گزارشگر:یونس پارسابنا - ۲۸ جدی ۱۳۹۸
بدون تردید تغییرات عظیم در صحنۀ بینالمللی و در اوضاع جهان در پروسۀ تشدید و تسریع جهانیگراییِ سرمایه بهویژه در بیستواندی سال گذشته، بهطور قابل توجهی چشمگیر و فوقالعاده مهم بودهاند. ولی به نظرِ بخش قابل ملاحظهیی از مفسرین مارکسیست ضد نظام، واقعیت تداوم پدیدۀ امپریالیسم در اکثر مواقع کلیۀ آن تغییرات عظیم را تحتالشعاع قرار داده است. به عبارت دیگر، از همان آغاز سرمایهداری گرایش به جهانیگرایی و تسلط بر بازارهای جهان، چهارچوب اصلیِ منطق حرکت سرمایه را در خود نهفته داشت. هدف و جهتِ این گرایش و چهارچوب آن، رشد و تکامل سیستم سرمایهداری از یک شیوۀ تولیدی محلی کشوری و منطقهیی به یک نظام حاکم جهانی بوده است. این هدف که در ذات و جوهر (اقتضای طبیعی) نظام سرمایهداری در طی قرون رشد و نمو کرده بود، بدون وجود پدیدۀ امپریالیسم در تاریخ یکصدوسی سال گذشتۀ سرمایهداری انحصاری، نمیتوانست کسب گردد.
با اینکه امروز کشورهای انگشتشماری در جنوب مثل چین ، برزیل و… به عنوان کشورهای ”در حال عروج” و یا ”اقتصادهای نوظهور” درصد بالایی از رشد و توسعۀ اقتصادی در دو دهۀ گذشته را به خود اختصاص دادهاند، ولی قدرت مدام سیستم جهانی امپریالیسم بهطور کلی هنوز به قوتِ خود باقی مانده است. نسبت شکاف بین ثروتمندترین و فقیرترین مناطق جهان در ربع آخر قرن بیستم، از سیزده به یک به نوزده به یک افزایش یافت. از سال ۱۹۷۰ تا سال ۱۹۸۹ (سال آغاز فروپاشی و تجزیۀ شوروی و بلوک شرقی و پایان جنگ سرد) میانگین سرانۀ درآمد تولید ملی کشورهای در حال توسعۀ جهان سوم (منهای چین) برابر ”شش درصد” معدلِ سرانۀ درآمد تولید ملی کشورهای جی۷ (امریکا، جاپان، آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا و کانادا) بود. از ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۰۶ (نزدیک به یک سال و نیم پیش از برملاتر شدن بحران ساختاری کنونی) این عدد به پنجونیم درصد کاهش یافت. در همین دوره درصد سرانه در فقیرترین ۴۸ کشور جهان سوم در مقام مقایسه با کشورهای جی۷ از یکونیم درصد به نیم درصد در سالهای ۲۰۰۶ – ۲۰۰۰ کاهش یافت.
امروز نابرابری درآمدها تقریباً در سراسر جهان روزانه افزایش یافته و شکاف در ثروت و درآمدها بین ”یک درصدیها” (صاحبان ثروت و قدرت) و «۹۹ درصدیها» (تودههای زحمتکش و کارگر) چه در کشورهای مسلط مرکز (شمال) و چه در کشورهای دربند پیرامونی (جنوب) دایماً تعمیق مییابد. در سال ۲۰۰۸، ثروتمندترین ۱۰ درصد جمعیت جهان، ۵۰ درصد تولیدات جهان را مصرف کردند. در صورتی که در همان سال ۱۰ درصد فقیرترین جمعیت جهان فقط نیم درصد کل تولیدات جهان را مصرف کردند. شایان توجه است که ۸۰ درصد کل تولیدات جهان در سال ۲۰۰۷ در کشورهای دربند پیرامونی جهان سوم (کشورهای جنوب) تولید گشتند. به عبارت دیگر، برخلاف گذشتههای نه چندان دور (۱۹۷۰ – ۱۹۴۵) که در آن امریکا و شرکا تولید میکردند و جهانیان مصرف میکردند، امروز جهانیان تولید میکنند و امریکا و شرکا مصرف میکنند.
ظاهر این شیفت، خیلی فریبدهنده است. ظاهراً به نظر میرسد که چون سطح و اندازه و حجم تولید کالاها در کشورهای دربند پیرامونی بهخاطر این شیفت بینهایت افزایش یافته است، پس سطح زندهگی مردم بهویژه کارگران در آن کشورها نیز بهتر گشته است. ولی واقعیت نشان میدهد که استثمار نیروی کار و زحمت در کشورهای جنوب گلوبال توسط انحصارات پنجگانۀ شمال گلوبال در ده سال گذشته بیشتر از گذشتهها شده است. به عبارت دیگر، شیفت تولید از شمال به جنوب و سپس صدور کالاهای تولیدی از جنوب به شمال، سود و انباشت انحصارات پنجگانه را به طور نجومی افزایش داده است. به طور مثال، در سال ۲۰۰۶ کمپانی اپل ۵۲ درصد سود خود را از تولیـد آیپاد در کشورهای چین، هندوستان، بنگلادش و… بهدست آورد. علت اصلی این درصد سود کلان این فاکت بود که ۱۲۵۰۰ کارگر چینی که آیپاد را برای کمپانی اپل تولید کردند، مزدشان ۳ درصد مزد کارگران در امریکا در تولید آیپاد بود. این مقدار ارزش اضافی که کمپنیهای انحصاراتی متعلق به امریکا و شرکا در کشورهای دربند پیرامونی جنوب اتخاذ و متصرف میشوند، بدون رانت امپریالیستی (براساس ”قانون ارزش جهانی” که منبعث از ”تبادل نابرابر” بین شمال و جنوب است)، نمیتوانست میسر گردد.
علت فراز رانت امپریالیستی در جهان امروز را باید در خصلت و شکل و شمایلِ سرمایهداری واقعاً موجود در فاز فعلی گلوبالیزاسیون (شیوع بازار آزاد نیـولیبرالی) جستوجو کرد. در این فاز که از عمرش نزدیک به سی سال (از آغاز دهۀ ۱۹۸۰ به اینسو) میگذرد، ادغام سرمایه همراه با تمرکز آن در دست انحصارات عمومیتر، جهانیتر و بهویژه مالیتر گشته، بیش از هر دورهیی در تاریخ ۱۳۵سالۀ مرحلۀ سرمایهداری انحصاری مرهون بقا و تداوم پدیدۀ امپریالیسم در جهان کنونی است.
این امپریالیسم با شکل و شمایل جدید (امپریالیسم سهسرۀ امریکا، اتحادیۀ اروپا و جاپان) با جهانیگرایی (گلوبالیزاسیون) ”دکترین مونرو” (تبدیل مناطق استراتژیکی و ژئوپلیتیکی جهان به حیاطهای خلوت رأس نظام از یکسو و جهانیگرایی سازمان نظامی ناتو از سوی دیگر) امروز با توسل به جنگهای بیپایان مرئی و نامرئی و ماجراجوییهای نظامی، تلاش میکند که با عبور (و برونرفت) نظام جهانی از بحران ساختاری، زندهگی یک درصدیهای کشورهای مسلط مرکز در شمال و آقاها و آقازادههای متعلق به حاکمین کمپرادور کشورهای دربند پیرامونی و نیمهپیرامونی در جنوب جهان و شرق اروپا را تأمین و تضمین سازد. در واقع، امروز به برکت این امپریالیسم است که حرکت سرمایه در فاز فعلیاش (بازار آزاد نیولیبرالی) هر نوع مقاومت و مبارزه علیه تهاجم انحصارات پنجگانه در کشورهای دربند پیرامونی (افریقا، آسیا، امریکای لاتین و اقیانوسیه و حتا اروپای شرقی) را در هم کوبیده و درهای این کشورها را به روی هجوم کمپنیهای فراملی متعلق به انحصارات پنجگانه و نتیجتاً استخراج و استحصال منابع طبیعی و انسانی این کشورها، باز نگه میدارد.
تحت این شرایط، ادامۀ نیاز برای حق قیام و انقلاب بهروشنی امروز در التهابات و جنبوجوش های متنوع و گوناگون در اکناف جهان جنوب از انقلابات بولیواری در ونزوئلا گرفته تا بهاران عربی و افریقایی، منعکس است. علیرغم تفاوتهای آشکار در ویژهگیها و پیشینههای تاریخی این جنبوجوشها، یک نکتۀ اساسی مشترک کلیۀ این جنبشها را مثل حلقههای یک زنجیر به هم متصل میسازد و آن مبارزه برای نان، مسکن و آزادی است. توده های میلیونی در یونان، برازیل، ترکیه، بلغارستان و… دریافتهاند که علیرغم تغییرات عظیم در شکل و شمایل نظام جهانی سرمایه، ادامۀ نیاز برای حق قیام و ضرورت استقرار جهانی بهتر نمیتواند بدون عبور از کلیت نظام جهانی سرمایه (سرمایهداری واقعاً موجود = امپریالیسم) میسر گردد.
سرمایهداری بهویژه در فازهای مختلف مرحلۀ انحصاری ـ امپریالیستیاش نخواسته و یا نتوانسته مولفههای جهانیِ بهتر را در جوامع انسانی طرح سازد، ولی عملکردهای آن بهویژه در گسترۀ امپریالیستیاش شرایط را برای بروز نیروهای بالقوۀ عینی (کارگران و دیگر زحمتکشان و تهیدستان همراه با چالشگران ضد نظام) که خواهانِ استقرار آنچنان جهانی هستند را آماده ساخته است. امروز گسترش بینظیر انتقال تولید کالاهای صنعتی بزرگ و کوچک از کشورهای امپریالیستی مرکز به کشورهای پیرامونی و نیمهپیرامونی و صدور و برگرداندن آن تولیدات به کشورهای مرکز برای فروش توسط انحصارات فراملی، پیوسته در حال افزایش است. این تغییر بزرگ (یعنی جهانیگرایی تولید از طریق انتقال) که در فاز فعلی امپریالیسم (امپریالیسم سهسره = ترویکا) در بیست و اندی سال گذشته از بعد از پایان جنگ سرد به این سو، پیوسته در کشورهای دربند پیرامونی و نیمهپیرامونی گستردهتر گشته، در تاریخ سرمایهداری انحصاری بینظیر بوده است. واقعیت این است که این جهانیگرایی بدون اشتعال جنگهای امپریالیستی و پیـامدهای فلاکتبار (مهاجرتهای اجباری، ابراستثمار نیروهای کار و زحمت، عروج انواع و اقسام بنیـادگراییها، تجارت جهانی سکس و… ) آن نمیتوانست برای رأس نظام سرمایه میسر گردد.
نتیجه اینکه:
۱ـ بررسی اوضاع رو به رشد بهویژه در مناطق مهم ژئوپولیتیکی و استراتژیکی بخشهای پیرامونی و نیمهپیرامونی نظام جهانی (جنوب) نشان میدهد که مردمان کشورهای این مناطق زمانی میتوانند به آرمانهای بهحقِ تاریخی خود (عدالت اجتماعی = جهانی دیگر) برسند که بعد از گسست از امپریالیسم، خود را از بلاها و تألمات نظام فرتوت و بیربط جهان سرمایهداری (جنگهای خانمانسوز مرئی و نامرئی، اقسام بنیادگراییهای دینی ـ مذهبی و دموکراسیهای دمبریده و توسعههای لومپنی منبعث از آنها و…) رها سازند. در مسیر این رهایی است که بشریت زحمتکش این کشورها با ایجاد یک ستاد رهبری در سطح ملت ـ کشوری خود باید به تهیه و تنظیم یک برنامۀ جامع و مستقل از نظام ـ که در آن سیاست خارجی بهویژه تجارت خارجی، در خدمت ساختمان نظم تولیدی درونمحور (خود مختار و متکی به خود) قرار گیرد ـ اقدام کنند. در این راستا برای رهبران و دولتمردان کشورهای تازه رها یافته، ضروری است که به موازات استقرار استراتژی تداوم گسست از نظام جهانی سرمایه (اصل استقلال)، شرکت وسیع تودههای مردمی را در تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی (اصل آزادی) از یکسو، و بهرهمندی آنها از رشد و توسعۀ اقتصادی کشور (عدالت اجتماعی) را از سوی دیگر، به دقت تعبیه و قاطعانه تأمین سازند.
۲ـ آن نیـروها، گروهها و افراد شاخص مصری، ایرانی، عراقی، لبنانی، هندی، پاکستانی و… که پروسۀ رهاییبخش گسست از نظام را یا آرمانگرایی و یا غیرممکن میدانند و در عوض از اعمال تحریمها و حتا از ”مداخلات بشر دوستانه”ی کشورهای امپریالیستی در کشورهای پیرامونی و نیمهپیرامونی استقبال و دفاع میکنند، خواه و ناخواه آن کشورها را دربست تسلیم مقررات و الزامات سرمایهداری جهانی انحصارات پنجگانۀ مالیتر، عمومیتر و نظامیتر شده، میسازند. نتایج این مواضع در عمل چیزی به غیر از ادامۀ دموکراسیهای ناقصِ سیاسی و توسعههای لومپنی اقتصادی ـ اجتماعی سرمایهداری در این کشورها نخواهد بود.
۳ـ پیـامدهای توسعههای معیوب و لومپنی همراه با دموکراسیهای صادراتی ـ فرمایشی (و دمبریده) در کشورهای پیرامونی در جنوب کارگران، دهقانان و دیگر تهیدستان را به ستوه آوردهاند. رکود اقتصادی و گسترش اوضاع معیشتی فلاکتبار (تعمیق چشمگیر نابرابریهای توزیعی، افزایش مدام تورم، بیکاری مزمن، افزایش کودکان خیابانی و دختران فراری، بسط زاغهنشینی و اعتیاد به مواد مخدر و…) رژیمهای کمپرادور در این کشورها را به کلی در مقابل عکسالعملهای تودههای عظیمِ به ستوه آمده، عاجز ساختهاند. حاکمین برای عبور از این بحران مثل گذشتهها به آخرین حربۀ خود سرکوب توسل جسته و برای بقای لومپنی خود، بیش از پیش به نهادهای مالی و نظامی امپریالیسم سهسره نظام پناه برده و لاجرم وابستهتر به آنها گشتهاند. از سوی دیگر در سطح جهانی پیامدهای بحران ساختاری خود نظام منجر به فراز امواج بیداریها و جنبوجوشهای سیاسی برای رهایی در بین تودههای میلیونی کارگران و تهیدستان علیه کلیت نظام فرتوت و بیربط سرمایهداری جهانی شدهاند. شایان ذکر است که این امواج رهایی از یونان، پرتگال، هسپانیا، امریکا، کانادا و… گرفته تا ترکیه، برازیل، هندوستان و… بیش از هر زمانی در چهل سال گذشته (از آغاز دهۀ۱۹۷۰ به این سو) گستردهتر، تودهییتر و جهانیتر و از همه مهمتر، تابوشکنتر (رد و طرد نظام سرمایهداری واقعاً موجود) گشتهاند.
۴ـ در پرتو این اوضاع، کانونهای متعلق به چپهای مارکسیست و دیگر نیروهای برابریطلب و طرفداران حاکمیت ملی در کشورهای پیرامونی دربند باید به این امر مثبت و سالم (و امیـدوارکننده) توجه و تأکید ورزند که به شکرانۀ استقامت و پایداریشان در برابر تعرضات و تبلیغات مسمومِ امپریالیسم سهسرۀ جهانی و سرکوبهای رژیمهای کمپرادوری لومپن (چه سکولار و چه بنیادگراهای اسلامی) امروز امواج فراگیر رهایی و جنبوجوش کارگری، دهقانی، دانشجویی ، زنان و… به آنها نوبت ابراز وجود و امکانات ایجاد اتحادها و تشکلهای پیشرو و مورد اعتماد را فراهم ساخته است. در نتیجه به نظر نگارنده، کانونها و تشکلات چپ و دیگر نیـروهای دموکراتیک و ملی که به آرمانهای تاریخی مردم ـ استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی ـ در کشورهای دربند پیرامونی وفادار مانده و علیه نظام جهانی سرمایه (امپریالیسم) از یکسو و حاکمیت دولتهای کمپرادور لومپنی در آن کشورها از سوی دیگر موضع اتخاذ کردهاند، بیش از هر زمانی در چهلسال گذشته میتوانند بهتر و با آسودهگیِ خاطر منافع سیاسی و خواستههای معیشتی و اجتماعی کارگران، دهقانان و دیگر تهیدستان این کشورها را به منافع تنگ تشکیلاتی، دغدغههای گذشتۀ گروهی و عادات نکوهیدۀ سکتاریستی خود ارجحیت داده و خود را بعد از یک ”خانهتکانی” موثر و جدی برای گسست از یوغ نظام امپریالیستی جهانی و برپایی یک بدیلِ سرتاسری با رهبری مورد اطمینان مردمی و جمعی آماده سازند.
Comments are closed.