احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۷ جدی ۱۳۹۸
با کمترین عمر و کمترین مجال برای شعر گفتن، بیشترین توفیق ممکن را در زبان فارسی، پروین از آنِ خویش کرده است. از این بابت هیچکدام از بزرگان قرن حاضر و حتا قرون گذشته بعد از حافظ، به پای او نمیرسند. از همان روزی که نخستین شعرهای پروین در مجلۀ «بهار» به مدیریت پدرش ـ مرحوم اعتصامالملک ـ انتشار یافت و او دختری نوجوان بود، تا این لحظه، شخصیت هنری و شعر پروین سال به سال و حتا ماه به ماه و روز به روز در تصاعد هندسی بوده است و خواهد بود. این چنین توفیقی در تاریخ شعر فارسی فقط نصیب چهار پنج تن از بزرگان از قبیل فردوسی و مولوی و خیام و حافظ و سعدی و نظامی شده است و دیگر هیچ.
با اینهمه نفوذ در میان مردم و با اینهمه قبول خاطر، میتوان گفت معجزهیی اتفاق افتاده است و کمتر کسی است که اینهمه توفیق را یک امر بیرون از قلمرو عادت نداند، اما معجزۀ پروین چیز دیگری است.
در این یادداشت میخواهم از معجزۀ دیگرِ او سخن بگویم و آن اینکه در طول پنجاه سال اخیر که شعر پروین در بالندهگی و گسترش بوده است، دستکم در چهل سال اخیر، همواره نظریههای ادبی نوظهور ـ که چشم محافل ادبی و دانشگاهی و بیشتر از همه مطبوعاتی ما را خیره کردهاند ـ در جهت نفی شاعری او بوده است. اگر کمترین نگاهی به کتابهای نقد وطنی یا ترجمهشدۀ نیم قرن اخیر افکنده باشیم، میدانیم که حاصل اعم اغلب این «نظریهها» و «نقدها» نفی آشکار شاعری اوست؛ ولی او با هنر جاودانۀ خویش، یکتنه توانسته است مجموعۀ آن نظریهها را، عملاً نفی کند و به همۀ آن ناقدان و نظریهپردازان بگوید: نه! حفظتَ شیئا و غابَت عنکَ اشیاء.
این نقدها و نظریهها، از موضع مجاز و استعاره و بر روی هم صوَر خیال شعر را بررسی میکنند و مرز «شعر» و «ناشعر» را در حضور یا غیبت بیان تصویری و بیشتر استعاره میبینند. بر اساس این نظریهها اگر کلماتی از نوع ۱) موج، دریا، خیزاب، طوفان، گرداب و (آنچه به آب و دریا مرتبط شده)، با ۲) نماز و قبله و زیارت و دعا و توبه و (آنچه به عبادت مرتبط است)، درهم ریخته شود و برحسب تصادف، جملاتی از آن به وجود آید که:
الف) نماز موج به سوی قبله گرداب است.
ب) طوفان به زیارت ساحل میرود.
این عبارات تصادفی، شعر است و شعر ناب است؛ ولی:
مادر موسی چو موسی را به نیل
درفکند از گفتۀ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت: کای فرزند خُرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بیناخدای؟
تا آخر این منظومه درخشان بیهمتا، شعر نیست، نظم است! چون شاعر قبلاً اینها را اندیشیده و شعر با اندیشیه در تعارض است؛ جایی که اندیشه حضور داشته باشد، شعر غایب است. شعری که گوینده به موضوع آن از قبل اندیشیده باشد، شعر نیست، نظم است. وقتی فردوسی و نظامی و سعدی ناظم شدند و از شاعری خلع، دیگر این دختر معصوم چگونه میتواند داعیۀ شاعری داشته باشد؟ اگر گارسیا لورکا در این «ترجمه»های بفهمینفهمی شاعر است، فردوسی چگونه میتواند شاعر باشد؟ اگر «فصلی در دوزخ» آن هم با چنان ترجمههایی شعر است، بوستان سعدی آیا میتواند شعر باشد؟ هرگز!
پس باید بپذیریم که سعدی شاعر نیست، نظامی شاعر نیست، فردوسی شاعر نیست، ناصرخسرو شاعر نیست؛ اما کسی که دفتری چهلبرگ را از کلماتی، از آن نوع که در آغاز بحث یاد کردیم، پُر کند و بهصورتِ تصادفی آن خانوادههای مرتبط با «عیادت» و «دریا» را به یکدیگر وصل کند و فعلی مناسب در میان آنها بگذارد، شاعر است، آن هم شاعر شعرناب!
خیال نکنید که من هذیان میگویم یا دارم برای ناقدان مدرن وطنی، پاپوش میدوزم. جان کلام این خانمها و آقایان در چهل سال اخیر، تقریباً همین است که عرض کردم: «نماز موج به سوی قبله گرداب است، شعر است و شعر ناب؛ ولی تمام دیوان پروین اعتصامی نظم است و شعر نیست.» محال است کسی تسلیم آن نظریهها و نقدها شده باشد و شعر پروین را شعر بداند.
این نظریهها امروز بیشتر از نیمی از خلاقیت شعریِ عصر ما را در زبان فارسی، مسخ کردهاند. در کمتر مجله یا محفلی است که نفوذ این نوع نگرش به شعر را نبینیم؛ اما با همۀ سیطرهیی که اینگونه نقدها و نظریهها بر فرهنگ ایرانی عصر ما یافتهاند، پروین باطلالسحرِ شعر خویش را در برابر خیل انبوه این عَزایمخوانان، عرضه میدارد و سخنش و شعرش همچون عصای موسی، حاصل کوششِ چهلسالۀ جادوگران را میبلعد. خیل انبوه عاشقان پروین که سال به سال و روز به روز در تزایدند، گواهان این پیروزیاند که این دخترک معصوم با شعر خویش، عملاً تمام این نظریهها را باطل اعلام میکند؛ این است معجزۀ اصلی پروین اعتصامی.
اولین و بهترین نقد
تا آنجا که به یاد دارم و دیدهام، اولین نقد شعر پروین، هنوز هم بهترین نقد شعر اوست؛ نقد استاد ملکالشعراء بهار و این نیز یکی دیگر از شگفتیهای تاریخ ادب ماست. در طول شصتوچند سالی که از نشر نخستین چاپ دیوان پروین میگذرد، شاید چندین کتاب و صدها مقاله دربارۀ او نوشته شده باشد؛ اما هیچ کدام از این نقدها به پایۀ نقدی که استاد ملکالشعراء بهار در مقدمۀ نخستین چاپ دیوان او نوشت، نمیرسد. این نقد که از سرِ کمال آگاهی و شعرشناسی نوشته شده و نویسندۀ آن در زبان فارسی یکی از بزرگترین ادبیاتشناسان قرون و اعصار باید به حساب آید، نقدی است معتدل که با اشراف بر تمام جوانبِ هنر این شاعر بزرگ نوشته شده است.
بهار وقتی این مقدمه را مینوشت، در پایگاهی از خلاقیت ادبی ایستاده بود که اگر مقام پروین را تا «ثریا» بالا میبرد، چیزی از بلندی مقام خودش کاسته نمیشد. بهار وقتی آن مقدمه را مینوشت، «از پس سعدی و حافظ»، خویشتن را بزرگترین شاعر تاریخ ادب فارسی میدانست و کم نبودند و نیستند ادیبشناسان و دانشورانی که این عقیده را تأیید میکردند و هنوز هم تأیید میکنند. به دلیل همین پایگاه استواری که بهار بر آن ایستاده بود و دوازده قرن شعر و ادب دورۀ اسلامی و چندین قرن ادبیات باستانی ایران، در حوزۀ اطلاع و احاطۀ وسیع او بود، از اینکه حق پروین را ـ چنان که باید و شاید ادا کند ـ پرهیز نداشت؛ همچون پدری که فرزند نابغۀ خویش را میستاید، از ستایش شعر پروین تن نزد و با اشراف کامل، به تمام جوانب هنرِ او پرداخت.
پروین عضو خانوادهیی از خانوادههای شعر فارسی است که در آن خانواده حرمت خرَد و اخلاق و شرف انسانی، اساس ارزشها را تشکیل میدهد؛ خانوادۀ فردوسی، ناصر خسرو، سعدی و نظامی. هر وقت جامعۀ ایرانی بیمار شود، از قلمرو و نفوذ این خانواده خود را برکنار میدارد و هرگاه روی در ساختن و رشد فرهنگی داشته باشد، خود را به پناه این خانوادۀ هنری میرساند. پدر این خانواده فردوسی است و فرزندان رشیدش عبارتند از: ناصر خسرو، نظامی، سعدی و ابنیمین و بهار و دختر جوانشان پروین اعتصامی.
این خانوادۀ شعری با یک خانوادۀ بزرگ دیگر، رقابت و در عین حال، خویشاوندی دارد: خانوادۀ سنایی و عطار و مولوی. فرهنگ ایران، تعالی و رشد خلاقیت خویش را در پرتو رقابت این دو خانواده بهدست آورده است. معیار سلامت جامعۀ ما را، در طول تاریخ، باید از رهگذر نزدیکی و دوری به این دو خانواده جست. وقتی هنر و خلاقیت ما از این دو خانواده یا یکی از این دو خانواده دور شده باشد، آثار بیماری روحی و انحطاط در آن شکار است (شعر عصر تیموری و صفوی و قاجاری). در مشروطیت نشانۀ بهبود جامعۀ فرهنگی، نزدیکی مجدد به این دو خانواده، بهویژه خانوادۀ اول است و نشانۀ آشکار بیماری بخش عظیمی از خلاقیت شعری عصر ما، دوری از این دو خانواده بهویژه خانوادۀ اول است. ما این بیماری و دورافتادهگی را بر اثر تقلید کورکورانه از نظریههای نقد فرنگی داریم و تا به علاج فلسفی آن برنخیزیم، این بیماری مهلک روز به روز بدنۀ خلاقیت فرهنگی ما را نزارتر میکند.
در میان هزاران عامل پیچدرپیچ ناشناخته که راز موفقیت شاهکارهای ادبی جهان را تشکیل میدهد، مسحور استعارههای تجریدی شدن و خلاقیت هنری و ادبی را در ایجاد مشتی استعارۀ پا در هوا دانستن، اگر بیماری نیست، پس چیست؟
چند سال قبل یکی از روزنامههای معلومالحال این پرسش را مطرح کرده بود که: «آیا فروغ شاعرتر است یا پروین»؟ و بخش عظیمی از متشاعرچههای روزنامگی رأی داده بودند که: پروین اصلاً شاعر نیست! حتا بعضی از اهل ادب و کسانی که یک سطر از شعر فروغ را نخواندهاند و اگر خواندهاند نفهمیدهاند، تحت تأثیر جوّ زمانه تصریح کرده بودند که: «فروغ بزرگتر است از پروین»؟ یا «جایی که فروغ شاعر است، چه جای صحبت پروین؟» در یک جامعۀ بیمار که با یک مویز نقد مدرن گرمش میشود و با یک غورۀ ریالیسم سوسیالیستی، سردیاش میکند، چگونه میتوان در باب پروین و جایگاه او سخن گفت؟
اما در آن سوی هیاهوی روزنامهها و ناقدچههای روزنامگی و در آن سوی نظریههای هضمناشدۀ نقد مدرن، شعر پروین روز به روز و ساعت به ساعت میبالد و در شریانهای فرهنگ ایرانی جایگاه خویش را استوار میکند؛ زیرا شعر او شعر خرد و آزادی و شرف انسانی است. ادبیاتی که از این سه محور برکنار بماند، هر قدر زرق و برق ایماژهایش چشم جهان را کور کند، عمری نخواهد داشت. انبوه استعارههای هرز و پا در هوای شعر عصر صفوی را از یاد نبریم که چندین هزار شاعر خرد و کلان به بار آورد و در هر گوشۀ دیوانهای هر یک از ایشان، صدها و هزارها استعارۀ تجریدی پا در هوا، بر روی هم خوابیده و در حال پوسیدن است.
ظهور ناگهانی پروین اعتصامی در شعر پس از دوران مشروطیت، یک واقعۀ بزرگ ادبی به حساب میآمده است. نشانههای تأثیر چشمگیر پروین را بر مجموعۀ شاعران همنسل خودش و شاعرانی که چندین سال از او مسنتر بودهاند، بهراحتی میتوان مشاهده کرد. نگاهی به مجلات ادبی آن سالها و نیز بعضی از دیوانها و جُنگهای چاپشده در آن ایام این نکته را بر خواننده مسلم میدارد. حتا شاعر نوآوری همچون نیما یوشیج ـ که پیشاهنگ شعر مدرن قرن ماست و چندین سال عمرش از پروین بیشتر بوده است ـ به گواهی دیوان اشعارش سالها و سالها، پس از نشر «افسانه»، باز در پی اسلوب پروین حرکت میکرده و میکوشیده است تا به شیوۀ او شعرهایی بسراید. در میان شعرهای سالهای ۱۳۰۶ـ ۱۳۱۶ نیما یوشیج شعرهایی از نوع «خروس ساده»، «کرم ابریشم»، «اسبدوانی»، «کچپی»، «خروس و بوقلمون»، «پرندۀ منزوی» و «دود»، همه با نگاهی به شعرهای پروین سروده شده است و ناقدان، این نکته را کمتر مورد توجه قرار دادهاند.
یکی از نوادر حوادث شعر فارسی این است که با اینکه خیل انبوهی از شاعران پس از پروین، و گام به گام همراه او، تا چندین سال پس از درگذشت نابهنگام او، به اسلوب شاعری او نظر داشتهاند، حتا یک شعر از شعرهای ایشان نتوانسته است در کنار شعرهای پروین قرار گیرد و از اعتباری در حد شعرهای درجۀ دومِ او برخوردار شود. نیما یوشیج یکی از اینان!
شعر پروین، شعر خرد و عاطفه است و نیازی به استعارههای تجریدی و تشبیهات عجیب و غریب ندارد. اولینبار که دیوان پروین اعتصامی را در نوجوانی بهدست آوردم، حالتی داشتم که به هیچوجه قابل توصیف نیست. نخستین شعری که از او مرا مسحور خویش کرد، شعری بود که به مناسبت جشن فارغالتحصیلی در مدرسه سروده بود و چنین آغاز میشد:
ای درخت آرزو، خوش زی که بار آوردهای
غنچه بیباد صبا، گل بیبهار آوردهای
باغبانان تو را امسال سالی خرم است
زین همایون میوه کز هر شاخسار آوردهای
نمیدانم در این ابیات چه نهفته که هماینک پس از قریب چهلوپنج سال، هنوز هم مسحور این کلماتم. ممکن است بگویید: «طعم وقتِ» توست که ضمیمۀ این کلمات شده است؛ اما «وقت» من با بسیاری شعرهای دیگر هم گره خورده است و چنین طعمی را به وجود نیاورده است! گیرم من این سخن را بپذیرم، دربارۀ آن صدها هزار خوانندهیی که در این هفتاد ساله، مسحور دیوان او شدهاند، چه باید گفت؟ جز اینکه بگوییم نبوغ فرمولبردار نیست و آدمهای سادهلوح، با کشف جدول ضرب وزن و قافیه یا استعاره و تشبیه، خیال میکنند به راز خلاقیتهای بزرگ پی بردهاند و عمر خود را در آن راه به هدر میدهند.
اگر نقد چتکه بهدست بعضی از شبهناقدان و متشاعرانِ عصر را که بیشباهت به کار کسبۀ بازار تهران و اصفهان نیست، ملاک قرار دهیم و با چتکه حساب کنیم، البته باید اذعان کنیم که پروین تصویر تازه ندارد، فکر تازه ندارد، زبانش کهنه است، از ضمیر ناخودآگاه استفاده نمیکند، رؤیت ماورای واقع (سورریالیسم) ندارد، پس شاعر نیست؛ اما اگر بپذیریم که روح جامعه در انتخاب نهایی خویش، آن هم در چندین نسل پی در پی، خطا نمیکند، آنگاه باید چتکههای بازار تهران و اصفهان را به یک سوی نهیم و بپذیریم که در آن سوی محاسبۀ چتکهها، حقایق پیچیدهتری وجود دارد که هنر از آنها سرچشمه میگیرد. شعر پروین را با اینگونه چتکهها نمیتوان ارزیابی کرد.
منبع: شهرستان ادب
Comments are closed.