گزارشگر:بردیا کاویانی - ۱۰ جدی ۱۳۹۸
در جامعۀ افغانستان که از محرومیتهای آزادی بیان، به تازهگی رستهاند، سینما و ابعاد فرهنگی و هنری یا حتا بُعد صنعتی سینما که از برجستهترین راههای حمایت سینما است؛ به میزان دیگر مکتبهای فرهنگی صنعتی، در اینجا تازه مینماید. حال آنکه از نخستین فیلم تاریخ افغانستان، بیشتر از هفت دهه میگذرد. در این میان سینما گهگاهی خودی مینمایاند و اذهانی هر چند محدود و اندک را به توجه وا میدارد. در حالی که بیش از ۱۸سال از سقوط گروهکهای شبه نظامی معترض میگذرد، آنچه برجاست این است که زمان کافی برای رشد این صنعت و محبوبیتش در جوامع این کشور و نهادهای دولتی همچون افغان فلم خلاف آنچه تصور می کردیم به میزان سال های آغازین فعالیت «افغانفلم»، موثر نبوده است. مردمان افغانستان که امروزه به دلایل متعدد به سینما نمیروند و آنانی هم که میروند، از فیلمهای بیرونی تغذیه میشوند. این فیلمها نمونههای بارز رخنۀ سوءفرهنگها به پردههای تماشاخانهها ست. جمع کوچک سینماگران افغانستان، به چهار دسته کوچکتر تفکیک شده اند. دستۀ نخست سینماگرانیاند که به شکل غیرحرفهیی و به نقل از فیلمهای کم محتوای قدیمی که زمانی در شبه جزیرۀ هند به ثبت میرسید، در مسیری یکنواخت مشغول فعالیت اند. دستۀ دوم سینماگرانی اند که اگر تعداد فیلمهایشان را حساب کنیم، کمتر از انگشتان یک دست خواهد بود؛ اما برحسب محتوا با کارکرد دستۀ نخست تفاوت چشمگیری دارد، البته این که دستۀ دوم از امکانات اقتصادی بهتری برخوردارهستند را نباید نادیده گرفت، اما این دستۀ دوم سینما گرانیاند که پشتکار بیشتری داشتند و در نهایت، کموبیش میان جوامع برژوا شناخته شدهاند و یا فیلمهای ساختۀ آنان دست کم در چند کشور دیگر روی پرده رفته است. از سوی دیگر، فیلمهای ساختۀ دستۀ دوم در افغانستان به مراتب کمتر از دستۀ نخست تماشاگر داشته اند.
دستۀ سوم سینماگرانی اند که با امکانات اندک و با علاقهمندی بسیاری درصدد ساخت فیلمهای کوتاه جشنوارهیی برآمده اند. این دسته از سینماگران بیشتر جوانان دانشآموختۀ علوم سینمایی اند. سینماگران دستۀ سوم، به جز راهیابی به چند جشنوارۀ آسیایی و بینالمللی، تاکنون در میان مخاطب افغانستانی آنچنان که باید جدی گرفته نشده اند. دستۀ چهارم، آن دسته از سینماگرانی هستند که با سعی روزافزون و مداوم، همواره در فعالیت بوده و نیز برای سایر سینماگران کارآفرین شدهاند.
با در نظرداشت همۀ اینها، هستند سینماگرانی که در چارچوب ملی برای رشد سینما در کار گاههای دولتی فعالیت میکنند و به جز سفرهای خارجی و ملاقاتهای پیاپی با سینماگران دیگر کشورها چیزی از ایشان ندیدهایم. این که بگوییم مخاطب افغانستانی، یک مخاطب بدسلیقه است در مقیاس همهگانی درست نیست و این سینماگران هستند که مخاطب را از پرده به دور داشته اند و برای ارایه فیلمهای مورد پسند او، آن هم به گونهیی که تماشاگر را به خرید تکت و تماشای فیلم اغوا کند موفقیت قابل توجهی نداشته اند. سینما همواره وابسته به مخاطب است و سینمای بیمخاطب تا سینما شدن فرسنگها راه را باید بپیماید. در حالی که از دیدگاه سینماگران، فقر فرهنگ سینما و تماشاخانه رفتن، عدم حمایت از فیلمهای افغانستانی در تماشاخانهها، محدودیتهای اقتصادی، کمکاری نهادها و کارگاههای آموزشی، رقابت ناسالم سینمای کشورهای بیرونی در داخل کشور، محدودیتهای آزادی بیان، محدودیتهای سیاسی، هنجارهای فرهنگی و مذهبی و کمرغبتی فیلمنامه نویسان از مشکلات فراروی سینماگران برای جذب مخاطبان امروزیست. نمیتوان سینماگر را از اتحام دست داشتن در آنچه بر او میگذرد تبرئه کرد. از سوی دیگر، این چهار دستهیی که امروز پایههای سینما هستند، همانند دیگر صنفهای جوامع کشور، به شدت از یکدیگر فاصله گرفته و پیوسته به نقد یکدیگر پرداخته اند و در این میان نقش مخاطب از سوی سینماگران پیوسته نادیده گرفته شده است. این وضع سبب ایجاد طبقات متعدد میان سینماگران شده است. شور بختانه سینماگر امروز به امور مبارزات طبقاتی بیشتر از رسیدهگی به مخاطب مشغول است. در چنین وضعی نمیتوانیم دورنگار پُرمحتوا و حل شوندهیی برای سینما در ذهن داشته باشیم. سینماگران امروز در کنار پیشکسوتان هنر سینما، بدون داشتن یک اتحادیه، همهشمول که تمام سینماگران را زیر یک چتر گرد آورد و از حقوق مدنیشان دفاع کنند، فعالیت میکند.
افغان فیلم و دیگر سازمانهای محدود سینمایی در افغانستان، صنفهای مختلف جوامع به جمعآوری اطلاعات علیه یکدیگر مشغول اند و برای ارتقاع کیفیت و ظرفیت سینما و سینماگران و بهخصوص مخاطب، راهکاری ارایه نمیدهند. همچنان سینماهایی که با هزینههای افراد در شهر کابل ساخته شده اند نیز چنان که انتظار میرود از سوی جامعۀ سینماگر مورد حمایت قرار نگرفته اند و از این سینماها به سینمای آیخانم میتوان اشاره کرد. به عبارت دیگر، هیچ فاجعهیی از این فجیعتر نیست که طبقات سینماگران، نه تنها برای رشد سینما در جوامع برنامهیی روی دست نداشته باشند، بلکه از اندیشیدن به رشد فردی دست برندارند و مخاطب را شدیداً دچار سردرگُمی سازند. سینماگر امروز رفتهرفته با همتا، مخاطب و سینمای افغانستان بیگانه میشود و در انزوا و تحریم از سوی مخاطبان قرار میگیرد. ظهور طبقات در میان سینماگران مخاطب و سینما را از یکدیگر دور نگهداشته و تماشاگر فیلمهای بیرونی را به تماشای فیلمهای سینماگران افغانستان ترجیح داده و از اینرو، فاصلۀ سینماگر و مخاطب به میزان وافر و نگرانکننده افزایش مییابد.
سینماگر امروز در تلاش است تا میان کتلۀ خاصی که خود نیز شامل آن است، دری به روی محبوبیت بازکند و از راههای متعدد و بسا نا مدبرانه به تخریب سایر رقبای خود پرداخته است. چنانکه جای خالی نقد واقعبینانه و برخاسته از دانشهای سینمایی در میان مباحث سینماگران خالیست و رسانهها نیز بر اساس سلایق و منافع خود به هر نحوی که بتوانند به طبقات سینماگران میافزایند و سبب رشد این جریانهای سوءفرهنگی در میان مخاطبانشان میشوند. نهادهای آموزش دانشهای سینمایی همچون دانشگاه کابل در علوم سینمایی در مقایسه با بودجۀ سالانهیی که برای آموزش هنر سینما دریافت میکنند به میزان نیازهای سینماگران امکانات کافی در اختیارشان قرار نداده و دانش هنرهای سینمایی مهمترین جزء این امکانات است. دانشجویان از وجود موانع بسیاری که نهادهای تحصیلی از دهههای گذشته به ارث بردهاند و استادان دانشآموختۀ این ادوار که شامل این موانع به حساب میآیند، از اینکه حقشان مورد دستبرد قرار گرفته به ستوه آمدهاند.
چنین نابرابریها در میان سینماگران نه تنها دال بر ظهور طبقات سینماگران میشود، بلکه پیامدهای ناخوشآیندتری نیز بر دورنگار سینما و تماشاخانهها برجای میگذارد. در صورتی که سینماگران امروز این نابرابریها را از میان جمع هنرمندشان دور نگه دارند، بیشتر از هر زمانی با همپیمانی هم بسیاری از اتفاقهای خوشآیندی را برلوح هنر سینما و ذهن مخاطبان حک میکنند.
Comments are closed.