احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۲۷ دلو ۱۳۹۱
بحث صلح در کشور در حالی بالا گرفته که هیچ طرح ملی از سوی مدعیانِ آن به چشم نمیخورد. نشست سهجانبۀ مقامهای افغانستان، پاکستان و بریتانیا به میزبانی دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا، با طرح توافقنامۀ بلندپروازانۀ صلح در ششماهِ آینده به پایان رسید و حالا نوبت به ردههای پایینتر مدعیانِ کاذب رسیده که در خصوص تحولات افغانستان از منظر و نگاهِ خود موضعگیری کنند.
جماعت اسلامی پاکستان که از آن به عنوان تاثیرگذارترین جریان مذهبی در این کشور نام برده میشود، در آخرین موضعگیری نسبت به روند گفتوگوهای صلح گفته است که بدون مشارکت طالبان و حزب اسلامی، تأمین صلح در افغانستان ناممکن است. این اظهارات که بدون شک مداخلۀ آشکار در امور داخلی افغانستان را نشان میدهد، نه تنها به روند صلح در کشور کمک نمیرساند، بل پروسۀ صلح را از خط اصلیِ آن منحرف میسازد.
البته نباید فراموش کرد که روند صلح در افغانستان از آغاز نیز چندان خط دقیق و روشنی را دنبال نمیکرد، و عمدتاً ارگ ریاستجمهوری آن را به ابزار سیاسی و فشار برای بهدست آوردن منافع گروهیِ خود فرو کاسته است.
آقای کرزی که در روزهای اخیر بهشدت علیه متحدان بینالمللیِ خود عصبانی به نظر میرسد و هر گونه اقدام و موضعگیریِ این کشورها را در رابطه با مسایل افغانستان، «نقض حاکمیت ملی» عنوان میکند، در برابر مداخلات پاکستان و حلقات وابسته به آی.اس.آی چنان خاموشی اختیار کرده که فکر میشود یک بار دیگر معاملات سیاسیِ تازهیی میان اسلام آباد و کابل در حال شکلگیریست. در گذشته نیز هر از گاهی که آقای کرزی کشتی نرمِ خود در برابر غرب را ابعاد تازه بخشیده، به گونۀ آشکاری به سمت سیاستهای منطقهیی در محور پاکستان تمایل یافته است.
آقای کرزی و دستگاه دیپلماسی کشور، سخنان رهبران جماعت اسلامی را «نقض حاکمیت ملی» نمیدانند؛ ولی در نشست سهجانبه که چندی پیش در لندن برگزار شد، ناگهان صدای اعتراض گروه ارگنشین نسبت به حضور جریانهای ملی و به ویژه اپوزیسیون در روند گفتوگوهای صلح بلند میشود. گروه ارگنشین که خود را سکاندارِ روند صلح فرض میکند، از شرکت گروههای ملی و ایجاد زمینۀ گفتوگوهای بینالافغانی در محور آجندای ملی هراس دارد، ولی از نقش مخرب گروههای تندرو و فاقد هر گونه برنامۀ سازنده به بهانۀ تأمین صلح و وفاق ملی در کشور حمایت میکند.
چرا دستگاه دیپلماسی کشور در برابر اظهارات جماعت اسلامی پاکستان خاموشی اختیار کرده و سخنان رهبران این جریان را محکوم نمیکند و حتا بر آن اتهام نقض حاکمیت ملی نمیبندد؟ اما گروه ارگنشین خلاف مصالح ملی کشور از حضور جناح اپوزیسیون در نشست پاریس فریاد برمیآورد و چنان پا را از گلیم فراتر میگذارد که در نشست لندن، مخالفت آشکار خود را با حضور این جریانها که بدون شک جریانهای تأثیرگذار در سیاستهای کشور هستند ـ بدون در نظرداشتِ نقششان برای تأمین صلح و دموکراتیزه کردنِ فضای سیاسی کشور ـ ابراز میدارد. این سیاستها بدون شک محصول تفکر تنگ و بستۀ افرادیست که با تأسف در یک دهۀ گذشته افغانستان را به میدان بازیهای سیاسیِ خود و متحدان منطقهییشان تبدیل کردهاند.
پاکستان که همواره نقشی ویرانگرانه در امور داخلی افغانستان داشته، در حال حاضر به مهمترین کشور تأمینکنندۀ صلح برای ارگنشینان تبدیل شده؛ ولی جناحها و احزابی که در سه دهۀ اخیرِ کشور در کنار مردم افغانستان از تمامیت ارضی و ارزشهای ملی پاسداری کردهاند، حتا از نگاه این گروه نمیتوانند نقشی در گفتوگوهای صلح داشته باشند. البته نگرانی ارگنشینان بدون علت و دلیل هم نیست و این گروه به خوبی درک کرده که با وارد شدن یک طرح جامع و ملی برای تأمین صلح و امنیت در کشور، کارنامۀ ناکامِ آنان برملا میشود و آنگاه ممکن است که دیگر در معادلات سیاسی کشور محلی از اعراب نداشته باشند. چنانکه از نگاه مردم افغانستان این گروه شکستخورده، دیگر نه حرفی برای گفتن دارد و نه هم توانایی رهبری کشور و برنامههای ملی را میتواند داشته باشد.
اکنون زمانی حساس برای ایجاد همگرایی ملی بر محور یک طرح جامع و مشخص برای آیندۀ سیاسی کشور است؛ طرحی که بتواند جناحهای ملی و نخبهگان سیاسی را دور هم گرد آورد و سرنوشت سیاسی کشور را پس از سال ۲۰۱۴ میلادی به گونۀ دموکراتیک مدیریت کند. افغانستان روزهای دشوار و سرنوشتسازی را در برابر خود دارد و اگر جریانهای ملی با درک حساسیت این برهه از تاریخ سیاسی کشور، به اجماع ملی دست پیدا نکنند، بدون تردید افغانستان روزهای سختی را تجربه خواهد کرد؛ روزهایی که بار دیگر سرنوشت سیاسی کشور در پشت درهای بسته، در آی.اس.آی رقم خواهد خورد و گروه شکستخوردۀ سیاسیِ فعلی با لباسی دیگر بر سرنوشت سیاسی کشور حاکم خواهد شد.
کارل پوپر معروفترین فیلسوف سیاسی قرن بیست، همواره نظامها و جریانهای دموکراتیک و پیشرو را نسبت به برگشت به گذشته هشدار میداد و باور داشت که خلاف تصور همهگانی، برگشت به گذشته مهمترین تهدید برای نظامهای دموکراتیک است. با توجه به وضعیت فعلی کشور، این درس کارل پوپر را باید به خاطر داشت و نگذاشت که گذشته بار دیگر در افغانستان تکرار شود؛ گذشتۀ تلخ و تاریکی که یک گروه مشخص را چنان بر سرنوشت سیاسی کشور حاکم کرد که محصولِ آن امروز در فساد گسترده و ناامنیهای فراگیر در سراسر کشور مشهود است.
از جانب دیگر، دل بستن به طرحها و برنامههای این گروه نیز اشتباه بزرگی است که نباید فریبِ آن را خورد. صلح در ششماه یا کمتر از آن، فریبی بیش نیست که گروه ارگ آن را به هدف انحرافِ افکار عمومی عنوان میکند و مشخص است که هیچ بنیاد مشخص و مدللِ سیاسی ندارد. پس به صراحت باید گفت که اینگونه خیالپردازیها تنها مصرف داخلی دارد و ارگنشینان میدانند که دیگر فرصتی برای ادامۀ سلطۀ ظالمانۀشان باقی نمانده است. اینک زمانِ ارایۀ یک طرح جامع به وسیلۀ جناحهای ملی، احزاب سیاسی و نخبهگان جامعه فرا رسیده تا سکان سیاستِ کشور را شجاعانه و با درک شرایط حساس کشور به دست گیرند و به دور «آجندای ملی» و «گفتوگوهای بینالافغانی» برای تحقق آرمانهای بزرگ ملت افغانستان، گرد آیند.
Comments are closed.