گزارشگر:ابو مسلم خراسانی - ۰۸ دلو ۱۳۹۸
«عصر مجاهدین» آبستن تحولات مهم و تاریخساز در افغانستان بوده است؛ هیچ انقلاب و دگرگونهیی به مثابۀ عصر مجاهدان در افغانستان ساختارهای چند قرنه را متحول نکرده است. فروپاشی مشروعیت سنتی و تلاش برای مشروعیت جدید در آیندۀ سیاسی افغانستان؛ گردهمآوری و متحد کردن اقوام و مذاهب مختلف تحت پوشش یک هویت بهنام «اسلام»، مواجه شدن جامعۀ افغانستان با پرسشهای نظیر حقوق اقوام و زنان، روند ملتسازی و تلاش برای شهروندباوری به جای رعیتپنداری، رسیدن سلاح به دست اقوام ستمدیده که سالها رفتار ظالمانۀ یک قوم یعنی پشتونها کمرشان را خمیده بود و در آخر عکس این باور که غیرپشتونها توان مدیریت و رهبری و مبارزه را ندارند؛ چون اکثر فرماندهان زبده و کاربلد که بعدها شهرهآفاق گشتند و بر همگان ثابت نمودند که توان شمشر زدن و تفکر سیاستورزی را دارند، از اقوام غیرپشتون بودند؛ از ویژههگیهای بارز و درشت این عصر بودند. ممکن نقدهای جاندار و واقعبینانه بر عملکرد «مجاهدین» در افغانستان وارد باشد که نگارندۀ این سطور بر آن واقف است اما نباید کارهای شایسته که به تعبیر استاد خلیلی این «برهنهپاهان گردن فراز» انجام دادند از سینۀ تاریخ پاک شود. تلاشهایی که افغانستان را وارد مرحلۀ تازۀ کرد و چهرۀ دیگری به او بخشید.
فهمِ «عصر مجاهدین» و پیشفهم واقعبینانه و به درو از گرایشهای قومی و سمتی این عصر پُرآشوب و دگرگونکننده میتواند آیندهسنجی و ژرفنگری سیاسیتورزان نوظهور را در عرصۀ سیاستگذاری و تلاش برای گذار از مسیر پُرسنگلاخ سنت به روی جادۀ روشنایی مدرنیته و تمدن رهنمایی کرده و به مثابۀ یک چراغدستی در تاریکی شب عمل کند. برای فهم این موضوع شناخت کارنامه و تیپشناسی شخصیتهای تأثیرگذار در منظومهیی بهنام «عصر مجاهدین» کمک شایان میکند؛ به باور نگارنده بدون شخصیتشناسی و فهم جهانبینی افراد تأثیرگذار در دهۀ هفتاد نمیتوان تصویر نزدیک به حقیقت را از این مرحلۀ تاریخی مهم بیرون داد و از سویی، در بارۀ آن به مسند قضاوت و داوری نشست. همانطور که در بالا تذکر رفت عصر پنجسالۀ مجاهدین در کابل و شهرهای دیگر مشروعیتهای سنتی را درهم فروریخت و پرسشهای بیشماری را در جامعۀ سنتی افغانستان خلق کرد که تودههای مردم و رهبران جهادی در جریان جهاد و مبارزه نخواستند به آن پرسشها پاسخهای قانعکنندهیی عرضه کنند. یکی از این پرسشها نظام سیاسی آینده در افغانستان و مشروعیت این نظام بوده که بعد از تصرف کابل در سال نخستین دهه هفتاد نیروهای مجاهدین با آن رو بهرو شدند. پرسشی که رهبران جهادی در جریان جهاد برای حفظ وحدت آن را یکسره پنهان کردند.
از این نگاه کتابِ «افغانستان؛ عصر مجاهدین و برآمدن طالبان» نوشتۀ دکتر چنگیز پهلوان اهمیت ویژهیی دارد. به یک تعبیر دیگر، این کتاب با کنکاش گرفتن دورۀ مهمی از تاریخ افغانستان که آبستن تحولات عظیم در کشور بوده است؛ اهمیت و ارزش خود را دو چندان کرده است. موردی که از همه بیشتر توجه مخاطب افغانستانی را جلب کرده و جذابیت خلق میکند، دیدگاه تمدنمحور و ارزشی «پهلوان» به افغانستان است. افغانستان از جغرافیای تمدن «ایرانی» به معنای وسیعش است که مردان بزرگی چون مولانا بلخی و سیدجمالالدین افغانی را در بطنش پروریده و دستآوردههای مهم و پایه در این تمدن داشته است؛ به گونهیی که خود پهلوان از افغانستان به عنوان شاهرگ حیات تمدن ایرانی یاد کرده است. گرچه سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در قابل افغانستان مذهبمحور بوده تا تمدنمحور و حکومت ولایت فقیه همیشه از روزنۀ تشیع به افغانستان و مناسبات قدرت نگاه کرده است اما دید تمدنمحور چنگیز پهلوان برای خوانندۀ افغانستانی که بازنمایی منفی از ایران در ذهن دارد، جذاب و خواندنیست.
پهلوان از معدود افرادیست که شناخت دقیق از رهبران جهادی؛ پیشینۀ تاریخی افغانستان، تنظیمهای جهادی در دهۀ ۷۰، منافع کشورهای مختلف در افغانستان و خُلق و عادت افغانستانیها دارد. این پیشفهم او از افغانستان ذهن او را در تحلیل اتفاقات پیچیدۀ دهۀ ۷۰ فعال و قلمش را سریعتر کرده است. تا جایی که او سالها در کنفرانسهای مهم جهانی دربارۀ افغانستان سخنرانی کرده و در این باره نوشتههای بیشماری دارد که «افغانستان؛ عصر مجاهدین و برآمدن طالبان» نیز مجموعه مقالاتی است که در این برهۀ از تاریخ افغانستان به رشتۀ تحریر درآورده است. از اینرو، میتوان کتاب او را یکی از منابع دستاول و معتبر برای فهم اتفاقات دهۀ هفتاد دانست.
تیپشناسی شخصیتهای تأثیرگذار در دروۀ مجاهدین شرایط امروز را روشن میکند؛ حکمتیار یک پشتونست افراطی است؛ کسی که برای بهدست گرفتن قدرت در اکنون به هر کاری میکند. نویسنده گرچه از او به عنوان مرد زیرک و باهوش یاد میکند، اما بار گفته است که حکمتیار مرد لحظههاست و برای به دست گرفتن قدرت ممکن هر لحظه تغییر جهت بدهد؛ از موشکباران بیوقفۀ کابل تا همدستی با دوستم و مزاری برای سرکوب دولت قانونیِ استاد ربانی. روانِ سیاسی حکمتیار به شدت شکننده است و او حاضر است برای بهدست گرفتن قدرت دست به هر کاری بزند که غیر قابل پیشبینی است. مردی که به جرم همدستی ربانی و مسعود با بازماندههای رژیم کمونیست کابل را موشکباران کرد و اما سر آخر با شهنواز تنی و دوستم همدست شد تا حکومت استاد ربانی که آراسته با سیمای اسلامی و دولت فراگیر بود، فرو بریزد. شاید یگانه کسی که دستآوردههای جهاد را به یغما برد و خودخواهیهای خود را گسترش داد، حکمتیار باشد؛ چیزی که عادل بترجی نویسندۀ عربتبار سعودی که سالها با حکمتیار بوده است بر این امر تأکید کرده و از حکمتیار به عنوان عامل برباد دهندۀ دستآرودههای جهاد و مبارزۀ مردم افغانستان یاد کرده است.
نحوۀ شکلگیری طالبان و هجوم این گروه بر شهرهای بزرگ از موارد مهم دیگر در این کتاب است. پهلوان طالبان را گروه خودجوش و مانند مجاهدین دارای پشتیبانی مردمی نمیداند و بارها تأکید میکند که اگر سربازان و بازماندههای پشتونست رژیم کابل در کنار آنها نبود، نمیتوانستند به این سادهگی شهرهای بزرگ افغانستان را تصرف کنند. برعلاوه او اضافه میکند که بعد از فتح کابل توسط نیروهای احمدشاه مسعود؛ مجاهدین منافع پاکستان و امریکا را در نظر نگرفتند؛ گرچه پاکستانیها و امریکاییها در دوران مبارزۀ مردم افغانستان کمکهای زیادی برای پیروزی کرده بودند، اما ربانی مجبور بود سیاستهایی اتخاذ کند که منافع امریکایی و پاکستان به خطر رو بهرو بود؛ اینجا بود که پاکستانیها و امریکاییها در سدد نیروهای جاگزین شدند تا از سویی خلاء مشروعیت پشتونها شده و از سوی دیگر، منافع دراز مدت مانند حضور امریکاییها در منطقه؛ مقابله با ایران و چین، انتقال خطوط لولۀ گاز از افغانستان و فعالیت شرکت نفتی «یونیکال» را تأمین کند. گرچه اختلافات و درگیریهای خونین بخشی از قضیه است، اما دلایل اصلی چیزی دیگریست که در بالی به آن پرداخته شده است.
نویسندۀ کتابِ «عصر مجاهدین و برآمدن طالبان» دولت استاد ربانی را دولت بینظیر و فراگیر در تاریخ افغانستان میداند؛ دولتی که تجلی پلورالیستی داشت و از همه اقوام و هویتهای ساکن در افغانستان نمایندهگی میکرد. این میرساند که پهلوان در کنار یک محقق در قضیۀ افغانستان و دیدگاه تمدنمحور به این کشور، رابطۀ نزدیک با استاد ربانی و قهرمان ملی افغانستان داشته و در کنار تمام نقدها و تحلیلهایب که در خصوص رهبران جهادی میکند، از این دو مرد به نیکی یاد میکند تا جایی که مینویسد من بارها گفتهام که روزی از فرمانده مسعود به عنوان اسطورۀ نظامی و مردآهنین یاد خواهد شد و دستآرودهای این مرد نظامی ادبیاتدوست که به گفتۀ مسعود برای «ادبیات میجنگید» و وابستهگیهای شخصی به مولانا و حافظ دارد، بر تاریخ یادگار خواهد ماند. به تعبیر او، در میان رهبرن دهۀ هفتاد مسعود از همه برجسته و جهیده بود و فکر تازه برای آیندۀ افغانستان داشت؛ مردی که پشتونستهای افراطی و کمونیستهای وابستۀ شوروی تاب دیدن پیروزیهای او را نداشتند و علیه دولت قانونیِ استاد ربانی آشوبگری و طغیان کرده و زحمات نفسگیر مجاهدین را به باد هوا سپردند تا نیست شود؛ کاری که تاوان سخت بر آیندۀ سیاسی افغانستان داشت و کشور را چند دهه به عقب برد.
Comments are closed.