the_time('j F Y');?>
بخش دوم
حامد علمی
خودسانسوری
یکی از آفات سد راه یک پژوهشگر در افغانستان خودسانسوری است. طوریکه یک نویسنده در واقع برخود نوع فشاری را وارد میسازد و به این گمان است که مبادا مورد سوءظن قرار گیرد و یا یک نوع عمل پیشگیرانه را مرتکب میشود. مهمترین عامل درزمینۀ شکلگیری یا پیدایش سانسور، مسئلۀ سیاسی است؛ اما کنار سیاسی بودن مسأله، سنتهای حاکم در جامعه بهویژه در زمینههای مذهبی، دینی و اخلاقی، عنعنات، رسم و رواجها، ارتباط دوسویه میان مناسبات اجتماعی و فرهنگی و مواردی زیر نام ارزشها و منافع ملی و در کل رعایت اینها سببشده تا سانسور بهعنوان سد راه مهم و اساسی درراه تاریخنویسی قرار گیرد.
یکی از دانشمندان بزرگ افغانستان میگفت زمانیکه یک مطلب مینویسم و دوبارۀ آن را مرور میکنم یک پاراگراف را دور میکنم؛ زیرا میترسم با نوشتن این پاراگراف فلان رهبر سیاسی آزرده نشود و باقیمانده را بار دیگر میخوانم بعد پاراگراف دیگر را بهخاطر آزردهنشدن مولوی صاحب حذف میکنم و بار سوم بازهم پاراگراف دیگر را به خاطر یک قوم خاص دور میکنم و پاراگراف چهارمی حتما به یکی از مذاهب افغانستان خوشآیند نیست باید او هم دور شود و دیده میشود که یک پاراگراف هم در تضاد به سیاست خارجی افغانستان قرارگرفته باید او هم حذف گردد و پاراگراف طویل خلاف منافع ملی افغانستان تقلی شده میتواند باید آن را نیز حذف کرد و در آخر که دیده میشود که یک مقالۀ بسیار تکراری و بیروح نوشته شده بنابراین بهخاطر نام و حیثیت خود از نشر آن خودداری میکنم.
فرهنگ ننوشتن
متاسفانه ما را عادت بر آن است که از حوادث و چشم دیدها یادداشت نمیگیریم و یا آنرا سطحی نگاشته و بنابر عوامل گوناگون از نوشتن آن صرفنظر مینمایم. درحالیکه برخی از چشم دیدها برای تاریخ بسا مهم و اساسی هستند و تاریخنویس ما در روشنایی آن یادداشتها میتواند به حقایق بس مهم دست یابد. یکی از دانشمندان افغانستان که سالها در دربارها و حکومات مقام بلند داشت میگفت با رفتن من از دنیا حداقل پنجاه سال تاریخ افغانستان زیرخاک میرود. شعری از دورۀ مشروطیت است که میگوید:
آنچه درراه وطن نگفتند و نهفتند
ما اندر سر بازار بگفتیم و نوشتیم
این شعر نشاندهنده آن است که بسیاری از بازیگران سیاسی افغانستان آنچه را دیدهاند، نگفته، محافظهکاری نموده و با خود نگهداشته و سرانجام زیرخاک برده است و پژوهشگر را در خلای عمیق اطلاعاتی و معلوماتی قرار داده است و چون بازیگر اصلی چیزی نگفته و ننوشته بنابراین برداشتها از واقعه یا حادثه یا رویداد به اساس گفتههای اشخاص و منابع دستدوم و سوم تحریر گردیده که در ثقهبودن آن شک و شبه وجود میداشته باشد درحالیکه عمدتاً اتکاء تاریخنویس بر خاطرهها استوار میباشد و در افغانستان هنوز خاطرهنویسی و سفرنامهنویسی جا باز نکرده است و کمتر اتفاق افتاده است که مقامات، پس از پایان دورۀ کارشان به نوشتن کتابِ خاطرات خود بپردازند. طور مثال از حداقل پانزده نخستوزیر افغانستان در مقطع زمانی آغاز پادشاهی محمد ظاهرشاه در ۱۳۱۲ خورشیدی تا روی کار آمدن طالبان در ۱۳۷۵، فقط دو تن دست به نوشتن خاطراتشان زدهاند و از دهها وزیر خارجه هم به همین تعداد میباشد.
حکومات دیکتاتوری
یکی از عوامل ترویج فرهنگ ننوشتن و نگفتن در افغانستان موجودیت حکومتهای دیکتاتوری و ظالم است که سالهای درازی در این کشور حکمروایی نموده و نوعی ترس و وحشت را در اذهان مردم ایجاد کردهاند. این ترس و وحشت سبب گردیده تا آنچه دیدهشده پنهان شود و وقایع، ناگفته و نانوشته باقی بماند که این ننوشتن کار تحقیق در مسایل تاریخی افغانستان را بس دشوار ساخته و دهها حادثۀ تاریخی در پرده ابهام مخفیمانده است؛ زیرا بازیگران و شاهدان آن را نگفته و ننوشتهاند و اگر هم تحلیلی از آن وقایع صورت گرفته برداشتهای نادرست و سلیقهای از آن بوده است.
در زمان حکومت حزب دموکراتیک خلق افغانستان حتا شنیدن رادیوهای بیگانه بهویژه رادیوهای پاکستان، ایران و بریتانیا جرم پنداشته میشد و دهها تن به جرم شنیدن رادیو یا نقل قول از آنها زندانی شدند چه رسد به نوشتن و یادداشتها از حوادث و رویدادهای تاریخی، بنابراین فرهنگ ننوشتن و ترس از حکومتهای گذشته به یک اصل اجتماعی تبدیلشده و مردم کمتر علاقهمند نوشتن چشمدیدشان از وقایع هستند و این مسئله مانع بزرگ در سر راه تاریخنگاران شمرده میشود.
رفتار سلیقهیی
برخی از مورخان ما خصوصاً درباریها یا مورخان حزبی، با نوشتن تاریخ میخواهند حقایق را پنهان نموده و نوع برخوردسلیقهیی با تاریخنویسی انجام دهند که با این نوشتن، پژوهشگران را با دنیایی از مشکلات مواجه میسازند و آنچه حقایق تاریخی خوانده میشود در لابلای گفتههای درست و نادرست متلاشی میشود و کار را به نویسندۀ حال و آینده سخت دشوار میسازد که ما از این نوع نوشتارها دهها مثال داریم.
در زمان حکومت نور محمد ترهکی جریان وقوع انقلاب ثور نوشته شد و فلم مستند نیز از آن تهیه گردید؛ اما به مجردی که او از اریکۀ قدرت به زیر کشیده شد، حفیظالله امین به افغان فیلم و تلویزیون دولتی دستور داد تا فیلم مستندی که در آن خودش منحیث یک قهرمان ظهور نماید، تهیه کنند و داستان کودتای ثور به اثر دستور حفیظالله امین از سر نوشته شد و تمام مخالفین شخصی او که در انقلاب سهم داشتند از صفحۀ تاریخ پاک شدند و نقش آنها در کودتا بهکلی نادیده گرفته شد و حتا اسمی از آنها نیز برده نمیشد و یا اگر برگردیم به جنگ دوم افغانستان و انگلیس و طوریکه تاریخ گواه است در آن نبرد ایوب خان قهرمان جنگ بود؛ اما زمانیکه نامبرده از جنگ فارغ گردید و میخواست بهطرف کابل حرکت کند، عبدالرحمن زمان امور را تصاحب کرد و در جنگی که به تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۸۸۱ میلادی در مسیر راه کابل – قندهار رخ داد، قوای خسته و جنگزدۀ ایوب خان در مقابل عبدالرحمن شکستخورده و او مجبور به فرار از افغانستان گردید.
عبدالرحمان، پسر او امیر حبیبالله و نواسهاش امانالله مجموعاً حدود پنجاهسال در افغانستان حکومت کردند و در این مدت تلاش صورت گرفت تا این جنگ به نام دیگران حتا اشخاص واهی تمام شود و کسی اجازه نداشت تا نامی از فاتحان جنگ میوند ببرد. به همین ترتیب پس از به قدرت رسیدن محمد نادرشاه تلاش صورت گرفت تا از نقش امانالله در جنگ استقلال کاسته شود و حتا روز ۲۸ می ۱۹۱۹ مطابق ۶ جوزا ۱۲۹۸ به صفت روز استرداد استقلال در زمان نادر خان تجلیل شد؛ یعنی روزی که قلعه نظامی تل و نواحی آن از کنترل بریتانویها برآمده و به تصرف افراد تحت فرماندهی نادرشاه درآمد و نادرشاه میخواست با ذهننشینساختن این حادثه، استقلال افغانستان را مرهون تلاشهای خود و برادران خویش و سقوط تل به دست نیروهای تحت فرمان خودش قلمداد کند.
Comments are closed.