ سال زندان) شعر تنها وسیلۀ تبارز اندیشهاش بوده و او نمىتوانسته این تنها سلاحش را بىهدف بهکار گیرد و از سویى با ادبا و محافل ادبى که غالباً وجه اتکایشان زیبایىهاى صورى شعر و هنرنمایىهاى شاعرانه است، سروکارى نداشته است. بیشتر صورتزدگى و اشتغال به لفظ را شاعرانى دارند که فقط در محدودۀ انجمنهاى ادبى سیر مىکنند و از مواجهۀ شعرشان با مردم بىبهرهاند. برعکس آنان که شعرشان مستقیم یا غیرمستقیم وقف مردم شده، بهناچار از برج عاج «هنر براى هنر» فاصله مىگیرند یعنى در واقع دغدغههاى اجتماعیشان، اجازۀ هنرنمایىهاى بیدردانه به آنان نمىدهد. البته این وجه دوم هم خالى از خطر نیست یعنى غرقشدن در عوامزدگى و دورافتادن از ملاک پسندخواص، گاه شعر را مصداق این بیت عبدالرّحمان جامى مىکند که:
شعر کافتد پسند خاطر عام
خاصه داند که سست باشد و خام
علاّمه بلخى آشکارا از گروه دوم است و در دیوان پنجهزاربیتى او[۸]، شاید یک قطعه شعر هم نتوان یافت که خالى از پیامى باشد.
Comments are closed.