- ۱۷ جدی ۱۳۹۸
«پایتخت» در تعبیر قدیمی آن، «تختگاه» یا ناحیهییست که شاه و فرمانروای یک سرزمین، آن را مناسبترین نقطه برای سکونت و محافظت از قلمروش انتخاب میکنـد. قدمت این تعبیر، بیشتر به واژۀ «شاه» و «تخت پادشاهی» برمیگردد که در دنیای کنونی، مفاهیمی کهنه و رنگباخته به نظر میرسند؛ اما از این دو واژه که بگذریم، دیده میشود که پایتخت در دنیای جهانیشده که برخیها آن را «جهانِ بدون مرز» خواندهاند، هنوز همان کارکردی را دارد که در هِـزارهها و سدههای قبل داشته است. در دنیای کنونی و نظام بینالمللِ معاصر نیز پایتخت علاوه بر اینکه محلِ استقرار حکومت و نهادهای اساسی آن است، میباید شهری امن و مرفه با موقعیت جغرافیاییِ کانونی برای نظارت و محافظت از تمام قلمرو سرزمینیِ دولت باشد. امنیت در این شهر میباید به تمامِ معنا برقرار باشد تا حکومت بتواند آن را الگویی قابل تسری به سایر نقاط قرار دهد؛ مردمانش میباید در رفاه و آسایشِ توام با عدالت باشند تا سر به شورش نگذارند و نهتنها تختگاه، بل تمام کشور را به فتنه و بلا نیندازند؛ باید موقعیت جغرافیاییِ کانونی داشته باشد تا در جنگها و شررهای احتمالی، کمتر آسیب ببیند و حکومت بتواند از سکویِ آن به بسیج نیرو و دفعِ حملات بپردازد.
کابلِ امروز از جملۀ نکات یاد شده، با اندکی اغماض، صرفاً از موقعیتِ جغرافیاییِ مرکزی برخوردار است، اما در آن نه از امنیتِ فیزیکی خبری است و نه از امنیتِ ذهنی و ادراکی. از مردمانِ این شهر، فقط حملات انتحاریِ تروریستان و جنگهای نیابتی قدرتهای بیرونی قربانی نمیگیرد، ترورهای مرموز و سرقتهای مسلحانۀ شبانهروزی نیز خواب را از ساکنانِ این شهر ربوده است. فقط دزدانِ مسلح نیستند که عرصه را بر مردم این شهر تنگ ساختهاند، فقر و بیکاری و بیعدالتیِ روزافزون نیز کابل را ملتهب و کابلیان را مضطرب ساخته است. اما داستانِ ناامنی در کابل به اینها نیز ختم نمیگردد، این پایتخت شش-هفتمیلیونی رکورددارِ آلودهگی آبوهوا در جهـان است و از نظر ناپایداری اکوسیستم، حتا از صنعتیترین شهرهای جهان چون پکن و دهلینو، پیشی گرفته است. در این شهر، نظم محیط زیستی و چرخۀ حیات با اختلالِ جدی مواجه شده، بهنحوی که میتوان پیشبینی کرد که ادامۀ این روند تا یک دهۀ بعد کابل را غیرقابلِ سکونت خواهد ساخت.
آنچه گفته شد، جملاتی کوتاه است که نیاز به شرح و تفسیر فراوان دارد؛ اما در حد گنجایشِ این ستون میتوان گفت که گلوی کابل و کابلیها را مرگ از چهارسو فشرده است و ناامنی در این تختگاه/پایتخت به معنای وسیعِ کلمه بیـداد میکند؛ ناامنی نظامی، ناامنی سیاسی، ناامنی اقتصادی، ناامنی اجتماعی و ناامنی زیستمحیطی. اینکه قاسم سلیمانی در بغداد کشته میشود و موج آن میتواند به خیابانهای کابل برسد، ضریب ناامنی نظامی، سیاسی و اجتماعی را در این شهر نشان میدهد و اینکه فرمانده یکی از احزاب سیاسیِ مشروع و مدافع نظام و حاکمیت، به گونۀ غیرانسانی همراه با اعضای خانواده و همراهانش توسط نیروهای امنیت ملی کشته میشود، ناامنی سیاسی ـ اجتماعی در این شهر را بازنمایی میکند و اینکه نوشیدنِ آب و تنفسِ هوای کابل سالانه صدهاهزار نفر را راهی شفاخانهها میسازد و در این میان، صدها نفر جان میدهند بیآنکه کسی از آن بازپُرسی کند، نشانگر ناامنی زیستمحیطی و در واقع نبود «امنیت بنیادین» در این شهر است.
در خیابانهای کابل کسی نمیتواند با آسودهگی خاطر موبایلش را در دست بگیرد و نوشته یا پیامی را از صفحۀ آن بخواند؛ چرا که هرآن ممکن است موترسایکلسواری آن را از دستِ صاحبش برُباید. هیچ جوان و نوجوانی نمیتواند از طرف شب با لپتاپ قدم بزند؛ چرا که سارقین برای دزدیدنِ آن حاضر به کشتنِ صاحبش نیز هستند، و افزون بر اینها هیچ مسوولِ حکومتییی در این شهر یافت نمیشود که بتواند این ناامنیها را در یک چشماندازِ بزرگ و آیندهنگر مورد مطالعه قرار دهد و طرحی نو برای امنسازیِ این شهر و بازگشت زندهگی کابلیها به روالِ عادی پی بریزد.
با این اوصاف، کابل ناامنترین و مرگآفرینتر پایتخت در جهان محسوب میشود که هیچ آیندۀ زیبایی برای ساکنان و حاکمانش متصور نیست!
Comments are closed.