احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:بلال کرباسیان - ۱۲ دلو ۱۳۹۸
سه سال آخر مکتبش بود، راهروهای کورسهای اینبر و آنبر خانۀشان شاهد پاره شدن کفشهایش هستند. میگفت شبها بیدار میماند تا روزی را رقم بزند که پایش در دانشگاه کابل باشد. درس چنان روزگارش را دگرگون کرده بود که حتا از لحاظ ظاهری، دیگر شباهتی با آن نوجوان گذشته نداشت؛ موهایش پلتهپلته شد، لاغراندام شد؛ تاحدی که همسایهها با زبان نیشدار میگفتند: «این پسر قرار است دیوانه شود»؛ اما به خودش باور داشت و به این فکر بود که روزی که دانشگاه را تمام کند، تنها بازو به پدر نه، بلکه میتواند بخشی از رُخ سکۀ بدبختی افغانستان را بدل کند.
احمد (نام مستعار)، اول نمرۀ عمومی مکتب بود. او با همین درجه مکتب را به پایان رساند، اما روز آزمون ورودی دانشگاه فرارسید و ما یکجا رفتیم و آزمون را سپری کردیم. احمد ناکام ماند، اما مصطفا پسری که «الف» در جگرش و «ب» در کمرش نبود، کامیاب شد! این شانس است؟ یا آزمون ورودی به دانشگاه؟
کسی که باورش به این است آزمون وردی دانشگاه دولتی شانس نیست، احمد و مصطفا را از همین نوشتۀ من مقایسه کند؛ البته این معمول در عمومی هم نیست. احمد، بعد از راه نیافتن به دانشگاه در حول و حوش خانۀ پدریاش گویا رو به نشان دادن نداشت، حالا بدبختی دیگر هم اینکه او توان نداشت که تحصیلاتش را در دانشگاههای خصوصی به پیش ببرد.
بعد از امتحان، ارتباطم با او قطع شد. پس از یک سال وقتی از نزدیک ریاست معارف شهر میگذشتم، صدایی را شنیدم که برایم آشنا بود. تا نگاه انداختم، دیدم احمد است. از او نپرسیدم که چی کار میکند؛ چون دیدم سبدی از قلمها و ورقهای عریضهنویسی در آغوشش بود. او برایم قصههای پس از آزمون وردی را بیان کرد. دردآور بود؛ به اندازهیی که در قسمتی از گفت و شنود، بغضش ترکید و گفت: «آیا برای همین دوازده سال در مکتب تلاش کردم تا اول نمره بمانم؟».
تنها احمد نه که همینگونه جوانان دیگری هم هستند که وقتی پس از تلاشهای زیاد نتوانستند در آزمون وردی دانشگاهها دولتی کامیاب شوند، هیولای مدیترانه را قبول کردند، ولی ماندن در افغانستان را نه. آزمون وردی دانشگاه، قصههای تلختر از این دارد که برکام هیچ فردی شرین نبوده/نیست. پُل میان مکتب، دانشگاه و انکشافیافتهگی در کشورهای دیگر، ساختار ذهنی جوان مُدرن در مکتبها رقم میخورد.
حتا انکشافیافتهگان را مکتبها بیرون میدهند، زیرا نوع نگاه در آنجا شاگرد-استادیست، نه استاد-شاگردی. من بارها دیدهام که شماری از شاگردان مکتبها پس از پایان این دوره، خواندن، نوشتن و حتا حرف زدن را یاد نگرفتهاند. این دوازده سال اوج جوانی است. این دوره میگذرد، آنهم بسیار به آسانی، اما بدون نتیجۀ بلند. اگر مکتبهای ما شیوۀ تدریسی را پیشه کنند که شاگردان به شوق به مکتب بیاید، بهتر خواهد بود.
چرا چنین است؟ چون وقتی استادان نامنظم، با درجۀ تحصیلی پایین و بدون آمادهگی به مکتب میآید، بدون شک نمیتوانند به دانشآموزان، آموزش درست، منظم و مسلکی بدهند و در نهایت، دانشآموزان دلزده از درس و مکتب میشوند؟ آزمون وردی دانشگاه پیوند شدیدی با دورۀ مکتب دارد. دانشآموزان با ذهن انکشافنیافتۀشان قادر نیستند ۱۴ کتاب درسی را با محتوای مختلف و متفاوت درک و هضم کنند.
گاهی چنان همین وضعیت برای اول نمرهها سخت میشود که شماری از آنان وقتی سوالی را حل نمیتوانند، با چاپلوسی میخواهند استاد برایشان نمرۀ کامیابی بدهد. حالا جوانی که ذهناش در مکتب باز نشده، چگونه ممکن است بدون شانس در آزمون وردی دانشگاه کامیاب شود؟ شماری شاید شانس دارند، اما شماری نه!
بازار گرمِ آموزشگاهها برای رسیدن به دانشگاه
بسیاری از دانشآموزانی که در دورۀ مکتب چیز نصیبشان نمیشود، سر میزنند به مراکز آموزشی برای آزمون ورودی دانشگاهها. این آموزشگاهها در بدل پول پرسشهای آزمونهای هر سال کانکور را حل میکنند و به دانشآموزان تدریس مینمایند تا وارد دانشگاه شوند.
اما گذشته از اینها وقتی دانشآموز وارد امتحان کانکور میشود، متوجه میشود که دانشگاههای ولایت مورد نظرش مثلاً ۱۰۰ دانشجو در رشتۀ حقوق و علوم سیاسی جذب میکند. در اینجا بار دیگر دانشآموز دچار شک و تردید و مضطرب میشود، زیران هزاران تن برای احراز ۱۰۰ کرسی وارد رقابت میشوند و ممکن از این میان ۵۰۰ تن به پرسشها پاسخهای درست داده و واجد شرایط تشخیص شوند، در آنصورت چهارصد تن دیگر بازهم بلاتکلیف میمانند. در این صورت دانشآموز به رشته و دانشگاهی معرفی میشود که هیچ انتخابش نبوده است.
سهمیهبندی یا محرومیت؟
جمعیت را دیده انتخابات نکنید، ظرفیت را دیده اجازۀ ورد بدهید! یکی از دلایلی که کشورهایی همچون افغانستان از کاروان توسعه و پیشرفت عقب میمانند، شاید سهمیهبندی باشد. وقتی پروسه و یا روندی سهمیهبندی میشود، ظرفیتها میمیرند و نادیده گرفته میشود، زیرا در چنین امری، کمیت جای کیفیت و ظرفیت را پُر میکند. برای کشورهایی چون افغانستان شمار ورودیها و تعلقات قومیشان مهم نیست، باید ظرفیتها کشف و اجازۀ تبارز داده شوند، در غیر آن، سالهای سال در انجماد تاریخی به سر خواهیم برد.
Comments are closed.