گزارشگر:صابر سـاده - ۰۸ دلو ۱۳۹۸
چرا جامعهشناسی؟
هر دانش برای آنکه بر بنیانِ محکمی استوار گردد، باید پیش از هرچیز، مبادی و اصولِ خود را به صورتِ دقیق و منظم و علمی، تنظیم و تدوین کند و در دسترس دانشپژوهان و جویندهگان قرار دهد. در حقیقت، گذر از مراحل پیچیده و دشوار علم، مستلزم راه یافتن به مبانی آن علم است که با شیوههای منظم و صحیح، بتواند ذهنِ کنجکاو پژوهندۀ مبتدی را از مراحل اولیه عبور دهد و به قلههای دانش و افقهای دوردست هدایت کند. در واقع، دشوارترین مرحلۀ دستیابی به هر علم، مرحلۀ ورود به آن است. به همین دلیل، در بیشتر رشتههای علمی، بخش مهمی از نیروی استادان و متخصصان و مربیان تربیتی، صرف تهیه و تنظیم مقدمات و تدارکِ اصول و مبانی میشود تا انتقال آن را به دانشپژوهان تسهیل کند و امکان درک صحیح و منطقی آن فراهم شود.
جامعهشناسی – که هدفش مطالعه و شناخت علمی زندهگی اجتماعی انسانها و فهم رفتارها و پیوند گروهی است – در چند دهۀ گذشته، از وسعت زمینه و اقبال فراوانی برخوردار بوده است؛ به گونهیی که اکنون، علاوه بر دانشجویان رشتههای خاص علوم اجتماعی از جمله جامعهشناسی، دانش پژوهان دیگر رشتههای علوم انسانی مانند حقوق، ادبیات، مدیریت، اقتصاد، تاریخ و غیره، به فهم عمیق و علمی مسایل اجتماعی علاقهمندند و به این دانش رو آوردهاند.
تا آنجا که تاریخ نشان میدهد، انسان در حیات خود، به صورت گروهی و دستهجمعی زندهگی میکرده است. حتا انسان غارنشین و بشری که در قلب جنگلها یا در جزایر دورافتاده زندهگی میکرده، در هر زمان و مکانی که نشانی از او هست، انسانی اجتماعی بوده است و در واقع، کمتر میتوان انسان را جدا و مستقل از جامعه ملاحظه و بررسی کرد یا زندهگی صرفاً فردی برای او قایل شد. گذشته از بقایای جسمانی موجودات (مانند اسکلتها و فسیلها)، تمامی آثاری که از گذشتۀ انسان بر جای مانده، آثار گروهی و جمعی است یا تحت تأثیر نیازها و مناسبات اجتماعی او ساخته و پرداخته شده است، چنانکه هنرها و دستافزارها و مجموعههای تمدن و فرهنگ و آثار دیگر انسانی چنین است.
بررسی تحول حیات اجتماعی انسان در طول تاریخ در جوامع مختلف، و روابط خاصی که در تاریخ هر جامعه شکل گرفته، و دگرگونیهای به وجود آمده در جوامع، و نیز آثار و نتایج حاصل از زندهگی دستهجمعی که نظامهای اجتماعی مختلفی را به وجود آورده است، موضوع علوم اجتماعی را تشکیل میدهد. میتوان گفت، موضوع علوم اجتماعی، شناخت علمی پدیدههای اجتماعی است که در زمانی کم و بیش طولانی شکل گرفته است و پدیدههای اجتماعی حول محور انسان اجتماعی و ویژهگیهای آن دور میزند.
مجموعه فنون، هنرها، ساختههای دست بشری و آثار دیگری که فکر و رفتار نوع انسان را نشان میدهد، به صورت یک نظام کامل و همهجانبه جلوهگر میشود که تحت عنوان فرهنگ تعریف میشود. از این دیدگاه میتوان گفت یکی از ویژهگیهای نوع انسان، داشتن فرهنگ است که در هیچ اجتماع حیوانی نمیتوان نظیر آن را ملاحظه کرد.
فرهنگ به یک معنی، شامل آثار مادی و معنوی است که در جوامع بشری بروز و ظهور کرده و در طول تاریخ انسان به وجود آمده و باقی مانده است. به علاوه، فرهنگ نه فقط سازمان اجتماعی جوامع را میسازد، بلکه بر کلیۀ اعمال و رفتارهای هر جامعه نظارت دارد. سطح فرهنگ هر جامعه مستقیماً با پیشرفت علوم، فنون، دانشها و حیات دینی و معنوی جوامع بشری در ارتباط است. میتوان تمایزات و ویژهگیهای دیگری نیز برای اجتماعات انسانی جستوجو کرد؛ به طور مثال: روابط خویشاوندی و سلسله مراتب قدرت، ارزشهای معنوی و اخلاقی، روابط حقوقی، سازمان حکومتی، ملیت و غیره؛ اما همین توضیحات کافی است تا نشان دهد که تا چه حد جامعۀ بشری از هر جهت ممتاز و مشخص است و میتوان گفت زندگی اجتماعی به این معنی، خاص نوع انسان است و تکامل و پیچیدهگیهای آن تا حد زیادی به بررسی و مطالعۀ خاص نیازمند است. مجموعه شناختهایی که به زندهگی و روابط اجتماعی انسانها مربوط میشود و در قلمرو علمالاجتماع یا علوم اجتماعی قرار میگیرد.
فایده و کاربرد دانش اجتماعی
جوامع به صورت طبیعی، به تدریج رشد میکنند و سازمانها و نهادهای مختلفی در آن به وجود میآید؛ اما جامعهشناسی میخواهد روابط و مسایل اجتماعی ناشی از آن را بررسی و ارزیابی کند و نسبت به آنچه در جامعه میگذرد، معرفت کافی و صحیحی پیدا کند. این همان علم به خاطر علم یا دانش بیغرضانه است که کسب آن وظیفۀ هر انسانی است. اما از جامعهشناسی انتظار میرود که در پرتو شناخت علمی خود به حل مشکلات اجتماعی کمک کند و راههایی برای تسلط انسان بر روابط اجتماعی و بر سازمانها و نهادهایی که در کنترل انسان است، بیابد. نه آنکه فقط برای مسایل و مشکلات جامعۀ بشری راهحل جستوجو کند، بلکه به پیشبینی بپردازد و آیندهنگری کند و قوانین حاکم بر گذشتۀ اقوام و ملل را در سازمان دادن به روابط آیندۀ آنها دریابد. در بعضی موارد، روشها و فنون تحقیق دانش اجتماعی به حدی پیشرفت کرده است که با سنجشهای دقیق میتوان تا حدی به آیندهنگری پرداخت؛ برای مثال، در مورد چگونهگی افزایش یا کاهش جمعیت یا دگرگونیهایی که در آرای مردم نسبت به مسایل مختلف به وجود میآید (بررسی افکار عمومی در انتخابات) یا فنون تبلیغات بازرگانی یا بهترین طریق اداره کردن یک کارخانه یا نحوۀ مددکاری اجتماعی در گروههای مختلف و غیره، مستلزم تحقیقات طولانی دربارۀ آن مسأله است و احتیاج به اطلاعات همهجانبه و کامل دارد.
به هر حال، میتوان گفت که شناخت کافی، مقدمۀ دخالت و اظهار نظر صحیح و یافتن راهحل منطقی است؛ وگرنه کسی با شعور ساده و نبوغ ذاتی ممکن است مسایل را شناسایی کند و راه حل ارایه دهد، بدون اینکه به علم متکی باشد، ولی این راهحلها متناقض و کوتاهمدت و موضعی خواهد بود. به علاوه، تحقیق در مورد یک جامعه نه تنها به روشها و فنون شناخته شده نیازمند است، بلکه باید به صورتِ منظم و جامع انجام گیرد و علل و ریشههای موضوع شناخته شود و مناسبات آن با دیگر عوامل اجتماعی تعیین گردد.
داوری افراد عادی در مورد جامعه و مسایل اجتماعی، غالباً ظاهری و گذرا و تا حدی بر احساسات و نظریات شخصی استوار است. میتوان گفت که قضاوت عامیانه، حقایق اجتماعی را بر حسب تمایلات، احساسات و اغراض تعبیر و تفسیر میکند و مسایل را آنطور که میخواهد میبیند نه آنطور که هست؛ چنانکه دو فردی که دارای عقاید مختلفی هستند، دربارۀ یک موضوع معین نظر واحدی ندارند. جامعهشناس سعی میکند واقعیت اجتماعی را چنانکه هست بررسی کند و به همین دلیل، آسانتر میتواند به ریشهها و علل و قوانین حاکم بر آن پدیدهها دست یابد و احیاناً راهحل علمی عرضه کند.
اهمیت مطالعۀ جامعهشناسی
مطالعۀ جامعهشناسی به دلایل متعددی اهمیت دارد. با مطالعۀ جامعهشناسی است که میتوانیم نگاه تازهیی به محیط اجتماعی بیفکنیم و جایگاه خود را در جامعه مشخص کنیم و نیز گروههایی را که با آنها کمتر در ارتباط بوده یا هرگز با آنها تماس نداشتهایم، دوباره بررسی کنیم. با استفاده از ابزارهایی که جامعهشناسی در اختیار ما قرار میدهد، میتوانیم محیطهای دیگر و فرهنگهایی را که قبلاً اطلاع کمی از آنها داشتهایم، بشناسیم. جامعهشناسی ممکن است توانایی ما را در فهم منشای نظرها و گرایشهایی که با نظرها و گرایشهای ما به کلی متفاوت است، افزایش دهد و در نهایت میتوانیم با آن به فهم نیروهای اجتماعی موثر بر رفتار ما و اطرافیانِ ما نایل آییم.
سرانجام، مطالعۀ جامعهشناسی انسان را آماده میسازد تا شیوههای تازهیی را برای مشاهدۀ چهرۀ متغیر واقعیت اجتماعی و واکنش مناسب نسبت به آن جستوجو کند.
جامعهشناسی ادبیات
«ادبیات» نمایندۀ زندهگی و یک حقیقت اجتماعی است و «جامعهشناسی ادبیات» در پی شنیدن فریادهای روحِ هنرمند شاعر و نویسنده است. در واقع جامعهشناسی ادبیات، شاخهیی از جامعهشناسی معرفت است که به منظور مفهوم نمودن پیوندهای متن ادبی و جامعه، به بررسی رابطۀ اثر ادبی و ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میپردازد. این رشته یکی از پیچیدهترین علوم میانرشتهیی است که در اواخر قرن ۱۹ شکل گرفت و در قرن ۲۰ با اندیشههای متفکرانی از جمله «لوسین گلدمن»، فیلسوف و منتقد رومانیتبار فرانسوی و از پیشگامان برجستۀ مکتب ساختارگرایی به اوجِ خود رسید. اندیشههای گلدمن به دوشاخۀ اصلی فلسفه و جامعهشناسی ادبیات تقسیم میشوند اما بیشترین تأثیر وی را باید در جامعهشناسی ادبیات و بهویژه در جامعهشناسی رمان دانست. وی نظریۀ خود را با عنوان «تأثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی بر آفرینش ادبی» در دفاع از جامعهشناسی ادبیات بنا نهاده است و در دفاع از نظریۀ خود و رد منتقدانش مقالهیی را با عنوان «پیوند آفرینش ادبی با زندهگی اجتماعی» ارایه داد و به دنبال آن، حاصل نظریۀ خود بر پایۀ رویکرد ساختارگرایی تکوینی، که به خصلت جمعی آفرینش هنری میپردازد را در مجموعهیی به نام «دفاع از جامعهشناسی رمان» منتشر نمود. به عقیدۀ گلدمن، خصلت جمعی آفرینش ادبی، پیامد آن است که ساختار آثار با ساختارهای ذهنی گروههای اجتماعی، در درون اجتماع شکل میگیرد و بنابراین شاعر و نویسنده مولود و محصولِ اجتماع اند.»
Comments are closed.