نویسنده:داکتر حمیدالله مفید the_time('j F Y');?>
ایدون که تنور سیاست داغ شده و سیاستمدارانِ مداریگرای جمهوریگرایان و امارتگرایان؛ نانهای سیاسیشان را در این تنور، یگی پی دیگری میزنند، این پرسش بهمیان میآید که مردم در کجای این تنور قرار دارند؟
پیشازاین که به این پرسش پرداخته شود، رویکرد فرمایید به این داستانواره کوتاه:
دو شکارچی، از مرگ دو دوست شکارچیشان که یکی را تمساح و دیگری را شیر خورده بود و آنها را پارهپاره کردهبودند، با درد، دریغ و اندوه قصه میکردند. در جریان راه، نخستین از دومی پرسید: بچۀ افضل! دوستداری که ترا شیر بخورد یا تمساح؟
بچۀ افضل پس از آنکه مرگ دو شکارچی دوستانش را پیش چشمانش تول و ترازو کرد گفت:
مه آروز دارم که شیر و تمساح یکدیگرشان را بخورند و پرت وپوست کنند و هردویشان بمیرند و من پوستشان را بکنم و در بازار بفروشم و با پول آنها آرام زندهگی کنم.
ایدون این پرسش مطرح میشود که جمهوریت یا امارت؟
نخست: تاریخ سیاسی چهار دههای اخیر در کشورِ درمانده و خستۀ ما این فراکرد را به ما آموختانده است که دوران سیاه امارتی طالبانی، بهجز فقر، مصیبت، ظلم، تجاوز، تخریب آثار باستانی، دُرهزدن، قطع دست، سنگسار و کشتار بانوان در استدیوم ورزشی کابل دیگر هیچ دستآوردی نداشت.
چقدر شرماگین، زبونسار و بیخردانه خواهدبود که اگر روشنفکری، بانویی، سخنوری، و باسوادی، در یکسخن انسانی ایدون این دورۀ سیاه بربریت را فراموش کرده و یکبار دیگر از همان سوراخ پیشین او را مار طالبی بگزد و یکبار دیگر از ایجاد امارت طالبی پشتیبانی نماید.
و اما جمهوریتگرایان سرخورده؟
دوماً همچو آفتاب درخشان آشکار است که دولتِ درمانده، تبارگرا، طالبپرست، فسادگرا، رشوهخوار، متقلب، خودکامه و تروریستِ ریاستی موجود نیز سکۀ روی دوم همان دولت طالبی است و در برخی موارد بدتر از آن میباشد.
پس روشنفکران، سیاستمداران، درسخواندهگان و در یکسخن اکثریت خاموش، یعنی مردم در این گیرودار سیاسی چه کنند و از چه پشتیبانی کنند؟ مردم افغانستان به این باوراند که امارت سری جمهوریت را بخورد و جمهوریت سری امارت را تا در فرایند؛ مردم به یک دموکراسی و آرامش جاودانه دست یابند.
این دموکراسی و آرامش چه خواهد بود؟
جمهوری فدرالی آلمان پس از جنگ دوم جهانی پس از آنکه اقتصاد کشور نابود گردیدهبود، با استفاده از فدرالیسم و دموکراسی انتقام خود را از جهان گرفت و به کمک فدرالیسم و حاکمیت مردم و نظارت مردم بر دولت؛ به دیوی اقتصادی مبدل گردید.
پاکستان و هندوستان پس از ایجاد در سال ۱۹۴۷ پس از مهاجرتها و رفت و بازگشتها به کمک حاکمیت مردم بر امور دولت؛ یعنی فدرالیسم، تمام دشواریهای تباری و دینیشان را حلوفصل کردند و یکبار دیگر کشورهایشان را آباد ساختند.
در کشور عزیز ما افغانستان نیز پس از ویرانیها و جنگهای داخلی، با موجودیت ناتو و امریکا لازم است تا روشنفکران، هم امارت طالبی و هم دولت ریاستی متقلب و فسادگستر؛ هر دو را نه بگویند و نخست بهترین دموکراسی یعنی فدرالیسم را پیگیری کنند و در فرایند آن با حاکمیت مردم بر امور دولت و ارگانهای محلی قدرت و ادارۀ دولتی، کشورشان را آباد سازند و وارستهگی سیاسی و اقتصادی را در کشور تأمین نمایند.
افزون بر آن تمام مردم به هر ملیت و تباری که تعلق دارند، دیگران را نیز انسان بپندارند و بهخاطر رسیدن به سرزمین انسانیت، از شناسنامهها واژههای ملت و ملیت و تبار را بردارند و به شهروند افغانستانیشان افتخار کنند.
این یگانه راه نجات کشور از کشمکش موجود است. چقدر شرمآور خواهدبود، که یک شهروند افغانستان، بهجای اینکه به دموکراسی، وارستهگی و انسانیت روی آورد؛ به دامن سیاه دولت جمهوریگرایانِ متقلب و امارتخواهان سیاهاندیش بیافتد.
روشنفکران باید وظیفۀ خود بدانند، و یکصدا بنویسند، بگویند و تلاش نمایند: نه جمهوریت تقلبی و فسادگستر و نه امارت طالبی و تروریستی؛ بلکه دموکراسی، آزادی و ترقیپسندی در نظام مردمگرایی فدرالیسم و یا جمهوری پارلمانی!
Comments are closed.