گزارشگر:دکتور هجرتالله جبرئیلی - ۲۸ جدی ۱۳۹۸
بخش نخست/
مقدمه
یکی از قواعد زندهگی مسلمانان این است که «القرآن یجمعنا»؛ قرآن ما را وحدت میبخشد و گرد هم میآورد. در درازنای تاریخ فهمهای متفاوت از قرآنکریم باعث پیدایش مذاهب اسلامی و باعث شده که کتلههای بزرگی از مسلمانان با در پیچیدن در لاک فهمهایشان از قرآنکریم، از همدیگر دور بمانند و چهبسا در برابر همدیگر قرار گیرند. یکی از راههای نزدیکی مسلمانان بازخوانی فهم و آرای قرآنی آنان میباشد.
در این میان بلوغ یکی از مراحل اساسی زندهگی نوع انسان (نر و ماده) میباشد. با بلوغ است که از نظر بیولوژیکی تغییرات نمادین در بدن انسان رخ میدهد. از نظر عقلی نوع نگاه او به زندهگی و آینده و خدا و جهان تغییر میکند. قرآن که کلام الهی است، به این وجه از زندهگی بشر توجه لازم داشته و معرفتهای بسیار ضروری را در اختیار انسان قرار میدهد تا سبک زندهگی بالغ خود را در رابطه با خود، خدا، انسان و جهان تنظیم و مدیریت کند.
با بلوغ است که تکالیف مسلمانی آغاز میگردد، بازخوانی فهم و آرای مذاهب اسلامی در مورد بلوغ پرسش اصلی و محوری این مقاله را تشکیل میدهد؟ فرضیۀ تحقیق این است که فهم مذاهب اسلامی در مورد بلوغ بیولوژیکی زن و مرد (احتلام و حیض و آبستن شدن) یکی بوده، و در موارد دیگر بلوغ مانند بلوغ سنی بنابر مبانی حدیثی و اجتهادی باهم اختلاف دارند.
در مورد بلوغ در قرآن مقالاتی به چاپ رسیده است، اما با رویکرد فقه القرآنی و تفسیر تطبیقی نویسنده با پژوهش چنین مقالهیی را نیافت.
روش پژوهش در این مقاله، کتابخانهیی، توصیفی تحلیلی بوده و با رویکرد فقه القرآنی و تفسیر تطبیقی در منابع شیعه و سنی و با اولویت دادن به منابع احکام القرآنی و ثانویت دادن به کتب فقهی مذاهب انجام میپذیرد و در آخر اشارهیی به موضوعی بلوغ در قانون جمهوری اسلامی افغانستان و ایران خواهد شد.
۱) مفهومشناسی واژۀ بلوغ
در این بخش بلوغ در لغت، اصطلاح و واژههای هم پیوند با بلوغ و کاربست واژۀ بلوغ در قرآن مورد بحث قرار میگیرد.
۱/۱) بلوغ در لغت
«بلوغ» ساخته شده از «ب . ل. غ»، از باب «بلَغَ/ بلَغَ بـ یَبلُغ، بُلوغًا وبَلاغًا، فهو بالِغ، والمفعول مبلوغ (للمتعدِّی)» (عبدالحمید عمر، المعجم اللغه العربیه المعاصره، ۱۴۲۹: ۱ /۲۴۱ )، ریشۀ واحدی است که معنای اصلی آن «الْوُصُولُ إِلَى الشَّیْءِ؛ رسیدن به چیزی» میباشد (الرازی، مقاییس اللغه، ۱۳۹۹: ۱/ ۳۰۲ – ۳۰۳). راغب به این معنا تأکید و آن را به معنای «نزدیک شدن» نیز گسترش میدهد، مینویسد: «البُلُوغ والبَلَاغ: الانتهاء إلى أقصى المقصد والمنتهى، مکانا کان أو زمانا، أو أمرا من الأمور المقدّره، وربما یعبّر به عن المشارفه علیه وإن لم ینته إلیه؛ به پایان مقصد رسیدن، برابر است مکانی باشد یا زمانی یا امری از امور مقدر زندهگی. گاهی به نزدیک شدن به چیزی، اگر چه به آن نرسیده باشد، نیز تعبیر میشود» (الإصفهانی، المفردات، ۱۴۱۲: ۱۴۴).
عربها از این واژه در زمینههای گسترده زندهگی روزمره بهره میبردند. نمونۀ مکانی آن: «بَلَغْتَ المکان بُلوغاً: وصلت إلیه، وکذلک إذا شارفتَ علیه؛ به آن جای رسید، و به آن نزدیک شدی». از این معنای رسیدن و نزدیک شدن، در قرآنکریم نیز کاربرد دارد: فإذا بلَغْنَ أَجَلَهُنَّ (البقره: ۲۳۴): أی قارَبْنَهُ؛ و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند؛ یعنی به آن نزدیک شدند (الجوهری، الصحاح،۱۴۰۷: ۴ / ۱۳۱۵ – ۱۳۱۷).
در میان عربها، یکی از گسترههای کاربردی واژه، گسترۀ حیات سنی و جنسی انسان میباشد. نمونهها: «بَلَغَ الصَّبِیُّ بُلُوغًا َ: احْتَلَمَ وَأَدْرَکَ؛ کودک بالغ شد؛ یعنی به احتلام رسید و دریافت». اصل آن: «وَالْأَصْلُ بَلَغَ الْحُلُمَ؛ رسیدن به احتلام است» (الفیومی، مصباح المنیر، بیتا، ۱/ ۶۱ ). «بلغ: رجُلٌ بَلْغٌ: بَلیغٌ؛ مرد پخته و رسیده» (الفراهیدی، العین، بیتا، ۴/۴۲۱). از این معنا یعنی رسیدن به یک عمر خاص، در قرآنکریم وارد است: وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ ﴿آلعمران: ۴٠﴾؛ (زکریا گفت:) و در حالی که پیری به من رسیده و نزدیک شده است.
در گسترۀ سنی و جنسی، در فرهنگهای جدید عربی معنا روشنتر بیان شده است. به عنوان نمونه: «بلَغ الغلامُ/ بلَغ الغلامُ أَشُدَّه: أدرک سنَّ الرُّشد والتَّکلیف، قوی ونضِج عقلُه؛ جوان به سن رشد رسید، یعنی به سن رشد و تکلیف رسید، قوی شد و عقل او پخته و رسیده شد.» (عبدالحمید عمر، المعجم اللغه العربیه المعاصره، ۱۴۲۹: ۱ /۲۴۱، ۲۴۳ ).
نتیجه آنکه در گسترۀ سنی و جنسی دیده میشود که عرب بلوغ جنسی و بلوغ عقلی را در نظر دارد، آنگاه که سخن از بلوغ جنسی است، از قرینه «الْحُلُمَ» بهره برده و و آنگه که بلوغ عقلی در میان باشد، از قرینه «أَشُدّ» و «درک» بهره برده میشود، و این دو واژه نشانۀ شناخت، مقصد استعمالی آن-هاست.
۱/۲) بلوغ در اصطلاح فقهاء:
بلوغ «Puberty»در اصطلاح عقل متعارف و علمی «نُضج الأعضاء التناسلیّه»؛ پختهگی اعضای تناسلی است و «سِنّ البُلوغ: العمر الذی یدرک فیه المرءُ بلوغَه، سنّ المراهقه»؛ سن بلوغ، مرحلهیی از عمر است که شخص به پختهگی و رشد رسیده باشد، یعنی سن رشد (عبدالحمید عمر، المعجم اللغه العربیه المعاصره، ۱۴۲۹: ۱ /۲۴۳).
فقیهان از معنای لغوی و عرفی فراتر نرفتهاند، و بلوغ را یکی از مراحل سنی میدانند. در تعریف آن دو نوع نگاه دارند، یکی نگاه مرحلهیی و دومی نگاه نشانهیی و مبتنی بر ویژهگیها.
در نگاه نخست، بلوغ را عبور از مرحله «صغر» و رسیدن به مرحله «تکلیف» میدانند. به عنوان نمونه: «انتهاء مرحله الصغر، أی عدم التکلیف، والدخول فی مرحله التکلیف؛ پایان مرحله صغارت، یعنی عدم تکلیف و داخل شدن به مرحله تکلیف (قلعجی و قنیبی، معجم لغه الفقهاء، ۱۴۰۸: ۱۱۰). در این نگاه مرحلهیی فقیهان به هر پسر و دختر مدرک، بالغ و بالغه میگویند. در شریعت پایان مرحله صغارت انسان است تا شارع تکالیف شرعی را بر او حاکم سازد. در این مرحله حجر و بازداشته شدن او از تصرفات برداشته شده است (المجددی، التعریفات الفقهیه، ۱۴۲۴: ۴۲ ، ۴۶) .
در تعریف مبتنی بر ویژهگیها و نشانهها، بیشتر از واژۀ «حلم» و «احتلام» بهرهبردهاند تا واژه بلوغ. به عنوان نمونه: «الاحتلام: ما یراه النائم من المنامات. اسم لما یراه النائم من الجماع، فیحدث معه إنزال المنی غالبا؛ احتلام چیزی است که خوابرفته در خوابهایش میبیند. اسمی است برای جماع و همبستری که خوابرفته میبیند، که غالباً با انزال منی همراه می-باشد». در عرف فقیهان، لفط «احتلام» در همین معنای دومی از جهت کثرت استعمال غلبه یافته است، تا آنجا که ابن حجر «احتلام» را انزال آب پرجهش «الماء الدافق» برابر است که با جماع یا غیر آن و در خواب یا بیداری، می-داند. حنفیه «احتلام» به مشخصاً «الامناء، انزال منی» میدانند و خروج منی بدون خواب را، احتلام میدانند (أبوحبیب، القاموسی الفقهی لغه و فقها، ۱۴۰۸، ۱۰۱ – ۱۰۲). بدین گونه « الحلم: البلوغ» شده است.
در تعریف نشانهیی، سنیان نشانههای بالغ شدن را احتلام، إحبال (آبستن شدن) و انزال میدانند. به نظر آنان دختر با احتلام، حیض و آبستن شدن بالغ میشود، در صورت عدم وجود این نشانهها در شناخت حداکثری کامل شدن سن پانزده سالگی را برای هر دو جنس و در شناخت حداقلی برای پسران دوازده سالگی و برای دختران نُه سالگی را ملاک میدانند (المجددی، التعریفات الفقهیه، ۱۴۲۴: ۴۶ ).
فقیهان جعفری نیز چنین نگاه داشتهاند، به عنوان نمونه برابر بانگاه نخست بلوغ را «الدخول فی سن التکلیف، أی انتهاء حد الصغر، والوصول إلى بدء التکلیف»؛ وارد شدن به سن تکلیف یعنی پایان عمر صغارت و رسیدن به آغاز تکلیف، گفتهاند و از نظر نشانهیی، در پسر علامت آن را احتلام و انزال و در دختر احتلام، حیض و آبستن دانسته اند. در صورت عدم وجود این نشانهها در پسران سن پانزده سالگی و در دختران نُه سالگی را سنجیدار بلوغ گرفتهاند (فتح الله، معجم ألفاظ الفقه الجعفری، ۱۴۱۵: ۸۹، ۲۳۳، ۲۹۶)» .
به نظر میرسد، اختلاف بنیادین میان فقیهان به نظر نمیرسد، هم در تعریف مرحلهیی و هم در تعریف نشانهیی، از این جهت نوعی از وفاق میان فقهاء برقرار است. به جز اینکه حنفیان احتلام را به انزال منی در خواب و ابن حجر آن را گسترش داه است، به حالت انزال منی در خواب و غیر خواب.
به این گونه به دو گونه بلوغ میرسیم، یکی بلوغ بلوژیکی، از نظر بیولوژیکی احتلام نشانهیی بلوغ پسران و احتلام، حیض و آبستن نشانۀ بلوغ دختران است. دومی، بلوغ عقلی که از تمیز میان خوب و بد و تصرفات راشدانه انسان در امور زندهگی به ظهور میرسد.
۱/۳) واژههای هم پیوند با بلوغ
یکی از چیزهایی که در راستای درک بلوغ مددگار واقع میشود، فهم واژه-های همپیوند با بلوغ در دستگاه معرفتی فقهی مسلمانی است. برخی از این واژهگان همپیوند عبارتاند از:
۱/۳/۱) کِبَر: فقیهان «کبر» را در گسترۀ سنی به دو معنا اطلاق میکنند. یکی، اینکه انسان به مرحلۀ شیخوخیت و ضعف برسد، پس از آنکه مرحلۀ کهولت را عبور کرده است. دومی، که از آن خروج از حالت صغارت و دخول به مرحله جوانی را مراد کرده اند، که به معنای بلوغ، اصطلاحی می-باشد.
۱/۳/۲) اِدْرَاک: در لغت به معنای لحاق و پیوستن است و به معنای بلوغ حیوان و ثمر نیز کاربرد دارد. در دیدگاه فقیهان به معنای رسیدن به «حُلُم» اطلاق شده است، که مساوی است با بلوغ. برخی فقیهان از آن پختهگی را مراد کردهاند.
۱/۳/ ۳) حُلْم و اِحْتِلاَم: در لغت به معنای این است که نائم چیزی را در خواب ببیند، برابر است که خیر باشد یا شر. در معنای فقهی ویژه شده به این معنا که نائم در خواب ببیند که جماع و همبستری می کند، برابر است که همراه با انزال باشد یاخیر. در این معنا مساوی با بلوغ است.
۱/۳/ ۴) مُرَاهَقَه: رسیدن به بلوغ معنا شده است، و معنای اصطلاحی و لغوی آن یکسان است. این واژه با بلوغ مترادف است.
۱/۳/ ۵) أَشُدّ: رسیدن به تمییر و معرفت است، و عبارت از مرحلهیی است که بعد از صغارت شروع میشود، یعنی از وقت بلوغ انسان تا سن چهل سالگی، أَشُدّ به ادراک و بلوغ نیز اطلاق شده است. بدین معنا أَشُدّ و بلوغ در برخی از اطلاقاتش یکسان هستند.
۱/۳/ ۶) رُشْد: رشد در لغت برخلاف ضلال و گمراهی است. در اصطلاح فقهاء صلاحیت داشتن مالی شخص است، در نزد اکثر فقیهان . برخی صلاح در دین و مال را رشد دانسته اند. رشد سن معین ندارد، گاهی پیش از بلوغ پدید میآید که نادر بوده و حکمی در شریعت ندارد، و گاهی با بلوغ یکجا حاصل میشود، و گاهی بعد از آن دستیاب میشود، در کاربرد فقیهان، هر رشیدی بالغ است، اما هر بالغی رشید نیست (الموسوعه الفقهیه الکویتیه،۸/ ۱۸۶ – ۱۸۸).
Comments are closed.