گفت‌وگو با نویسندۀ کتابِ «فرمانده مسعود»: احمدشاه مسعود؛ عشق یا نفرت؟ منتـقدان مسعـود را به کتـابم حـواله می‌دهـم

- ۱۴ دلو ۱۳۹۸

بخش دوم و پایانی/

mandegarاشاره: ژیلا بنی‌یعقوب، نویسندۀ تازه‌ترین اثر دربارۀ احمدشاه مسعود؛ شخصیت برجسته کشور همسایه است. او برای نگارش این کتاب ۱۱ سال صرف کرده است.
به گزارش خبرنگار مهر، احمدولی مسعود، برادر احمدشاه مسعود چندی پیش در صفحۀ شخصی شبکۀ اجتماعی‌اش نوشت: «تاریخ قضاوت می‌کند، یعنی همین. نویسندهگان و تاریخ‌نگاران شناخته شده جهان که دارای آثار ماندگار در سطح جهان می‌باشند و از حب‌وبُغض افغانی و جعل تاریخ به دوراند، واقعیت‌های کشورها را با بینش و نگارش علمی به تصویر می‌کشند و به اندوخته‌های بشریت اضافه می‌نمایند. برای ماندگار شدن تاریخ، باید به واقعیت‌های تاریخی پرداخت تا نسل اندر نسل در حافظۀ ملی و وجدان بشری نهادینه گردد».
اشارۀ او به انتشار هم‌زمان دو کتاب به قلم دو زن از دو گوشه دنیا درباره شخصیت «احمدشاه مسعود» بود. فرماندهی که در ایران نام او با لقب «شیر درۀ پنجشیر» عجین شده است.
یکی از این آثار تازه نشر «مسعود، تصویر صمیمی از یک رهبر افسانه‌یی افغان» نوشتۀ «‌مرسیلا گراد» از امریکای جنوبی است که اثرش در ایتالیا منتشر شد و کتاب دیگر را ژیلا بنی‌یعقوب با عنوان «فرمانده مسعود» نوشته است و انتشارات کتاب پارسه آن را منتشر کرد.
بنی‌یعقوب که ۱۱ سال برای نوشتن این کتاب زمان صرف کرده، کوشیده است چهره‌یی واقعی از احمدشاه مسعود را در کتابش به نمایش بگذارد. او با بیش از ۳۳ تن از خانواده و یاران مسعود برای بازشناختن چهرۀ این فرمانده افغانستانی گفت‌وگو کرده است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار مهر را با این نویسنده و روزنامه‌نگار می‌خوانید.

*در پشت جلد این کتاب اشاره شده است که مصاحبه‌ها را در دو زمان تهیه کردید. نخست از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۶ و بعد از سال ۱۳۹۵ تا سال ۱۳۹۷. آیا این دوپاره‌شدن زمانی مصاحبه‌ها تاثیری بر روند مصاحبه یا شیوه روایت‌ها داشت است؟
من به موضوع افغانستان خیلی علاقه‌مند بودم، در این فاصله همچنان با جامعۀ افغانستان رابطه داشتم. مدام تاریخ افغانستان را می‌خواندم. این وقفه باعث شد با اطلاعات و دانش بیشتری سراغ مصاحبه‌هایی که در دورۀ دوم گرفته شدند بروم. تقسیم‌بندی خاصی در ذهنم برای انجام مصاحبه‌ها داشتم. شاید از روز اولی که به افغانستان رفتم نمی‌دانستم چه میزان منتقد نسبت به احمدشاه مسعود وجود دارد اما طی سفرهای متعدد این مسأله در ذهنم ایجاد شد که حتماً باید به جنگ‌های افشار در این کتاب بپردازم.
این کار نیازمند مطالعه و صحبت زیاد با دوستان هزاره و دیگر منتقدان مسعود بود. بسیاری از پرسش‌های من از مصاحبه شونده‌ها همان انتقادات تند هزاره‌هاست که با ادبیات تندتر و خشن‌تری مطرح می‌شد. باید انتقادات را از لابه‌لای گفت‌وگوها، کتاب‌ها و مقالات جمع‌آوری می‌کردم و سعی می‌کردم آن‌ها را در قالب پرسش از یاران مسعود بپرسم. در طرح این سوال‌ها شدیدا هم سماجت به خرج دادم. حتا گاهی از پاسخ‌های‌شان قانع نشدم و دوباره پرسیدم. معتقدم اگر آن سال‌ها در مسیر مصاحبه‌ها وقفه نمی‌افتاد هم به هر حال تکمیل شدن این پروژه زمان‌بر بود. این وقفه باعث رشد نویسنده شده است.

*البته پرسش من بیشتر معطوف به مصاحبه شونده است. چراکه همان‌طور که می‌دانید مشکلی که در برخی مصاحبه‌های قالب تاریخ شفاهی هم وجود دارد این است که گاهی گذشت سالیان سبب ساخته شدن خاطراتی در ذهن فرد می‌شود یا نگرش‌ها و شیوه نگاه به ماجرا در اثر حوادث مختلف تغییر می‌کند.
قطعاً تأثیر داشته است اما به نظر من همانطور که تأثیر منفی داشته، تأثیر مثبت هم داشته است. چه بسا که وقتی نخستین مصاحبه‌ها را از یاران مسعود می‌گرفتم – چون مدت زیادی از کشته شدن مسعود نگذشته بود- اساساً طرح یک سری از سوالات خیلی سخت بود و آن افراد [البته نه همه آن‌ها] آن‌قدر نسبت به مسعود احساساتی بودند که نمی‌توانستند چیزی جز مدح او بگویند. این فاصلۀ زمانی به من کمک کرد که با افراد در فضای غیر احساسی هم صحبت کنم.

*آیا فکر می‌کنید کتابِ «فرمانده مسعود» باید با مصاحبه‌های دیگری تکمیل شود؟ فردی بوده که بخواهید با او مصاحبه بگیرید و نشود و فکر کنید شاید در چاپ‌های بعدی آن را به کتاب بیفزایید؟
بله. بسیار شده. مثلاً چون من با یک عکاس جاپانی دربارۀ مسعود گفت‌وگو کرده بودم خیلی از افراد از من می‌پرسند که چرا با «رضا دقتی» مصاحبه نکردی که سال‌ها از مسعود عکاسی کرده؟ خیلی دوست داشتم با رضا دقتی هم گفت‌وگو کنم اما نتوانستم به او دسترسی داشته باشم. غیر از رضا دقتی مصاحبه با برخی هم‌رزمان ویاران مسعود نیز برایم ممکن نشد. برخی افراد هم مایل به مصاحبه نبودند. من در دیدار با خانواده مسعود خیلی دوست داشتم با دختران و همسر مسعود هم گفت‌گو کنم اما آن‌ها حاضر به مصاحبه نشدند و من فقط روایت دیدار و حرف‌های خودمانی و صمیمی را که با یکدیگر داشتیم، در کتاب نوشته‌ام.

*شما این پروژه را طی ۱۱ سال انجام دادید. حتماً دشواری‌هایی در انجام این مصاحبه‌ها داشته‌اید. کمی در این باره بگویید و این‌که اساساً سفر به افغانستان و انجام کار پژوهشی در این کشور از زاویه نگاه یک ژورنالیست و پژوهشگر زن چطور ارزیابی می‌کنید؟
دشواری‌های زیادی راپشت سر گذاشتم. بخشی از آن مسایل امنیتی است که برای زنان و مردان مشترک است و یک سری مسائل امنیتی هم هست که فقط برای زنان مطرح است. افغانستان در طی این سال‌ها یک کشور جنگی بوده که ناامنی‌هایی را با خود داشته است. بارها در خیابان‌هایی که تردد می‌کنیم، عملیات انتحاری انجام می‌شود. از طرفی هم ناامنی‌های اجتماعی هم به طور خاص برای زنان در کشورهای جنگ‌زده وجود دارد؛ از جمله افغانستان.
بخشی از دشواری‌ها هم مربوط به حمایت‌های مالی است. معمولاً چنین حمایت‌هایی از نویسنده و پژوهشگر ایرانی نمی‌شود.
در مدتی که به افغانستان سفر می‌کردم، خبرنگار روزنامه‌هایی بودم که گزارش‌هایم در آن چاپ می‌شد اما معمولاً هزینه‌های سفر من به طور کامل پرداخت نمی‌شد. اساساً مطبوعات ما اعتقادی به این ندارند که برای خبرنگار هزینه کنند تا او چند تا گزارش عالی ارایه دهد.
بخشی از سفرهایم را با هزینۀ شخصی می‌رفتم و به همین دلیل باید صرفه‌جویی می‌کردم و به خاطر همین مجبور می‌شدم گاهی مسایل و استانداردهای امنیتی را زیر پا بگذاریم. موسساتی در افغانستان وجود داشت که اتومبیل در اختیار خبرنگار می‌گذاشتند و جای بسیار مطمینی بود اما گران بود. من اصلاً امکان استفاده از این سرویس نداشتم. به عنوان روزنامه‌نگار گاهی کنار خیابان می‌ایستادم و تاکسی می‌گرفتم. این مایه تعجب روزنامه‌نگاران دیگر بود و می‌گفتند: «اوه! امکان ندارد بتوان همچین کاری را انجام داد و این غیر ممکن است.» علاوه بر صرف هزینه‌های شخصی گاهی مجبور می‌شدم از روابط خودم استفاده کنم.

*یافتن مصاحبه‌شوندهگان چقدر سخت بود؟
در اولین سفرها خیلی سخت بود اما به مرور با رفت‌وآمد بیشترم به آنجا این سختی‌ها کمتر می‌شد چراکه روابط و دوستان بیشتری در افغانستان می‌یافتم. در آخرین سفرها دوستان بسیار زیادی پیدا کرده بودم.

*غیر از «فرمانده مسعود» که منتشر شد، آیا کتاب دیگری هم دربارۀ این کشور در دست نوشتن دارید یا تصمیم دارید به آن بپردازید؟
آن‌قدر به افغانستان علاقه‌مندم که بعید است بتوانم از موضوع افغانستان جدا بشوم. من افغانستان، ایران و تاجیکستان را یک حوزه مشترک تمدنی می‌دانم. بله حتما کتاب دیگری خواهم نوشت. کتاب «افسوس برای نرگس‌های افغانستان» روایت میدانی من از زندهگی مردم افغانستان بهویژه زنان و جوانان در دوران جنگ و پس از آن است که از سال ۸۱ تا سال ۸۶ را در بر می‌گیرد. خیلی از مخاطبانم از من می‌پرسند که بعدش چه می‌شود؟ بعد از سال ۸۶ شرایط در افغانستان چطور پیش رفته؟ الان در حال نوشتن جلد دوم این کتاب هستم.. دربارۀ «فرمانده مسعود» هم هنوز به تصمیم قطعی نرسیده‌ام، اما شاید بتواند جلد دیگری داشته باشد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.